۳ پاسخ

تو میگفتی بنویسه ولی نمیزدی بعد مثل الان میبردی میزدی که دوباره دکتر نری من همیشه همین کارو میکنم

وقتی میبری دکتر بهش الکی بگو من به دکتر میگم اصلا برات امپول نده بعد جوری که بچه متوجه نشه به دکترش بگو بنویسه

پسر من ۸ سالشه تا پارسال وقتی مریض میشد به خاطر آمپول و سرم زنده و مردمونو میاورد جلو چشممون ،یه قشقرقی به پا میکرد دادو هوار میزد ولی یهو از امسال خوب شد میگه من مردم نباید داد بزنم

سوال های مرتبط

مامان 𝒎𝒆𝒉𝒓𝒂𝒅👶 مامان 𝒎𝒆𝒉𝒓𝒂𝒅👶 ۳ ماهگی
خدایا خسته شدم دیگه .خسته شدم انقد از هر لحاظ تحت فشارم
پس کی میخام یه نفس راحت بکشم تا دوماهگی که درگیر زردیش بودم بردم آزمایش و...زردیش توب شد بازاسترس واکسن داشتم .واکسن زدم .باز استرس ختنه .ختنش کردم گفتم راحت شدم دیگه. اونم الان یه ماهه خودم نمیدونم بدنم به چی حساسیت شدید داده کل بدنم ریخته بیرون در حدی که لرز میکنم الان ۱۰ روزه که خیلی شدید شده هرروز ازین دکتر به اون دکتر میرم هیچکدوم هم نتونستن کاری برام انجام بدن .من هرروز دارم بدتر از دیروز میشم در حدیه ک شبا نشسته شاید یکساعت بتونم بخابم .دیگه امروز رفتم یه دکتر دیگه آمپول زد قرص داد یکم بهتر شدم اومدم خونه باز پسرم نمیدونم تو آفتاب بود یا باد خورد بهش دور چشاش قرمز شد
فقط امیدوارم سرما نخورده باشه که دیگه واقعا نمیکشم .هرروز دکتر دکتر بریدم دیگه .دخترمم از یکطرف مدرسه میره کارا اونم هس .مثلا همین فردا گفتن تخم مرغ ابپز تزئین کنید بیارید صبحانه. ۶ صب باید پاشم تزئین کنم با بچه کوچیک. شوهرمم شب کاره روزا هم میاد مبخوایه تا عصر .هیچکی دیگم ندارم دیگه واقعا کم اوردم .مامانمم هی زنگ میزنه غر میزنه ک چرا همش میری دکتر انقد دکتری کردین خودتونو بشینید خونتون انقد بچه کوچیکو نکشید دنبال خودتون .الان میگم بچه چشاش قرمزه میگه کار خودتو کردی بچه رو مریض کردی دیگه؟تو حالیت نمیشه باید تو آفتاب نگه نداری بچه رو .هرچی میگم جا نبود کنار بزنه برم عقب مجبور بودم هی غر میزنه. دیروز زنگ زدم میگم من و باباش نظرمون اینه کنار شیر خودم روزی یکی دوبار شیر خشک هم بدیم بهش تپل تر شه میگه تو میخای یکار کنی بچه سینتو پس بزنه .تو از عمد میخای شیر خشکیش کنی وگرنه تو ک شیرت خوبه ‌...میدونم نگران بچمه ولی منم مادرشم دیگه...همش داره غر میزنه
مامان نویان مامان نویان ۷ ماهگی
حالت تهوع ک شروع شد سریع گفتم برام امپول زدن و اوکی شدم و هی تمرار میکردن عب نداره اکر بیاری بالا
در جریانید ک باید از شب قبل هم ناشتا باشی بیشتر ب خاطر همین استفراغ
نویان گریه کرد اوردنش لمسش کردم باز هم خیلی سرمو‌تکون ندادم

یجا خیلی استرسی شدم پست سرهم گفتم دکتر بچم سالم
و دکتر کریمی گفتن احازه بده دخترم تمرکز کنم (ک ینی ساکت شو )
ب فاصله ی دو سه دقه بعد دکتر رفت و انکار بخیه هم زده بودن برام

ساعت ۸:۱۵ نویان اومد دنیا
و بعد ده پونزده دقه منو بردن ریکاوری نگه داشتن تا ۱ ونیم ظهر حالا چرا؟
چون بخش تخت خالی نداشت ریکاوری پر بود از ادمایی ک عمل شده بودن و منتظر ک برن بخش
کم کم خانوما صدای دادشون بلند میشد از درد و منم میترسیدم
اینم بگم ک من از اول دستامو کلا با ماژیک برام نوشتن پرستارا ک پمپ درد میخام
اما ی خانمی تو اتاق عمل گفت ن پمپ درد برا چیه از من اصرار از اون انکار
ب خود خانوم دکترم ک اومد گفتم
بهر حال وارد ریکاوری ک شدم التماس میکردم برای پمپ درد ک دوز کمی برام اوردن

من اصلا مثل بقیه لرز نکردم اما بعد مدتی درد دلم شروع شد و واقعا هم درد داشت ک پرستارمو صدا زدم برام امپول زد اما خیلی فایده ای نداشت
مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
پارت سه
رفتیم داخل اتاق، یه اتاق با یه تخت وسط با کلی کولر گازی و صفحات نور و مانیتور ،بزدن منو نزدیک تخت و گفتن بشین روی تخت ،دکتر بيهوشي بود و یه خانم‌ک فک کنم دستیار بیهوشی بود و یه خانم دیگ ک دستیار پزشک بود،و یه آقا جوون ک مسوول تمیز کردن اتاق عمل بود فک میکنم، (ک اصلنم نیاز نبود اونجا باشه بنظرم )رفتم رو تخت گفتم آقای دکتر راه نداره منو بیهوش کنی تروخداا گف نه اصلا نگران نباش پشیمون نمیشی،نشسته بودم رو تخت و یک پام به پایین آویزون بود و اونا داشتن به پشتم بتادین میزدن ،یهو دیدن پام پایینه گفتن عع پاتو بده بالا اصلا نباید پات پایین باشه خطرناکه و فلان من پاهامو دراز کردم و با دستام زانومو گرفتم و شانه هامو ریلکس و شل کردم خیلی حس غریب و عجیب و یدی بود یعنی طوری بود ک با اینکه دوس نداشتی اون کارو انجام بدی ولی از اونطرفم میدونستی ک مجبوری و بلاخره باید یجوری اون بچه بیاد بیرون،و خودت تسلیم میکنی دیگ ،حس کردم ک یه آمپول به کمرم زدم ولی اصلا درد نداشت کمرم یکم گرم شد ،فک کردم تموم شد ولی گفتن تکون نخور ک میخایم آمپول اصلی بزنیم ،بعد فهمیدم‌سه تا آمپول بی‌حسی بوده ک زدن تا آمپول اصلی رو وارد کن،آمپول اصلی اصلا درد نداشت مثل یه آمپول معمولی حتی کمتر هم بود دردش، بعد ۷،۸ ثانیه کم کم از نوک انگشتای پام داغ شد داشت میومد بالا اون داغی،بعد دکتر گفت خودتو بکش جلو کم کم منم دو بار خودمو کشیدم جلو بعد دیدم اینقد سنگین‌ شد پاهام و کمرم ک نمتونم برم جلو بعد گفتن حالا دراز بکش،دراز کشیدم دکترم هم وارد شد،خیلیییی خانم خوش اخلاقیه هم مومن هم خوش اخلاق هم‌ پول ویزیتاس مطبش از بقیه جاها ارزون تر ،دستمزد هاش هم خیلی کمم میگیره من فقط به خاطر اخلاق خوش و آرامشی ک بهم می‌داد انتخابش کردم