بگو برات هدفون بزارن آهنگ گوش کنی صداشون نشنوی کلا زیاد طول نمیکشه که یا با خودت آیت الکرسی بخون یا شعر بخون یه جور هواستو پرت کن
یه چیز طبیعیه ... منم از اینکه حتی بوی خون بهم بخوره فشارم میفته و قطعا هیچ وقت انتخابم بی حسی نیست ... برا بچه اولم بیهوشی رو انتخاب کردم الانم قطعا بیهوشی انتخابمه ....
سلام عزیزم
قرآن گوش کن با هندزفری
اتفاقا حس خوبیه وقتی صدای بچه هاتو میشنوی😍
اینقدهمچی سریع پیش میره شاید چند دقیقه که هیچی متوجه نمیشی
سلام عزیزم به سلامتی من سر پسرم بی حسی بود هیچی خس نمیکنی یک پرده هست نه چیزی مبینی. نه چیزی حس میکنی برعکس تجربه عالیه همونجا کوچلوت ومبینی
بسلامتی انشالله عزیزم
بیمارستان خصوصی میری؟شوهرت نمیتونه بیاد که با اون حرف بزنی ؟
ای جانم
نه تمام تفکرات قبلت رو بریز دور
این بار فرق داره اتفاقات بهتر میفته نگران نباش
تیم اتاق عمل خیلی مهمه
اون لحظه به هیچ کدوم حرفاشون گوش نده به دو قلوها فگر کن
ینی چه شکلین؟ پوستشون انقد نرم و گرمه
فکر کن دو تا فرشته رو میارن نوبتی بچسبونن به صورتت
وااااااای
عزیزم کامل حق داری کاش اینجا ادم میتونست ویس بفرسته ،ببین منم سزارین دومم بود ،نگم برات که چقد استرس داشتم احساس میکردم از هوش میرم،ولی دیگه با خودم میگفتم کاش زودتر تموم شه،صب اون روز با شوهرم ساعت ۷ونیم صب رفتیم بیمارستان،بعدش دیگه من رفتم اتاق مامایی ،پذیرش شدم گفتن برو تو اتاق تا بیایم ضربان بچه ها رو چک کنیم بعد این کار برام سوند گذاشتن من از سوند خیلی وحشت دارم ولی واقعا راحت بود ،بعد چن دقه گفتن بیا رو ویلچر رفتیم اتاق عمل ،رفتم رو اون تخت مخصوص عمل،کمی زود رسیدیم هنوز متخصص بیهوشی نیومده بود شاید ده دقیقه بیشتر رو تخت منتظر متخصص بیهوشی بودیم خیلی ترس داشتم هوای اتاقم سرد بودم داشتم از ترس و سرپی میلرزیدم که متخصص اومد دوباره ترسم بیشتر شد،گفت کمرت راست بگیر ،خلاصه امپول بیحسی زد واقعا کار سختی نبود خیلی راحت بود بعد سریع دیگه دراز شدم،پرستارا بالا سرم عالی بودن ،انقد بهم دلداری میدادن،یکیش کامل بالا سرم بود ،میگفت همه چی عالیه،من معمولا کمی نفسم تنگ میشه بهش گفت گفت نگران نباش طبیعیه الان برات اکسیژن میزاریم ،خلاصه خیر ببینه واقعا بیمارستان خصوصی اینش خوبه ،بعد دکترم اومد گفت مهتاب چطوری ،گفتم خوبم از ترس حوصله حرف زدن نداشتم،اینقد ترسیده بودم گفتم وای دکتر من پاهام هنوز لمس میکنم نکنه درد بفهمم ،گفت عزیزم همه چی حس میکنی نترس ولی درد نمیفهمی واقعا هم راست گفت کامل میفهمیدم مثلا الان داره فشار میده ولی درد تیغ و اینا رو نداشتم فک کنم عمل من ساعت ۹شروع شد اولین قل ۹و ۱۴دقه بدنیا اومد
ببین منم شرایط شمارو دارم و خیلی استرسی هستم
میخام از دکترم بپرسم بهم قرص بده
سر عمل بینی بهم قرص دادن از بس استرس داشتم و رو ویبره بودم ۵دقیقه بعد خوردن قرص رفتم ریکاوری جوری عین اسکولا شاد و شنگول میخندیدم ک نگو🤣
بعدم رفتم اتاق عمل
براهمین عمل بینیمو دوس دارم ولی روز قبلش از شدت استر همش تهوع داشتم
چیزی متوجه نمیشی اصلا عزیزم خیالت راحت همه چیز انقد سریع انجام میشه منم بیحسی از کمر بودم انقد استرس داشتم چون زایمان اولم بود موقع رفتن اتاق عمل گریه میکردم بعد اصلا صدایی نمیشنویی من تپش قلبم بالا رفته بود تشنه ام شده بود هی میخوابیدم هی بیدار میشدم نمیدونم هذیون میگفتم شادو خوشحال باش لذت ببر از اینکه پنجشنبه جوجه هارو بغل میگیری انقد حس خوبیه از من ترسو تر فکر میکردم کسی نیس اما گذشت بسپار بخدا
اگ دکتر بیهوشی قبول نکرد ک بیهوش کنه و اگر بیمارستانت خصوصیه هندزفری بزن ی آهنگ آروم و ملایم گوش بده
سلام عزیزم چند هفته سز میشی؟
بگو بعد به دنیا اوردن بچه بهت خواب آور بزنن هم بخیه رو متوجه نشی هم عوارضش کمتر باشه
هنزفری بزار تو گوشت اهنگ پلی کن نشنوی صداشونو
منکه خودم موقع عمل گفتم بیهوشی کامل میخام و به شدت راضی بودم
من سابقه جفتش رو دارم بچه اولم بی حسی بود دکتر بیهوشی یک خواب آور زد بهم خیلی کم صداهارو شنیدم بچه دومم کامل بیهوش بودم و یکم دیر بهوش اومدم بعدش تهوع داشتم و گیج بودم
سلام
منم خواهرام سزارین بودن و میترسیدن
اما گفتن حس گیجی داشتن و انقدر سریع پیش میره تا بیان بترسن و متوجه بشن بچه رو کشیدن بیرون و گذاشتن رو سینه ات
ولی خب خواهرام هردوشون با عوارض بعدش خیلی به مشکل میخورن و براشون سخته
منم دقیقا مثل تو بار اولم انقدر ترسیده بودم فقط گریه میکردم بزارید برم نمیخوام با اینکه خصوصی بود نازمو میکشیدن، بعد تو ریکاوری حال نداشتم بچه هم کنارم بود گریه میکرد هیچ کاری از دستم برنمیآمد پرستارها هم مثل گاو
من سز اولم بیهوشی بود هیچی متوجه نشدم دومی بخاطر دردام شروع شدن سز اورژانسی شدم بیحسی از کمر بود تا بدنیا آمدن بچه دعای فرج میخوندم با شنیدن صدای بچه دگه بیهوش شدم چیزی یادم نمیاد.
همه چیز بسپار بخدا سعی کن به صدای اطرافیان توجه نکنی
منم میترسم بعدم بی حسی پاهارو سخته تحمل کنم اونم تا چند ساعت موندم چیکار کنم 😭
سلام عزیزم
اینکه میگی شنیدن صدای تیم پزشکی بعد از عمل و به دنیا اومدن نی نی ناخدا گاه خوابی عمیق تو رو میگیره و اصلا متوجه حرف های دورت نمیشی
خیلی اون خواب و اون لحظه شیرینه
منم شوید ترس داشتم جوری که تپش قلبم خیلی بالا رفته بود و دختر میگفت بخاطر تیروئیدت برات خطر ناکه
شروع کردم به نفس عمیق کشیدن و دعا کردن برای تمام کسایی که میشناختم و بهم التماس دعا گفتن کم کم بهتر شدم و خوابم برد
والا منم بهش فکر میکنم استرس میگیرم منم زایمان اولم سزارین بود اما چون بیهوش شدم و پمپ درد داشتم هیچ چیزی نفهمیدم ولی ازاون روزا دوازده سال گذشته سنم بالاتر رفته و دردامم بیشترشده ولی چاره چیه باید تحمل کرد بالاخره یه جوری باید بچه از تو شکم بیاد بیرون
ببین عزیزم اول توکل به خداکن هرچی به صلاحته
من خودمم سزارین شدم چون بیحسی بود خیلی اذیت شدم اگه به خودم بود واقعا بیهوشی دوست داشتم
ولی خب تموم شد ، میگذره
و چیزی از سختی ها یادت نمیمونه فقط استرس نداشته باش
چون تو یک بار تجربش کردی الان استرس داری اما توکلت ب خدا باشه😘
خیلی راحته
من دوتا زایمانام اسپاینال بودم
این دقیقن منم😢
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.