چقد این متن منم🥲🥲

از نظر روحی و جسمی خیلی خستم بعضی وقتا میشینم گریه میکنم تا خودمو سبک کنم پسرم خیلی خوب شیرخشک میخورد کلا روزا شیرخشک میخورد شب موقه خواب شیرخودم..یکهو زد از گلوش خون اومد بردمش پیش دکتر گفت گلوش زخم شده التهاب کرده دارو داد بهش دادم خوب شد ولی از روزیکه گلوش زخم شد دیگه لب به شیرخشک نزد این زخم گلوش بیست روزی طول کشید که فقط شیرخودمو میخورد غذا نمیخورد حتی دیگه تو لیوانم شیرخشک نمیخوره درست تایمی که آمادگی داشت برای از شیر گرفتن این بلا سرمون اومد الان چند وقته یکم غذاهم میخوره شیر پاستوریزه پاکتی میدم بهش ولی خیلی بهانه گیر شده وایستگیش خیلی زیاد شده جایی میریم از بغلم پایین نمیاد از کتو کول افتادم بغل باباشم نمیره نمدونم چرا همش جیغ میزنه گریه میکنه خسته شدم بریدم بعضی وقتا دادمیزنم خودمو میزنم خیلی خستم کسی درکم نمیکنه نمتونم از شیر بگیرمش انقد بد شده شبا تا صبح یکسره بیدار میشه شیر میخاد ندمش دنیارو میزاره روسرش نمدونم دیگه چیکارش کنم براچی انقد بهانه گیر شده کاش این روزا زودتر بگذره از شیر بگیرمش دیگه نمیکشم همه دندونام درد میکنن به خودم که نگاه میکنم میبینم خیلی گناه دارم 🥲🥲

تصویر
۱ پاسخ

شاید داره دندون درمیاره

سوال های مرتبط