بیاین از تجربه و اولین بار که حامله شدید و رفتید سونو بگید 🥹

من بگم ::
من دو بعد دوروز تاخیری بیبی چک زدم مثبت تیره شد .
یادمه چقدر گریه کردم تو بغل مامانم اونم دلداریم میداد .
بعد زنگ زد ب شوهرم گفت که مبارکه بابا شدی بعدش با شوخی گفت (مگه نگفتم مراقب باش دخترم هنوز کوچیکه )
شوهر گرامی هم باور نکرد 😐
خلاصه مامانم گفت عیب نداره یدونس باهم بزرگش میکنیم عیب نداره و فلان .
فرداش سریع رفتم دکتر سونو و آزمایش نوشت .
رفتم داخل گفت دراز بکش،کسی ک سونو انجام می‌داد آقا بود،کسی که تایپ میکرد خانم بود.
اون داشت سونوگرافی میکرد . منم منتظر بودم زود تموم شه پاشم برم
سونو رو چرخوند و چرخوند گفت براش ثبت کنید :
دوقلویی
دو ساک بارداری با دو جنین زنده
قلبشون هم تشکیل شده و منظم میزنه
سن حاملگی ۷ هفته و ۲ روز
وقتی گفت دوقلو یه لحظه انگار دنیا برام وایساد .
هنوز ک هنوزه صدای آقاهه از گوشم‌بیرون نمیره. چون واقعا انتظارشو نداشتم. ی قطره اشکم ریخت 🥲گفت خوشحالی یا ناراحت چند سالته گفتم ۱۸ و بلند شدم بیام .
بابام منو برده بود با موتور دم در دیدمش دوباره گریم گرفت و گفتم بابا دوتا اند یهو دیدم بابام داره میرقصه و خوشحاله گفت (خوبه که خدا دوست داشته) .
این‌بارهم مامانم زنگ زد ب شوهرم بهش گفت دوقلواند .
بازم باور نکرد 😐😂
خلاصه همه فهمیدن و تبریک گفتن .همگی بخاطر اش نذری خونه مامانم بودن .
همه‌تبریک گفتن غیر از مادر شوهرم 🙂 گفت شما بچه نمیخاستین دوتا شد و شروع کرد ب خندیدن .
دوباره گفتم مامان دوتا اند چیکار کنم گفت عیب نداره باهم‌بزرگشون میکنیم اینکه غصه نداره .
تموم.

تصویر
۴۶ پاسخ

من ماه اول که اقدام کردم برا بچه دوم ،سومی هم با خودش اورد.
رفتم سونو وقتی گفت دوتان باور نکردم شروع کردم شدیدا گریه کردن که نه اشتباه شده ،تا دوهفته بعد رفتم جای دیگه سونو و اونم تایید کرد و الان تازه یه مدت کوتاهه که کنار اومدم.

عزیزمممم🥹🥹چقدررر قشنگ

الحمدلله رب العالمین...خدا بهت توان بده جفتشو ب سلامت بزرگ کنی ..برا منم دعاکن قسمتم شه ..۵/۵ ساله بیقرارم

الهیییی، خدا خیلیم دوست داشته، ان شاالله برات حفظشون کنه و بخوبی بزرگشون کنید💗ببینیشیون و کیف کنی

خدم کمکت میکنم دگه ۱۴هفته شد رفتم سنو گفت دختر این قدر خوشحال شدم که نگو ..بله زحمت داشت بله خداراشکر وختی میبینم باهم بازی میکنن من خدم از خوش حالی گریه میکنم

من عروسی کردیم یک ۴ماه بهد دیدم یک هفته گذشت پرید نشدم به خواهر شوهرم گفتم گفت که تو حامله هستی من گفتم نه .خودش یک بی چک گرفت اورد انجام دادم مثبت شد ..این قدر گریه میکردم که نگو چون ۱۷سالم بود ..ممانم بابام میگفت یه ۱۹سالت باشه دگه حامله بشی خوبه .زنگ زدم به همسرم گفتم من بی بی چک زدم مثبت زده این قدر خوشال شد که نگو .خوب فرداش رفتیم ازمایش دادیم گفت مثبت حست این قدر گریه میکردم زنگ زدم به ممانم گفتم من حامله این قدر خوشحال شد .دگه خلاصه همه فامیل شوهرم فهمیدن من حاملم .همه واسش کادو میاوردن .خوب من میگفتم دختر شوهرم میگفت پسر .تا که رفتیم سنو خداراشکر قلبش تشکیل گرفته بود.شوهرم میگفت اگر پسره هرچی دوست داری میخرم بهت .خلاصه که سنو انجام دادم گفت پسره .جون خدم خواهر نداشتم برادر ۴چهارتا دارم میگفتم دختر باشه بله خداراشکر که پسر بود خداراشکر سالم بود .بهد امدم شوهرم گفت که چیه من رو شوخی گفتم دختر یکم نارحت بود بله گفت خداراشکر .گفتم من فلافل میخام گفت باشه بهد گه خرید گفتم سنو گفته پسر این قدر خوشحال شده به من بورد تو بازار یکدست لباس خرید .دگه خلاصه که پسرم ۱سال نیم داشت شیر خدم میدادم از شیر ورداشتم همش که ما نشده بود دیدم پریود نشدم به جاریم گفتم کع من این جوری گفت این بچه کوچیک چرا جلو گیری نکردی حامله شدی خیلی داستان حا ون جاریم خیلی حسود بود که من دختر نداشته باشم چون خودش دختر نداره .من زنگ زدم ممانم گفتم حامله هستم جاریم میگه بچت کوچیک نمیخوای .گفت اگر سختش کنی خودت میدونی به شوهرم گفتم که این جوری من پریود نشدم به نظرم حامله گفت خداراشکر نارحت نباش

مامان دوقلوها میشه درخواست بدی لطفا❤️

انشاالله بسلامتی بغل بگیریشون عزیزم ❤️
منم یکسال اقدام بودم باردارنمیشدم هرچی به شوهرم میگفتم بیا بریم دکتر ببینیم مشکل چیه میگفت نه من اصلا سمت دکتر و قرص. دارو نمیرم خدا بخاد خودش میده نه اینکه بری دکتر بخاد بهمون قرص دارو ازمایش بده تا بچه دارشیم ولش کن
بعدمادربزرگ شوهرم از استرالیا اومده بود ایران عروس عمه شوهرم حامله شده بود بعد مادربزرگ شوهرم بهم گفت توام سریع دست به کار شو این نتیجمم ببینم بعد برم استرالیا(پیش خودم گفتم بنده خدا نمیدونه من یکسال دست به کارم ولی موفق نمیشم😅)مادربزرگ شوهرم ۶ماه استرالیاهست ۶ماه میاد ایران
من بعد چندوقت حالم خیلی بدبود هی بالامیوردم غذانمیتونستم بخورم همون تازگیا داییمم فوت شده بود یه درصدم احتمال نمی‌دادم باردارباشم مادربزرگ گفت توحامله ای ببین کی گفتم نگاش کردم گفتم ن بابا کدوم حامله بودن فکرنکنم باشم خودش رفت برام بیبی چک گرفت اورد زدم دیدم مثبت شد باورم نمیشد اومدم بیرون گفت چیشد دیدی گفتم حامله ای همینجور ک اشکام میریخت گفتم اره مثبت شد دیگه زنگ زد شوهرم همچنان باورنمیکرد تا سربع رفتیم ازمایش دیدیم بله مثبته من۸هفته حامله بودم🥹🥹🥹 دیگه مادربزرگ شوهرم زحمت کشید ازخوشحالیش زودترازما خبرو به همه داد😂

برا ما چون تو خانواده شوهرم و خودمون بچه کوچیک نداریم همههه از خوشحالیییی غش رفتن🥲😅 با خودم گفتم ای کاش زودتر میاوردم
برا سنو مامانم از استرس همش میرفت دشویی شوهرم از اون ور احساسیه اشک تو چشاش جمع شد خلاصه خیلی قشنگ بود برامون

منم یه روز که از مدرسه اومدم ۴ روز تاخیر داشتم و متمان بودم باردار نیستم چون اصلا اقدام نداشتیم و جلو گیری طبیعی داشتیم همیشه از مدرسه رسیدم بیبی چک زدم مثبت شد انقد انقد گریه کردم زدم از سرم هیچوقت یادم نمیره😅😂ولی بعدش کنار اومدم که خدا بهم یه هدیه قشنگ داده و منم پذیرفتمش‌ تو اون ۴ روز چقد دمنوش زعفران غلیظ خوردم خدا میدونه🤣

الهی ان شاءالله به سلامتی دنیا بیان

من بعد ۹ روز تاخیر تست زدم مثبت شد فردا رفتم بتا دادم اونم مثبت شد پس فرداش رفتم سونو قلب دیدم قلبش تشکیل شده بود ۷ هفته و ۴ روزم بود
به همسرم گفت دوست داری جنسیتش چی باشه گفت دختر چون همسرم خواهر نداره از اول همش میگفت دوست دارم بچم دختر بشه ولی من پسر دوست داشتم ۱۸ هفته که رفتم سونو جنسیتشو که گفت دختره 😍🥺 خشکم زد چون دائم تو ذهنم بود بچم پسره بعد از دکتر اومدیم بیرون همسرم گفت جنسیت چیه گفت بریم خونه بهت میگم اما طاقت نیاورد و دل تو دلش نبود دوباره گفت جنسیت چیه الکی گفتم پسره گفت راستشو بگو دیگه اذیت نکن خیلی اسرار کرد گفتم دختره یهو از خوشحالی گلوش بغض کرد و اشکاش اومد بعدش زنگ زد به همه گفت بچم دختره 😍😁
چون تو خانواده همسرم دختر ندارن خیلی همه خوشحال شدن
من موقعی که باردار بودم اوایلش همسرم نیت کرد بچمون دختر بشه نذر کرد رفت کربلا حتی یه لباس دخترونه هم گرفت به نیت اینکه بچمون دختر بشه و امام حسین خواست و ما صاحب دختر شدیم🥰🥰

چ قشنگ 🥹😍

گعتم این دفعه ام مث دفعه قبل شد خدا دوس نداره بهم بچه بده لایق نمیدونم
بعد ده روز ک سونو داخلی دادم فقط ب این امید بود ک رشد کرده باشه نه واسه قلب اخه تا شش هفته ام بود و دکتر گفت اگه قلب نداشت نترس فقط باید ده روز بیشتر شده باشه
رفتم سونو کرد یهو یه صدایی میداد توپ توپ ناهموار بود قط و وصل میشد دیدم گفت قلبشم تشکیل شده وای خدا اشکام بند نمیومد انقد ذوق کردم ک نگو
درومدم زنگ زدم شوهرم باهم اشک میریختیم بهترین لحظه عمرم بود🥹😭😍
دیگ دکتر گفت لکه بینیت هم ب خاطر هماتومه و امپول و شیاف داد و خدایاشکر

دیگ من توی اون چند روز زیاد راه نرفتم و مراعات کردم و کلی مواظب بودم
بعد چند روز افتادیم راه اومدیم خونه
فرداش رفتم دکتر ازمایش نوشت و بتام ۵۳۱بود ک گفت پایینه 🥲باید دو روز دیگ تکرار بشه ب دو ردز بعد ۱۳۴۱ شده و بود و عالی بود🥹 انگار امام رضا پیش پیش حاجتمو داده بود
واسم سونو نوشت بازم کیسه زرده تشکیل شده بود اما قلب نداشت و نسبت ب سن پریودیم کوچیکتر بود گفت ۱۰ روز دیگ‌تکرار کن باز کلی استرس داشتیم کلی دعا و نذر و نیاز کردم باز توی اون ده روز ب لکه بینی افتادم

من رفتم دسشویی دیدم هیچ خونی نیومده بعد گفتم لابد نشسته بودم اینطور شده گدشت و تا فردا هم همین بود دیگ رفتیم بیرون و زیارت و گشت و گذار و نذر و نیاز از امام رضا واسه بچه
روز ۲۲ ام بی بی خریدم زدم دیدم دوتا خط افتاد اصلن باورم نمیشد خدایا یعنی من حاملم پارسال این موقع سقط کردم امسال باز بچه بهم دادی و رفتیم امام رضا و باز کلی دعا و ندر و نیاز ک این بار سالم بمونه و برسه بغلم

بعد اون این دفعه ک خدایاشکر دخترمو باردارم
بعد سقطم دکتر هفت هشت ماه اجازه نداد باردار بشم بعدش ک اجازه داد سه ماه دارو امپول و اینا داد تا باردار بشم و توی سه ماه نشدم قرار بود بعد سه ماه اگ نشدم برم یا ای وی اف یا ای یو ای دیگ گذشت ماه چهارم اقدامم تو عید بود نتونستم برم دکتر و کلن دو بار رابطه داشتیم و ۲۲ فروردین دقیقن روزی ک سال قبل سقط کردم دوباره موعدم بود ک پریود شم و ۲۱ام ما حرکت کردیم ب سمت مشهد اخه اصلن امید نداشتم حامله باشم چون توی اون سه ماه با وجو د امپول و دارو حامله نشده بودم توی مسیر رفتم دستشویی و یه رگه خون دیدم و اومدم ب همسرم گفتم و نوار بهداشتی گداشتم و حرکت کردیم و دوباره امیدمون ناامید شد دیگ تا رسیدیم مشهد شب شد

اول اینکه سنت کم حق داشتی استرس داشته باشی ولی من مطمئنم پشت همه اون استرس ها و نگرانی هات خوشحال بودی،دوم اینکه خدا برات حفظشون کنه خدا برات سنگ تموم گذاشته امیدوارم قدشون بدونی،سوم هم ایشالا بسلامتی زایمان کنی و بچه های گلت و بغل بگیری اونوقته که میگی همه داشته هام فدای یه تا موشون🥰💙🧿

دقیقا منم همینطور🙂دقیقا هنوز ب تایم پریودیم نرسیده بودم ک حالم ب شدت بدشده بود همش تپش قلب شدید داشتم و ب شدت ضعف داشتم سرپا نمیتونستم بمونم چون شاغل بودم دیگ کار کردن خیلی برام سخت شده بود برای خودمم خیلی عجیب بود هرشب زیرسرم بودم میرسیدم خونه بیهوش میشدم تااینک دیدم یک هفته ازپریوذیم گذشته وهنوز پریود نشدم🥲با ترسو لرز ی بی بی زدم و ب سرعت شد دوتا خط انقد ترسیدمو حالم بد شد ک افتادم زمین چون ی دختر داشتم میگفتم دیگ بچه دار نمیشم حتی چندباری زعفرون دم کرده خوردم 😢حتی دلم نمیخاست برم سنو گرافی تقریبا ی ماه گذشت ب دیگ گفتم وقتشه برم ک ببینم تو چ وضعیتیه بچه وای ازاینک روتخت خابیدمو اقاهه شروع کرد سنو کردن یهو برگشت بهم گفت دوقلویی هستی خانم گفتم ن چطور مگ صفحرو چرخوند سمتم گفت میگم دوتا بچه داری دوقلو هستن انقد بهم شوک وارد شد گفتمم نهههههه دکتره گفت ارهههههه خدا میدونه چ حسی داشتم اون لحظه اخه اصلا جد در حدمون همچین ثابقه ایی تو خانواده نداریم اصلا هیچوقت دوقلویی ازذهنم نمیگذشت خلاصه نمیدونم حسم ترس بود خوشحالی بود ناراحتی بود دیگ جون ازپاهام رفت ازاسترس وقتی ب شوهرم زنگ زدم فقد میخندید ازخوشحالی پشت گوشی گفت ببین بچه نمیخاستی خدا دوتا بهت داده
خلاصه خیلی گذشت ازاون روز الا خیلی پشیمونم ک چرا ناراحت بودم و ی کارای اشتباهی کردم 😢اخه الا خیلی دوستشون دارم میگم خدایا منو ببخش حتما خدا این ظرفیتو درون من دیده ک همچین هدیه ایی بهم دادم و ازش ممنونم♥️الا بی صبرانه منتظرم بغلشون کنم

وقتی بی بی چک زدم دیدم هاله انداختم تا برم آزمایشگاه فقط دعا میکردم مثبت بشه خیلیییییییی دوسش داشتم بعدش که سونو دادم نمی‌خواستم فازم معلوم نبود 😂😂😂

😍😍😍آخی عزیزم

من شما با همیم فک کنم مال لحظه سال تحویل فهمیدم ۱۳ بدر رفتم سونو گفتن دوتاست قلبشونم تشکیل یه شوک عجیب بود خیلی خوب بود الان فقط منتظرم ببینمشون با اینکه افسردگی گرفتم که سنم کمه نمیتونم از پسشون بر بیام ولی بازم دل تو دلم نیست 😍🥹

ای خدا چه خوب انشالله به سلامتی بغل بگیریشون فدات درسته یکم سخته بااین سنی که داری ولی خیلی خوبه چندسال دیگه به بارداری فکرنمکینی حالاجنسیتشون چیه

برا‌من خیلی طولانیه نشد جا بدم
تو تایپیکام میزارم‌بخونید ک ب معجزه واقعی پی ببرید😍🙏

همینو گفت و دیگ بهم ختم بارداری دادن و ب فرداش رفتم بیمارستان و با قرص از صب ک دادن بهم تاغروب سقط کردن

من واسه باراول ک بعدتقریبن ماه ششم اقدام باردارشدم دوسه روزتاخیرداشتم خونه مامانمینابودم بهش گفتم اول صبح رفت واسم بی بی خریدوزدم ومثبت شدبعدازظهرش رفتیم ازمایش دادیم وگفت سه ساعت دیگ بیاجوابشوبگیر رفتم خونه خودمون ب شوهرم گفتم میخام برم خریدبعدازظهررفتم جواب ازمایش روگرفتم ازمسئول ازمایشگاه پرسیدم گفت بله بارداریت بابتای ۲۰۰۰😂🥹اول زنگ زدم مامانم تبریک گفت وذوق کردوگفت مبارکت باشه
رفتم خونمون شوهرم بیرون بودمنتظرموندم تابیادازمایش وبی بی چکم روگذاشتم رواینه جلودردیدم اومد نگاکردگفت چیه این باورش نمیشدگفت حامله ای گفتم اره کلی بغلم کردگریه کردیم جیغ زدخداروشکرکردسریع زنگ زد ب مامانش وگفت ورفتیم خونشون کلی ذوق وخوشحال بودیم
ب فرداش رفتم دکترواسم سونو نوشت رفتم سونوگفت فقط کیسه زرده تشکیل شده ویک هفته دیگ بیاواسه قلبش
ب دوسه روز بعدش غروب خابیدم شوهرم سرکاربودیهو حس کردم پاهام خیس شدبلنددیدم تازانوخونی شدم😭انگاردنیاروسرم آوارشدساعت۷غروب بود سریع زنگ زدم مطب دکترگفت بیارفتم واسم سونونوشت رفتم سونودادم گفت خوبه ولی رشدنکرده نسبت ب هفته اش وبهم شیاف دادگفت یه هفته دیگ بیا براقلب باشوهرم رفتیم واسه قلب خیلی ذوق داشتیم کلی خاهش کردم ک بزاره همسرمم بیادداخل تاصدا قلبشو باهم بشنویم باهم رفتیم داخل دکتر چک کرد گفت توقف شد و قلب نداره یهو دنیا رو سرمون آوار شد انگاریه پارچ آب یخ ریختن رومون انگار زیرپامون خالی شد دستمون از پامون درازتر بودحرفم نمیومد فقط اشک میریختم شوهرم ک اصن ن حرفش میومد ن هیچی دکتر ک دید اینطورم گفت حالا ببرنشون دکتربده بینم چی میگ رفتم پیش دکترم گفت سونو داخلی بده سونوداخلی هم دادم اونم باز

عزیزم شما سرکلاژ کردی یا نه؟
من سرکلاژ کردم شیاف و آمپول هم استفاده میکنم تا ان شاءالله به ماه های آخر برسم
دیر میگزره واقعا 🤦‍♀️😐

منم نزدیک ۴ سال بود با همسرم دووم ازدواج کرده بودم اصلا هم تو این ۴ سال جلوگیری نداشتیم چون پرولاکتنم بالا بود گفتم فعلا که بچه نمیخاییم خواستیمم میرم دکتر قرص میخورم میشه تا این که پارسال اسفند چون هر دو سر کار میرفتیم هم خسته بودیم همم اساس کشی داشتیم اصلا وقت رابطه هم نبود کلا یه بار رابطه داشتیم نگو همون یه بار رابطه حامله شدم اخرین پریودمم ۸ اسفند بودچون پریودم منظم بود فروردین دیدم پریودم نشدم شک کردم بیبی چک زدم مثبت شد به شوهرم نگفتم رفتم ازمایش دادم تا این که مطمئن شدم مثبته بعد گفتم بزار حالا زوده میگم بهش اما دیدم شوهرم هی بهم نزدیک میشه شکمم فشار میده نمیدونم رابطه میخاد دیگه ۱۳ فروردین تولد شوهرم بود گفتم روز تولدش سوپرایزش کنم یه پاپوش گرفتم کیک گرفتم کادو دادمم بهش خیلی سوپرایزرشده کلی گریه کرد چون میگه موقعی که شمع فوت کردم از خدا نینی خواستم گوشیم رو حالت فیلم گذاشته بودم و این لحظه ثبت کردم نگه داشتم بزرگ شد پسرم بهش نشون بدم 😍😍😍

اشکال نداره گلم رزق وروزی بچه راخدا میرسونه منم دوتاپسر دارم دوباره باردارم اینم پسر
صدبار رفتیم سقط کنیم ولی دلمون نیومد نگهش داشتیم خیلی خدا توی زندگیمون بهمون برکت داد شوهرم بیکاربود ۶ماه کار پیداکرد ماشین نداشتیم ازراه بی گمانی پول جور شد ماشین خریدیم واقعا خیلییییی برکت دیدم ازخدای بزرگم تشکرمیکنم خیلی ناراحت بودم بچم پسره
شوهرم عشق دختررربود خیلی ناراحت شد غصه خوردیم وچقدر گریه کردیم
ولی الان شاکر خداییم

اى جانم مامان كوشولو🥹
انشاالله بسلامتى و سر وقت بغلشون كنى
مطمئن باش اين مامان و بابايى كه تودارى دوتاشونم خودشون بزرگ ميكنن اصلا تو هيچى از بچه دارى نميفهمى
🩵🩵🩵🩵

ای جان منم ۱۸ سالمه و باردارم اولین بچمه بچه میخاستم ولی چون مشکل داشتم یهو یه هفته گذشت عادت نشدم بی بی چک گذاشتم هاله کمرنگ افتاد شک کردم رفتم آزمایش دادم پرسیدم خانوم چیه گفت مثبت اون لحظه شاد ترین لحظه زندگیم بود

اخی عزیزم 😍چه حس خوبی
من بعد ۶ماه و با ۲ماه قرص خوردن حامله شدم 😭خیلی خوب بود
اصلا باورم نمیشد
هنوز که بهش فک میکنم اشکام سرازیر میشه

بسلامتی عزیزم
اتفاقااا اینقدر خوبه که اختلاف سنیشون با مامانشون کمه
خیلی بهشون خوش میگذره😬😅
من و مامانمم اختلاف سنیمون تقریبا کمه بابت این موضوع خیلی خوشحالم

عزیزم شکر خدا که تا اینجارسوندی از این ب بعدم تو میتونی از پسش برمیای نگران نباش خداروشکر مادرت داری

الهی 🥹 ان شاالله به سلامتی مبارکت باشه

عزیزم مبارکه انشالله سالم باشن منم قصد بارداری نداشتم هم من هم شوهرم زیاد خوشمون نمیومد بچه دار شیم بعد من دیدم علايم کیست دارم رفتم دکتر گفت بله کیست داری و باردار نمیشی جلوگیری نکن این چیزا منم اومدم به خانوادم با شوهرم گفتم حالا همه نگران که من بچه دار نمیشم فعلا باید درمان بشم خلاصه همون ماه اول که جلو گیری نکردم دیدم پریود نمیشم کلی زعفرون جشونده خوردم دیدم خبری نیست بعد بیبی چک زدم مثبت در اومد باورم نمیشد بعد دو هفته شوهرم گفت مشکوک میزنی تو چرا این ماه هیچیت نشد بهش گفتم چون قراره بابا شی باورش نمیشد همش میگفت دروغ میگی وقتی بیبی چک دید میخواست بال در بیاره

من قبل اینکه اقدام کنم برای بارداری پدر شوهرم همیشه میگفت خدا کنه دوقلو بارداری بشی و...(چون ژن دوقلویی دارن اقوام شوهرم )شوهرمم همیشه میگفت دوقلو باردار میشی من میدونم خدا بهمون دوقلو میده😐
خلاصه وقتی باردار شدم منم بی بی چکم خییلی پر رنگ بود
رفتم دکتر که ببینه قلبشون تشکیل شده یا نه
موقعه سنو دیدم دکترم میخنده گفتم چرا مشکوک میخندین گفت واسه اینکه دوقلو داری😂ولی گفت فعلا زوده و به کسی نگو بعدش که سوار ماشین شدم به شوهرم گفتم دوتا ان باورش نمیشد 😂😂😂

الهی بسلامتی بغل بگیریشون 😍

اخی عزیزم چ حس خوبیه اون لحظه 🥺 سابقه دوقلویی داشتین تو فامیل؟

جنسیتشون چیه؟🥹

ای جانم 😍 چ داستان قشنگی بود.... آخرین پریودتون کی بود

عزیزدلممممممم
خداروشکر کن کمک داری. من مطمئنم مادرت اصلا نمیذاره اذیت شی و چشم به هم بذاری میبینی دوتا رفیق خوش‌تیپ داری که مثل کوه پشتت هستن و اصلا یادت نمیاد یه جاهایی بهت سخت گذشته💕

ای جانم عزیزم بسلامتی ودلخوش خدا دوستت داشته جنسیتشون چی هست

آخیییی ، انشاالله صحیح و سالم بیان بغلت

خاطره خوبی ندارم 🥲

به سلامتی بغل بگیری عزیزم

سوال های مرتبط

مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۵ ماهگی
شوهر من کلا خیلی ادم بیخیالیه از اول بارداری هرموقع گفتم درد دارم گفت طبیعیه نگران نباش 😐 انگاری مثلا ده تا شکم زاییده ، خلاصه من یه روز حالم بد بود انقباض کاذب هم گرفته بودم ، بهش گفتم بریم اول فشارمو بگیرم بعدش برم نوار قلب بگیرم گفت بابا طبیعیه گفتم باشه تو منو ببر ، منم دیدم هی داره میگه طبیعیه و نگران نباش و اینا حسابی کفری شدم ، شروع کردم به آخ و اوخ، گفتم نفس تنگی دارم ، وای زیر شکمم درد میکنه انگاری بچه داره میاد پایین ، گفت به خودت تلقین نکن تا بدتر نشی ، یعنی خدایی اینقدر حرصم گرفت خواستم حالشو بگیرم از این حرفش گفتم بچه اومده پایین تو واژنمه گفت ینی چی گفتم انگاری داره میاد یه نگاه بهم کرد ترسیده بود گفتم وای داره میاد گفت چی میگیییی گفتم ای وای بچه داره میاد اقا اصلا از این ادم انتظارشو نداشتم ولی چنان ترسیده بود بخدا میخواست پشت فرمون غش کنه 😂😂 که خودم ترسیدم گفتم تصادف میکنیم ، فورا بهش گفتم شوخی کردم 😂😂 ولی خدایی یه طوری بود میترسم دفعه بعد کیسه ابمم پاره شد باور نکنه وقتشه باید بریم بیمارستان 😂😂😂😂