مامانا شما شبا هیت میرن
قربون امام حسین برم بخدا من خیلی به این ماه معتقدم ولی از بچم که واجب نیس
توی این مدت من اصلا بیرون نرفته بودم شبا قبل اینکه بچه داشته باشیم هر شب می‌رفتیم با همسرم ولی الان دوسال خیلی سختم میاد برم امشب اولین شب از محرم بود که رفتیم بیرون همسرم 11نیم از سرکارامدش رفتیم بیشتر مراسم داشت تموم میشود هوا یکم سرد بود منم نمیدونستم دخترم لباس کم بود امیدوارم مریض نشه چون آمدیم خونه هم بی حال بود همسرم میگه خوابش میاد حتما
منم گفتم از فردا شب من نمیام از بچم که واجب نیس خواب به هم ریختش الان ب زور خوابوندم شکمش صدا میداد همچین نگرانم
داخل هیت مامانای بودن بچه های کوچیک آورده بودن بعد موقع آمدن بیدارشون کردم طفلکی ها اینقدر گریه میکردن
مادر هم بیخیال آمده بود بیرون چای میخورد من همش حرص میخورد به همسرم میگفتم بچه که گناهی کرد خوب چای نخوره یکم زود بره خونه بچه بخوابونه
امشب ما هم اینگونه گذشت شما چطورین هست میرین

تصویر
۱۱ پاسخ

بله میریم ،اتفاقا بچم اذیت نمیشه خودم اذیت میشم چون همش حواسم به بچس و با یه ساک خوراکی و وسیله میرم ،واینکه دوسدارم بچم از بچگی تو این فضاها باشه با عشق امام حسین بزرگ شه ان شالله

ماهم همینیم عزیزم الان دوساله نه هیت رفتم نه دسته عزاداری هیچی همش خونه بودم اصلا نمیفهمم کی رمضون شد کی محرم شدم هیچ مراسمی نمیرم چون واقعا اذیت میشه هم بچه هم خودمون

منم با بچه نمیرم . ولی نبایدم به دیگران بگیم مادرم بیخیال اومده بود چای بخوره ، خب اون مادرم دلش بیرون میخواد همش نمیتونه بمونه خونه که نباید قضاوت کرد هر کی صلاح کار خودشو ،خودش می دونه

من قبل بارداری دومم پسرم کوچیک بودهرشب میرفتیم با جاریم و خواهرشوهرم خیلی پسرم اذیت میکرد یکساعته برمیگشتم ولی الان پسردومم کوچیک نمیتونم برم .شبا هیئت ما ۱۰درمیاد تا۱۲ونیم.پسرای من هردو باید ۹ونیم الی ۱۰ بخوابن بخاطرهمین نمیرم چجورباش برم خونه مادرم چون هیئت سمت اونا ۴ درمیاد تا۷ بهتراز سمت ماهاست

من با بچه ۱ماهه میرم اونم هوااای گرم نگهدارش حسین هست

من اصلا در خودم نمیبینم با دخترم برم هیئت😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫

من وقتی مجرد بودم با مامانم میرفتیم‌ مینشستیم نگا میکردیم الان ۷ ساله نه رفتم نه میرم چون اعتقادی ندارم تو خونه میشینیم عزامونو میگیرم آهنگ نمیزاریم عروسی نمیریم قشنگ تو خونه با آرامش برا امام حسین میسوزیم اون چیزای دیگه همش چرته

منم دوساله نه شب های احیاجایی رفتم
نه ماه محرم هیئت
چون خواب بچم بهم بریزه هم من اذیتم هم خودش
دوساله مهمونی هم نتونستم خیلی برم
خریدام اکثرا آنلاینه
مسافرت نشده برم فقط یکی دوبار
و......

وای گلوش اذیت نمیشه گره زدی ؟ چه خوب در نمیاره روسریو بچه

منم نمیرم
پارسال یشب فقط در حد یساعت رفتم اونم تو محوطه باز ،،نه فضای بسته
کلا زیاد معتقد نیسیم

ماهم فعلا نرفتیم هیئت

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۱ سالگی
تاپیک موقت...
چه دنیایی شده.. انقدر تنهام باید بیام اینجا دردودل کنم... برای غریبه‌ها...❤️‍🩹
از صبح توی خونه با دخترم تنها بودیم تا شب ساعت ۸.. با همسرم گفتم روز دختره بریم بیرون برا دخترمون چیزی بگیریم..
رفتیم بازار ، رفتم داخل مغازه، دخترم دست همسرم بود..
چیزی توی مغازه پسند نکردم اومدم بیرون دیدم دخترم وسط بازار داره دنبال ما میگرده😭😭😭😭😭
دخترم داشته دنبال من میومده ، باباش رفته توی مغازه دیگه. بگو نفهم تو چقدر سهل انگاری. نگفتی یکی بیاد بچه رو ببره. نگفتی بچه گم بشه. من از صبح توی خونه چشمم روی این بچه س بعد دو دقیقه نتونستم بسپرمش به این مرد گنده. دخترم نزدیک دو سالشه عین این مدت من نگاهم به بچمه و مواظبشم،مگه میشه نتونم بچمو دو دقیقه بسپرم به پدرش؟ چطوریه تو کار خودشون اینقدر دقیقن؟ به ما که میرسه میشن بیخیال ترین مخلوق خدا.
نشستم تو ماشین اییییینقدر گریه کردم.. انقدر خداروشکر کردم که بخیر گذشت و دخترم گم نشد.. خیلی احساس تنهایی میکنم.. احساس میکنم کل بار مسئولیت بچه به دوش خودمه... شوهرم همش درگیر خودش و کاراشه...
مرد خوبیه برامون کم نمیذاره ولی توی کار خودش غرقه.. ولی من کل زندگیم شده دخترم.. کاش یکم از حس منو شوهرم داشت.....
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
مامانا خیلییی ناراحتم
خیلی کلافم
بچه هارو هرسری می‌بریم بیرون میاریم همش بی قراری می‌کنند
دخترم حتی برا از خیابون رد شدن میگه بغلم نکن
با جیغ مه بذار خودم از خیابون رد شم خودشو با جیغ از بغلم میندازه پایین بزور میگیرمش.... بعدش هم اومد خونه ..مادرشوهرم از پله ها کمکش کرد رفت بالا داشت کفشش رو خودش درمی‌آورد دید دارم پسرم رو میارم از پله ها بالا برد بدو اومد سمت پله هافتم بریم خونه شروع کرد به گربه .... پسرم رو بردم خونه دخترم رفت نزدیک پله گربه و گریه که بره پایین .بدم بیا خونه گریه نکن اصلا داشت خودشو مینداخت پایین پسرمم هم دید خواهرش گریه می‌کنه شروع کرد ب گریه .... داشتم دیوونه میشدم رفتم با حرص کاستی دخترم رو درآوردم بیارمش خونه گریه هاش بدتر شد ...دلم سوخت همون‌جوری بردم حیاط سه دور از پله ها آوردم بردمش از اونور هم پسرم گربه میکرد که بیاد حیاط.... انقد بهم ریختم😭😭خب خسته بودم میخواستم بیام کاراشون رو کنم.... دخترم رو با حرص برداشتم آوردم خونه کلی عصبانی شدم سرشون گفتم آخرین باره از این در میرین بیرون.....اونا هم کلی گریه میکردن... گفتم کردم میرن بیرون حالشون خوب سه من هربار بعد هربار بیرون رفتن باید بچه هام گریه کنن و من بدتر اعصابم خورد شه... اصلا کادری نیستم که همش دعواشون کنم ولی بعد هربار بیرون بردن برنامشون همینه.... همسرمم نیست تو کاراشون کمکم کنه مادر شوهرم فقط قربون ص قشون می‌ره که گربه نکنن.... یعنی داشتم دیوونه میشدم 😭😭از به طرف هم بخاطر بدغدایی دخترم بهم ریخته بودم .... نزدیک منس هم هستم هورمونام بهم ریختن....یعنی غروب دیوونه خونه بود .... 😐😐😐❤️‍🩹
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا