مامانا کمکم کنید 🌹
امروز اولین جلسه آموزشی دخترم اینابودکه من بخاطر اینکه کمی حال نداربود نفرستادن بره مربی فعالیت بچهارو گذاشته بود تو گروه با دخترم نگاه کردیم و اینا بعد باهم بمناسبت روز تخم مرغ تخم تزیین کردیم و فعالیت بچه‌ها رو نگه کردیم دخترم از سر شب که خوابیده مدام از خواب می‌پره کاملاً مشخصه استرس داره هی میگه مامان نقاشی سبز درخت اونو بده اینو بده نمی‌خوام برم نمی‌خوام حفظ کنم و من واقعاً از این موضوع ناراحتم و هیچکی از دستم بر نمیاد چون خوابه هی بهش میگم مامان مهم نیست اشکال نداره فکر نکن داری خواب می‌بینی بازم همینه هی بچه از خواب می‌پره اعصابم خرابه چیکار کنم به نظرتون تا یکم ریلکس بشه. راستی به خاطر اینکه شعر سلامو گذاشته بود تو گروه و گفته بود با بچه‌ها کار کنید منم باهاش کار کردم یه تیکشو یه موقعی یادش می‌رفت می‌گفت نمی‌خوام نمی‌تونم فلان بهمان همون به نظرم اعصابشو خورد کرده به نظر شما چیکار کنم ناراحتم از اینکه توی خواب آرامش نداره،😭😭😭😭

تصویر
۷ پاسخ

به نظرم تو گروه گزاشتن فعالیت بچه ها حس رقابت و استرس ایجاد می‌کنه. گروه رو چک کردی دخترت نشون نده

همه اینا رو به معلمشون بگو که فردا بیشتر حواسش به دختر شما باشه اگ شعررو اشتباه خوند یا جاموند بگید که تشویقش کنه تا کمتر استرس داشته باشه و...

عزیزم شعرو مستقیم نکو حفظ کنه موقع بازی با هم بخونید کم کم یاد میگیره

بهش فشار نيار من شعرسلام دعاي شكر كزارى واجبارنكردم حفظ كنه

تاحالا مهد نرفته؟

بابا اصلا سختش نگیر زده میشه

اسم مهدش چیه 🤨🤨

سوال های مرتبط

مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۵ سالگی
سلام مامانا، یه مشکلی که چن وقته با پسرم دارم اینه که خیلی میترسه گم بشه مثلا تو آپارتمانمون حاضر نیست تنهایی تا حیاط بره، آپارتمانمونم کلا چهارطبقه و چهار واحده ما طبقه دومیم من بهش میگم دو طبقه رو برو پایین من از بالای پله ها نگات میکنم بازم میترسه بره، بهش میگم آخه از چی میترسی تو که بلدی ما طبقه دومیم میگه میترسم یکی درو باز کنه منو بدزده، پارک بریم من همیشه نزدیک تاب و سرسره ها زیرانداز پهن میکنم و چشمم بهش هست ولی تا من نرم کنار تاب و سرسره بایستم نمیره بازی کنه مگه اینکه پسرخالش باهاش باشه، کلا تا دو ثانیه منو نبینه یهو هول میکنه و گریه میفته، البته با مهد مشکلی نداشت و اونقدر وابسته نیست ولی همیشه از گم شدن میترسه، هرچقدرم باهاش صحبت میکنم که ما حواسمون به تو هست و ما که تورو نمیذاریم بریم بازم فایده نداره، توی مهدم اگه جایی میبردنشون میگفت مامان ترسیدم خانوممونو گم کنم، از لحاظ سر و زبون و اعتماد به نفس تو صحبت کردن خوبه و اصلا خجالتی نیست و کوچیکترم که بود اینطوری نبود ولی الان چن وقته اینطوری شده و بیرون میریم حاضر نیست دو قدم از من فاصله بگیره، نمیدونم چیکار کنم که انقد نترسه، البته من خودم موافق این نیستم که بچه تنها جایی بره با این اوضاع جامعه ولی دیگه انقد که پسر من میترسه ام خوب نیست
مامان مامان یاسین مامان مامان یاسین ۵ سالگی
سلام خسته نباشید
ببخشید یه سوال داشتم هرکس می‌دونه کمکم کنه فکرم خیلی درگیر
من پسرم پنج سال و چهار ماهشه وقتی تو باردار بودم پسرمو عدد Nt
کمی بیشتر بود فرستادن منو آزمایش خون که گفتن احتمالش یک در هزار و میتونی بچه رو نگه داری و هیچ آزمایش دیگه ای هم منو نفرستادن الان پسرم پنج سالشه فرم چشماش کمی با من و پدرش فرق می‌کنه چشمای من و همسرم درشت پسرم خیلی چشم های ریزی داره اما از بچگی حرکتی رو دیر انجام نداد همه خوب بودن مثلاً به موقع نشست چهار دست و پا راه رفتن دندان در آورد غذا خوردن شیر خوردن از شیر و از جیش گرفتن همه خوب بود اما الان که قبل از پیش دبستانیش هست من خیلی نگرانشم مثال اعداد رو زیاد بلد نیست فقط تا سه دقیق می‌دونه بقیه رو هی یادش می‌ره یا اصلا کلمات رو بلد نیست میشه بگید بچه پنج ساله که کارهایی از نظر هوش باید انجام بده من شب و روزم شده گریه خیلی سخته که اطرافیانت است همه مدت فکر کن بچت سالم بوده و یهو بخام بگم پسر من سندرم دان داره اصلا نمیتونم چون دکتر احتمال داده بود این فکر ها میاد تو سرم یا چون بچه حالت چشماش با من و پدرش فرق می‌کنه لطفاً راهنماییم کنید 🙏😭🥲