۷ پاسخ

عزیزم همه بچها مثل هم نیستند خود من بچه اولم تا چهار ماه کولیک داشت و یه سری اخلاقای خاص اما دومی عالی بود البته که کولیک داشت اما دکتر خوب بردم زود خوب شد بقیه کاراش عالی اصن نفهمیدم کی بزرگ شد از من بهت نصیحت نزار فاصله سنی شون زیاد بشه و بچه ات کلاس اولی بشه بهتر که قبل از کلاس اول بیار ی یا کلا بزاری اول و رد کنه

پسر من اینجور بود آروم بی سروصدا خواب خوبیم داشت تا ۱سال ونیم خیلی خوب بود بعد اون دیگه شروع شد گند اخلاقیاش ینی افتضاح داغون شد اخلاقش

اره دختر اول من خیلی اروم بود دقیقا همینی که میگی بود

آره میشه
همینه دیگه اگر میترسی یا حوصلشو نداری بهش اصلا فکرم نکن

من بچه دوم خواهرم خداروشکر خیلی آروم بود و هست. بچه دوم دخترداییم هم همینطور

من بچه هام اصلا کولیک نداشتن و تا یک‌سالگی اصلا گریه نکردم حتی بخاطر گریه نکردمشون چند بار بردمشون دکتر از یک‌سالگی به بعد گریه میکردن و از دوسالگی به بعد شلوغ شدن

اره میشه اگ مادر تو بارداری. یه سری تغذیه ها رعایت کنه میشه. من پسرم خداروشکر اذیتم نکرد نه ختنه نه کولیک داشت نه غذا خوردنش نه خوابش بخدا خیلی خوب بود الان۵ سالشه خیلی شیطون شده ولی تلافی درآورده.. الان باردارم ۳۴ هفتم دختر دارم میگم خدا کنه اینم اذیتم نکنه

سوال های مرتبط

مامان مامانِ تودلی مامان مامانِ تودلی ۴ سالگی
مامانا سلام ، دلم گرفته از،طرفی ام بخاطر دخترم راهنمایی میخوام
من کل بارداری سر دخترم بخاطر اعتیاد شوهرم همش گریه میکردم حال روحی خوبی نداشتم یعنی کل۹ماه حاملگیم با گریه و حال بد گذشت گاهی شبا ضعف میکردم پامیشدم میدیدم یخجال خالیه و مجبور بودم برم خونه مامانم یعنی میخوام بگم شرایط روحیییم انقدر داغون بود گذشت و گذشت تا بچم بدنیا اومد بعدشم افسردگی بعددزایمان داشتم ک متاسفانه کسی ام نبود کمکم کنه با گریه به بچه شیرمیدادم حالم خوب نبود مدام عصبی بودم بهونه میگرفتم اون روزاهم گذشت هر چند هنوزم درگیر این افسردگی هستم وکامل برطرف نشده .. اینو گفتم ک بدونین سردخترم واقعا ارامش نداشتم و همش گریه و اعصاب خوردی و دعوا بوده سراعتیادش و رفیق بازیش
گذشت تا دخترم بدنیا اومد ولی مث بچه ها ک شیرمیخورد و میخوابید نبود یعنی همون شب اول شیرخورداما تاخود صبح گدیه کردشبا گریه میکرد بگذریم ک رفلاکس پنهانم داشت گذشت و گذشت تا بزرگتر شدمثلا ۹ماهگی دخترم زد مادربزرگ شوهرم فوت شد بعد من نمیدونستم بچه رونباید ببرم سر قبر و محیطای این مدلی
از اون مراسم ک گذشتیم دخترم راس ساعت ۲پا میشد گریه وزاری اروم نمیشد
این اتفاق گڋشت و گذشت تا بزرگتر شد تا زمانی که تلوزیون یا گوشی اڋان میگفت باید قطع مبکردیم وگرنه گریه و زاری داشت طوری ک قرمز میشد
زمان گذشت تا دخترم زبون باز کرد و میتونست حرف بزنه این بار زد و بنده خدا