۱۵ پاسخ

من بردم ماشاالله اذیت نکرد اصلا بغل من نبود همش میرفت بغل عمو و دختر عموهاش .من بغلش میکردم جیغ میزد ولی برای اونا می‌خندید آخرم خوابش میومد باباش بردش قسمت مردنه که ساکت تر بود دیگه تا آخر شب همونجا خوابید تا برگشتیم

برای من خاطره خوبی بود ماهان ۱۰ماهش بود مامانمم باخودم بردم ماهان همش ازاول تاآخربغل مامانم وشوهرم بودیکی دوساعت اول بیداربودسیرش کردم دیگه خوابید تاموقع شام غذادادم بهش وجاشوعوض کردم کلا خیلی اذیت نکرد

بابچه کوچیک فقط دوسه ساعت تالاربری

بچه ها تو این سن دیگه اذیتی ندارن تو عروسی مهمونی اینا که فقط سر غذاخوردن اینا ادم اذیت میشه
البته بچه ای مثل بچه من اذیت میکنه وگرنه بچه خوش غذانه

من پسرم ۱ سالش بود رفتم خیلی عالی بود
شهرستان نبود تهران بود
خیلی خوب بود بابام و مامانم قشنگ نگه میداشتن

دختر بچه ها خیلی راحتن که
من نمیبردم چون کرونا بود ولی بعدش بردم

من اصلا اذیت نشدم عروسی پسر عمه ام دخترم ۱۸ماهش بود قشنگ با من میرقصید وقتی هم‌ک خوابش گرفت پتو برده بودم قشنگ خوابید من ‌باباشم قر میدادیم کوچیک ترم‌بود کالسکه میبردم‌میذاشتمش تو‌کالسکه

من رفتم خیلی آروم بود اصلا اذیت نکرد

اره بابا همه جا سخته هر جا بری تنهایی
نمیشه دو‌کلمه با کسی حرف بزنی

عزیزم خداقوت من که با سه تاخیلی راضیم وحسابی بهشون خوش میگذره

خودت ی لباس راحت میپوشید و دستش می‌گرفتی ی جای خلوت راه بره مگه کمکی نداشتی

شاید ب سرو صدا عادت ندارد که طبیعیه .. لباسش راحت مگه نبود

واقعا با بچه خیلی سخته منم تا بزرگتر بشه هیج جا نمی‌رم هرجا عروسی رفتم کوفتم کرده

منم دیگه نمی خوام عروسی برم تا پسرم بزرگ نشه دیونه میکنن ادمو

من چند پیش با دخترم رفتم اصلا اذیت نشدم یکم بیشتر دخترم میرفت اینور انور میچرخید

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۱ سالگی
چقدر امشب دلم گرفت و دلم واسه خودم سوخت
چند شب پیش عروسی بودیم سامی همش چسبیده بود به من و نق میزد همه میزدن و میرقصیدن اما من نه با اینکه همسرم هم خیلی همراهی کرد
امشب رفتیم هایپر خرید کنیم مگه گذاشت همش نق ، گریه ، جیغ که بیام از تو سبد پایین. میزاشتمش پایین وایییی یه کارایی میکرد دست به همه چی میزد ، کف زمین می‌خوابید خداشاهده من گریم گرفت
ظهر هم زنداییم اومد خونمون انگار این وحشیا شده بود همه چیزو به هم میریخت، پرت میکرد ،یه کارایی میکرد که من متعجب بودم
با اینکه خیلی واسش تایم میزاریم باباش خیلی بیرون میبرتش، خونمون ویلاییه همش تو حیاط بازی میکنیم
هم روحی خسته ام
هم جسمی چون تپل هست ماشاالله بخدا هم من هم باباش از کمر درد و دست درد و زانو درد هر شب ناله میکنیم
شبا هم هزار بار بیدار. میشه
تا به این سن هر جا رفتم بچه ای شیطون تر از سامی ندیدم خدا شاهده
کاش خدا دلش واسم بسوزه یکم پسرمو صبور تر کنه
میدونممم همین که سالمه کافیه من با تمام وجود عاشق پسرمم ولی خیلی این روزا سخت میگذره
واسم دعا کنید.
اما
مامان الناز مامان الناز ۱ سالگی
خانوما
خاله من یه پسر ده ساله داره وقتی سره اون حامله بود استراحتی بود همش خونه ما بود حتی زایمانم کرد تا دوماه خونه ما بود
ینی خونه بابام من اون موقع مجرد بودم بعد انقدر پسرخالمو دوس داشتیم اصلا فکر نمیکردم پسرخالمه حس میکردم خاهر زادمه همش براش لباس اسباب بازی خوراکی میخریدیم هرجا میرفتیم خالمو میبردیم اگرم نمیومد حتما پسر خالم میبردیم
همه ی تولداش من از دو روز قبل خودمو میکشتم همه چی درست میکردم کادو میدادم حالا پول یا اسباب بازی هرچی
تا اینکه من باردار شدم و زایمان کردم فقط همون روز بعد از زایمان اومد خونه م خالم بهم یه سکه پارسیان ۳۰۰سوتی داد که تقریبا بیست ماهه پیش حدود ۱۲۰۰/۳۰۰بود پولش
دیگه هیچییییی نداد حتی سه ماه بعد زایمانم که عید بود به دخترم ۲۰۰تومن عیدی داد که من هرسال به پسرش ۲۰۰میدادم حتی از چند سال قبلش
اولین تولد دخترمو که گرفتم کمک که نکرد هیچ
حتی نیومد گفت پدرشوهرم حالش بد بود رفته بودیم به اون سر بزنیم حتی بعد فهمیدم اونجا هم نرفته بودن و دروغ گفته
حالا بچه دومش بارداره و ماه دیگه زایمان میکنه به نظرتون من چیکار کنم؟؟من گفتم فقط یه دست لباس بخرم در حد ۶۰۰/۷۰۰بعد از یه هفته برم دیدنش بدم
شما چی میگین