چقدر امشب دلم گرفت و دلم واسه خودم سوخت
چند شب پیش عروسی بودیم سامی همش چسبیده بود به من و نق میزد همه میزدن و میرقصیدن اما من نه با اینکه همسرم هم خیلی همراهی کرد
امشب رفتیم هایپر خرید کنیم مگه گذاشت همش نق ، گریه ، جیغ که بیام از تو سبد پایین. میزاشتمش پایین وایییی یه کارایی میکرد دست به همه چی میزد ، کف زمین می‌خوابید خداشاهده من گریم گرفت
ظهر هم زنداییم اومد خونمون انگار این وحشیا شده بود همه چیزو به هم میریخت، پرت میکرد ،یه کارایی میکرد که من متعجب بودم
با اینکه خیلی واسش تایم میزاریم باباش خیلی بیرون میبرتش، خونمون ویلاییه همش تو حیاط بازی میکنیم
هم روحی خسته ام
هم جسمی چون تپل هست ماشاالله بخدا هم من هم باباش از کمر درد و دست درد و زانو درد هر شب ناله میکنیم
شبا هم هزار بار بیدار. میشه
تا به این سن هر جا رفتم بچه ای شیطون تر از سامی ندیدم خدا شاهده
کاش خدا دلش واسم بسوزه یکم پسرمو صبور تر کنه
میدونممم همین که سالمه کافیه من با تمام وجود عاشق پسرمم ولی خیلی این روزا سخت میگذره
واسم دعا کنید.
اما

۱۴ پاسخ

عزیزم دختر منم مثل پسر شما است با همین شیطنت که میگی بچه ها تو این سن عاشق تجربه کردن هستند ،بزرگتر بشند آروم تر میشند .و اونوقت دلت برای این نوع شیطنتش تنگ میشه می‌دونم بعضی وقت ها آدم کم میاره ولی باور کن این نشانه سلامتی پسرت است و فقط هر موقع خسته شدی بگو خدایا شکرت اونوقت آروم میشی عزیزم

اخ عزیزم درکت میکنم چقدر حرفات حرفای من بود منم فضول تر از دخترم ندیدم .دیشب حمله عصبی بهم وارد شد خدا خودش کمک کنه یا من صبور تر بشم یا این بچه والا دیوونه شدیم رفته 😔

تو منی یا من تا با این تفاوت واسه من دو تا هستن
دیگه پیرشدم قشنگ

ب نظرم دیگه متوجه شدی با پیاما ک اکثرا مثل بچه خودت دارن یا بدتر😆😅
حالا من ی راهکار بدم ک واسه خودمم ک مامان ۳تا زلزله ام جواب داده، مجموعه کتاب استادمحسن عباس ولدی، ۷جلدیه فعلا جلد ۱و ۲ ب درد سن بچه های ما میخوره،حتما بخون، جلد یک گل های خار شده و خارهای گل شده،جلد دوم پرنده های در قفس

"همه بچه ها همینن این روش برخورد ما هست ک تعیین کننده است"

عزيزم خدا حفظش كنه😘❤️

بخدا دقیقا خود منی
منم همش خسته میشم اما خب برای اروم شدن خودم مدام به ۱۲روز جنگ فکر میکنم و میبینم باید خیییلی صبور تر بشم چون عزیزترین کس منه تازه همسر من اصصصصلا کمک نمیده ولی قبول دارم خیییلی سخته

وای تروخدا نگو مطمعنم ب نهال نمیرسه.الان از دستش تمام چنگ زدم موهامو کندم اینقد فصار عصبی بهم میده فقط تق نق و گریه الکی هیچی حالیش نیست
شوهرم اینقد داد زد از ترس سیخ نشستم کف حیاط تو شک ام

همه همینن عزیزم توتنهانیستی باورت میشه من امروزتوماشین ازدست ماهان گریه کردم چندروزپیش انقدرباصدای بلندگریه کردم صدام تاتوکوچه رفته بود،بیش ازحدجیغ میزنه بیخودگریه میکنه لج میکنه حالا ماهان بامن زیادکارنداره بیشترمیچسبه به باباش نمیزاره غذابخوره نمیذاره درازبکشه فقط دستشومیکشه میگه بیم(بریم)خونه ماهم ویلاییه ۲۴ساعت توحیاط و توکوچه بازی میکنه خسته شدیم به خداکمرم به شدت دردمیکنه باباش دیگه بیهوش میشه امروزرفتیم روستای شوهرم چنان اعصابی ازمون خوردکردگفتم من جهنمم با ماهان نمیام تابزرگ بشه

من به خاطر دخترم خیلی کم میرم مهمونی چون به چیز خوردن میوفتم😐

پسره منم همینه یعنی دیونم

وای الاهی قوربونت برم تو قهرمانی بخدا خدا بهت صبر. و سلامتی برایه بزرگ کردن گل پسرت بده. 🫂

چقد خوده منی😭😭😭

دقیقا هرکی دختر من میبینه میگه ماشالا فک کنم پیش فعاله😜 و من خسته ترینم ولی چ میشه کرد

وای ویهانو ندیدی
خونه خودمون روزی ۴ یا ۵ بار گریه میکنه اونم چ گریه ای
نیم ساعت طول میکشه


میریم مهمونی هم همینجوریه همش بهم چسپیده و جیغ و داد

سوال های مرتبط

مامان 🏵️🧚👨‍👩‍👧 مامان 🏵️🧚👨‍👩‍👧 ۱ سالگی
مامانا شما شبا هیت میرن
قربون امام حسین برم بخدا من خیلی به این ماه معتقدم ولی از بچم که واجب نیس
توی این مدت من اصلا بیرون نرفته بودم شبا قبل اینکه بچه داشته باشیم هر شب می‌رفتیم با همسرم ولی الان دوسال خیلی سختم میاد برم امشب اولین شب از محرم بود که رفتیم بیرون همسرم 11نیم از سرکارامدش رفتیم بیشتر مراسم داشت تموم میشود هوا یکم سرد بود منم نمیدونستم دخترم لباس کم بود امیدوارم مریض نشه چون آمدیم خونه هم بی حال بود همسرم میگه خوابش میاد حتما
منم گفتم از فردا شب من نمیام از بچم که واجب نیس خواب به هم ریختش الان ب زور خوابوندم شکمش صدا میداد همچین نگرانم
داخل هیت مامانای بودن بچه های کوچیک آورده بودن بعد موقع آمدن بیدارشون کردم طفلکی ها اینقدر گریه میکردن
مادر هم بیخیال آمده بود بیرون چای میخورد من همش حرص میخورد به همسرم میگفتم بچه که گناهی کرد خوب چای نخوره یکم زود بره خونه بچه بخوابونه
امشب ما هم اینگونه گذشت شما چطورین هست میرین
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
سلام بعد یه هفته اومدم حالتون چطوره ؟
من هم خونه تکونی شروع کردم امسال اصلا حالم خوب نبود وهیچ کاری نکردم یعنی شرایط طوری درهم پیچید که حال منو ویران ونابود کرد الآنم که چند ماهی میشه درگیر پا درد دست درد گاهی کمر درد فردا همسر وقت دکتر ارتوپد گرفته برم هفته بعدم دکتر تغذیه میرم دوشنبه هم دکتر ژنتیک درمورد بیماری پسرم و یه سری سوال دارم ، این روزا سرم شلوغ و درگیرم ظهری اینقدر دلم گرفت و گریه کردم چرا الان من باید مریض باشم به اندازه کافی پسرم جلوی چشمم مریض هست و من دارم زجر وعذابمو میکشم دیگه حوصله و توان مریض شدن خودم رو ندارم اینقدر دکتر رفتم حالم بهم میخوره از دکتر رفتن از بیمارستان از دارو از مطب خستم هم جسمی خستم و درد دارم هم روحی خستم مریض میدونم خدا خیلی بزرگه خیلی تو زندگیم معجزه هاش رو نشونم داده بارها پسرم و از مرگ نجات داده خدا ، خدا خیلی رحیم و بخشنده است میدونم ....♥️🌹🙏
ولی خب درکنار اینا گوشه ای از قلبم برای همه چیزهایی که بد گذشت حسرت شد برام همیشه زخم میمونه قلبم ، برای ندیدن چشمای پسرم نگرفتن دستای من نگرفتن اسباب بازی حرکت نکردن گردن نگرفتن برای همه و همه چیزها مثل نوزاد یک ماهه وضعیت خوابیده داره کلی همین چیزهای کوچیک حسرت خیلی بزرگ شده تو دلم ....