۷ پاسخ

برو حموم اب گرم بریز یکم فشار بده که شیر بیاد بیرون بعد چیزایی که شیر کم میکنه بخور

برو دکتر عفونت کرده
شیرو‌همنجوری قطع نمیکنن که میمونه عفونت می‌کنه
برو پیش ماما امروزم جمعیت اگه میتونی برو بیمارستان و کلینیکها جمعه ها ماما دارن

بدوش حتما

داستینکس بخور

شیر دوش بگیر...سبک بشه... وگرنه هرروز بدتر میشه
بعد دارو بگیر خشک بشه شیرت

عزیزم شب که خواب عمیق هست بهش بده بخوره تا یکم تخلیه بشه،درت کم شه

طبیعیه منم۱ماه پیش ازشیرگرفتمش.۷روزطول میکشه

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۵ سالگی
خانوما هر کی تجربه این مریضی جدیده رو داره بیاد من که میگم کروناست آنقدر وحشتناکه میگم من از پنجشنبه حالم بده شد خوب بهم قرص اینا دادش ولی الان چهار روز گذشته من اصلا بهتر نشدم همش صبح که بیدار میشم میگم امروز خوبم بعد ییهو بدنم بی جون شدید میشه همش باید دراز کش باشم سرگیجه دارم فشارم انگار پایننه بدنم اصلاحات جون نداره همش می‌خوابم کمرم زانومم درد می‌کنه دیروز ۳بار معذرت می‌خوام سرفه شدید که میکردم خلط سبز پررنگ ازم می‌آورد ولی امروز دوبار خلط سبز ولی رگهای خون داشت سرفها از بعدظهری بهتر شده ولی همچنان گلوم سینم درد میکنم بعد میگم نکنه ریه هام درگیر شده آنقدر بی جون شدم ولی تب نداشتم ولی لرز به شدت دارم همش سردم میشه حالا ابجیام میگن تا سرم آمپول نزنی خوب بشو نیستی خطرناکه چرا دوباره نمیری دکتر آخه با این بچها کجا برم الان همه جا شلوغه دکترا اینا م مریضنا ولی میترسم ببرم ویروس رو ویروس بیاد حالا شمارهای که گرفتین من وضعیتم خیلی اوژانسیه حتما آمپول بزنم یعنی تانزنم خوب بشو نیستم همش فک میکنم میمیرمم،یا برم دکتر یه آمپول بزنم بدتر بشه مثل دوران کرونا که خیلیا مردن هر کی رفت بیمارستان بستری اکثرن مردن اونایی که خونه بودن خوب شدن
مامان ❤جوجه کوچولو❤ مامان ❤جوجه کوچولو❤ ۵ سالگی
خیلی حالم بده نمی‌دونم چیکار کنم ، باور نمیشه وابستگیباعث بشه نتونم از جوجه های پسرم دست بکشم . خیلی آدم عاطفی هستم اما نمی تونم باور کنم اشکام اینجوری برای جوجه هام می‌ریزه . گوجه هام بزرگ شدن و دیگه نمیشه تو خونه نگهشون داشت ، گناه دارن تصمیم گرفتیم بذارین باغ خواهرشوهرم اما نه من ،نه پسرم تحمل نداریم . عین ی مادر ازشون سه ماهه نگهداری کردم ، صبح زود بخاطر گرسنگی و تشنگیشون از خواب بیدار شدم ،غروب بخاطر بیرون رفتنشون حاضر شدم برم تو پارکینگ که اینا برن باغچه بازی کنن🥲 آنقدر منو میشناسم میرم سمتشون می‌دونم غذا یا آب می برم براشون ،انقدر مهربونن می خوان بگیرم بذارم سر جاشون یجا وایمیسن 🥲 کنه ترسو آنقدر دوستشون دارم جفتشون رو یجا میگیرم قربون صدقه اشون میرم 🥲 خیلی وابسته شدیم من و پسرم ،انگار بچه هام شدن . نمی‌دونم با خودم چطور کنار بیام ببرم بذارم تو باغ ،عادت کردم بهشون . پسرمو گول بزنم خودمو چیکار کنم ،لعنت به وابستگی🥲
خودم می‌دونم مسخرست اما خیلی حالم بده 😭