۷ پاسخ

عزیزم من با ۲۰ سال تجربه متاهلی اینو بهت میگم تنها کسی که میتونه جلوی دخالت مادر شوهرت رو بگیره خود همسرته که باید با سیاست رفتار کنه تو با زبون خوش این رو به شوهرت یاد بده بگو مادرت شاید فکر میکنه داره در حق ما لطف میکنه اما همین دخالت های کوچیک زندگی هارو از هم میپاشه نیازی نیست جزئیات زندگی مارو کسی بدونه البته این مساله رو خودت هم باید رعایت کنی و حد و مرز مشخصی نسبت به خانواده خودت داشته باشی تا شوهرت بفهمه که خودت هم این مساله رو رعایت میکنی

مادرشوهر دقیقااا عین مادرشوهر توعه احساس کردم باهم جاری هستیم 😂😂😂خیلییی فضوله زندگی‌عروساشه ولی من اصلا باهاش حرف نمیزنم نمیگم نمیخندم کلا بی محلی میکنم بهش

جرا شوهرت میگه بهش این موضوع شخصی نباید شوهرت بگه بعد اصلا ب اون ربطی نداره با شوهرت حرف بزن با سیاست حرف بزن ک گوش بده بگو عزیزم سر هرچیزی نباید کسی راجب زتدگیمون بدون نباید بکی ی جوری باهاش حرف بزن ک خامت بشه

به یه ورت بگیر حرفاشو تو بگو باشه چشم خانوم دکتر بعد برو کار خودتو انجام بده فقط با شوهرت رفیق باش بگو بخند تا بسوزه ، یه روزی که با شوهرت خوب بودین آروم بگو راستی میشه حرفامون بین خودمون بمونه خودش میگیره منظورتو کم کم دزست میشه هر بارم کاری با شوهرت داری دوباره یادآوری کن که مولا میخوایم بریم خرید ولی میشه بین خودمون بمونه

یکی از شانسای زندگیم اینه مادرشوهرم هیچ جوره دخالت نمیکنع اگع از شوهرمم دلم پرباشع ب خودش میگم گوش پسرشو بپیچونع

شوهرت کار اشتباهی کرده گفته دقیق کجا می‌ره وقتی میبینه مادرش فضوله و تو ک...و....ن...ت.ون فرو میره
می‌گفت کار دارم بیرون
من از آمار دادن و گرفتن بدم میاد
هیچ وقت نمی‌گم کامل چون اسمش روشه دیگه مادررررشوهرررررر🫠🫠

اهمیت نده

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱ سالگی
شوهرم اومد خونه شروع کرد به داد و بیداد تا حالا صداش برام بالا نیاورده بود تو این ۳سال برگشت گفت شاهان هم یکی مثل امیر رضا گمشو برو خودم نگه میدار جفتشون.. بچمم جیغ میزد امیر رضا هم گریه میکرد منم گفتم کجا برم بچم شیر میخوره گفتم عادت داری پس بچه رو بی مادر بزرگ کنی گفت ساکت میشی یا دهنتو ببندم گفتم بچه داریم زشته باشه هفته ای دو بار سه بار امیر رضا هم مثل پسرم پیشم باشه برگشت گفت مگه تو باید بگی باشه یا نباشه اومد زد تو گوشم و دهنم
برگشت گفت انقد گدا گشنه ای که پدرت عرضه نداشت برای دخترش هزار تومان جهاز بخره فقط ترو داد ک نون خورش کم شه
هیچی نگفتم یکم گریه کردم بچمو شیر دادم
شوهرمم ساکت شد الانم غذا برای امیر رضا دادم اونم گفت نمی‌خورم شوهرم گفت بخور یعنی چی زحمت کشیده مامان
کاش منم خانوادم دوستم داشتن لااقل جا داشتم الان شوهرم بیرونم کنه ک پدرم راه نمی‌ده خونه
نمی‌دونم چیکار کنم یعنی تند رفتم شوهرم اینجوری کرد؟
الانم همش ترس دارم نکنه روش باهام باز شدن ازین به بعد کتکم بزنه؟
کاری هم نمیتونم بکنم ازش بچه یکساله دارم کجا برم