دخترم وقتی باباش میاد .. می چسبه به پدرش ...
همسرم ساعت ۶ ونیم اومده خونه تا ۷ شام خوردیم ... ساعت ۸ رفته بیرون .. شب ها میره تپسی ...
دخترم گریه چه گریه ایی منم برم ....
تازه الان زنگ زدم دارن برمیگردن خونه... عشق اینه بشینه تو ماشین کنار باباش باشه ...
یه بارم باباش یواشکی رفت ... سریع فهمید باباش نیست .‌ اینقدر گیه کرد .. جیغ زد رفت تو تراس باباش رو صدا زد که همسرم صداش رو از پارکینگ شنید اومد دنبالش بردش ...
هر ساعتی تو ماشین بشینه اصلا خسته نمیشه .. راهکار بدید چیکار گنم اینقدر وابسته باباش نباشه.. باباهه هم خسته میشه ولی بازم دلدبه دلش میده

دختر منم اینجوری بود،کم‌کم با حرف درست شد،ولی هنوز هم میگه بابا بدون من جایی نری،ولی دیگه پشتش گریه نمیکنه

باید باهاش بازی کنی..بازهای جدید و مورد علاقش ..بچه ها تو خونه حوصلشون سر میره از بازی های تکراری و تنهایی

فقط سعی کن با حرف قانعش کنی و هیچوقت هم نگو همسرت محل نزاره یا بدرفتاری کنه واقعا دلش ب بابا گرم باشه خوبه
و ی روزایی چاره نیس عجله دارن و اینا خب ب جیغ و داد میکشه دگه
دختر منم همینه و هنوز هیچ کاری نتونستم بکنم همسرمم جدیدا حوصلش نمیکشه کمی دعواش میکنه یا دادمیزنه میبینم چقدر دخترم از باباش ناامید میشه و واقعا لازم نیس کاری بکنی فقط ب مرور بزرگ میشن با حرف زدن قانع میشن

هیچی شوهرت کمتر محل بده .درس میشه

باید یه جوری با حرف قانعش کنی
مثلا الان میاد داره میره ماشینشو درست کنه.یا بابا بره چیزی بخره زود بیاد

بالاخره خوب نیست شب تو ماشین با پدرش..همه جور آدمی سوار ماشین میشه