سلام خوبید بعد یک ماه وقت کردم بیام از تجربه زایمان بگم براتون
پارت اول:
۳۶هفته و ۴روزم بود با ماما همراه هماهنگ کردم چون خیلی خیلی دیسک کمرم داشت اذیتم میکرد گفتم برم تو درمانگاه بیمارستان و با یکی از متخصص زنان ویزیت بشم بهم تاریخ بده ۳۷ هفته بیام امپول فشار بزنن برام
خب رفتم ۵ مهر بود نوبت گرفتم تا متخصص بیاد اول ماما میاد و ی ان اس تی میگیره و کارای قبل مراجعه ب پزشکو انجام میده منم دوسه روزی بود ک انقباضات زیادی داشتم ولی دیگ تحمل میکردم و میگفتم خب درد ماهه عادیه.وقتی نوار گرف گف درد داری گفتم اره کم گف کم نیستا گفتم نمیدونم دیگ عادت کردم اخه من از ۳۳ هفته انقباض داشتم
خلاصه گف ک دردات مرتبه و از روی شکم هم دیده و لمس میشه انقاباضاتت نامه داد و زنگ زد هماهنگ کرد برم زایشگاه دکتر اونجا تو اتاق عمله بیاد منم ببینه همونجا رفتم و بازم ان اس تی گرفتم و همچنان انقباضات زیادی بود ک گفتن باید بستری بشی معاینه شدم ک دوسانت باز بود دهانه و گفتن سر بچه تقریبا فیکس خلاصه زنگ زدم مامانم وسایلم اورد و بستری شدم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان حلماوحسین😍 مامان حلماوحسین😍 ۶ ماهگی
سلام من اومدم بعد از چند روز تجربه زایمانم رو براتون تعریف کنم ۴۰هفته شدم بدون درد رفتم بیمارستان گفتن برو۴۱هفته بیا منم گفتم من طاقت ندارم نمیتونم دیگ راه برم اگ میشه منو معاینه تحریکی کنید اوناهم گفتن باش ولی چون دو سانتی بمون تربت نرو روستاتون برام سونو بیوفیزیکال نوشت رفتم انجام دادم همه چیز خوب بود وزن بچه رو خیلی بالا زد ک سونو گرافی هم گف بچه باید دیگ دنیا بیاد منم شبش موندم تا صب درد داشتم و لک دیدم صبحش رفتم دوباره بیمارستان معاینه شدم اونم تحریکی بازم ک دیگ لخته خون ازم نیومد دردام شدت کرده بود میگف هنوز ۳سانتی منم طاقت نداشتم ماما گف برو خونه دوباره بعد از ظهر بیا منم رفتم خونه دوش گرفتم تا ظهر دیگ بی طاقت شدم داشتم از درد میمردم رفتم بیمارستان دوباره ماماهای بدجنس میگفتن تو قیافت ب زن زاعو نمیخوره مامانم دیگ عصبانی شد گف بچمو کشتین چرا انقد معاینه میکنیدش دیگ گریم گرف گفتم میرم بیمارستان خصوصی خیلی گریه کردم یکی از ماماها گف تو ۴سانتی بیا آن اس تی بده دیگ دادم انقباض شدید داشت بچه دیگ خیلی شکمم سفت بود حرکاتش کم شده بود بلاخره بستری شدم ب هزار بدبختی 😭😭
مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
تو زایشگاه بستری شدم بیمارستان دولتی بود و منم از قبل ماماهمراه گرفته بودم
اول گفتن بچه تو لگنه و طبق اخرین سونو بچه کامله امپول فشار میزنیم بزایی
ولی ی مامایی ک شیفتش بود هی تو گوش دکتر میخوند ک یروزم یروزم نگهش داریم بچشو تا بشه ۳۷ هفته منم ک کمر درد اذیتم میکرد اونجا رو تختا بخوابم هی نوار بگیرن گفتم توروخدا بزار بزاعونن منو اینقد انرژی منفی نده همش میگفت خوشت میاد بزایی بچت بره دستگاه خوشت میاد بچه نارس بیاری و هیییی انرژی منفی تااینکه دعوام شد باهاش و ب ماماهمرام زنگ زدم ک این رو اعصابمه زنگ زد ب همکاراش ک اجازه ندید فلان ماما مزاحم مریض من بشه و داره بهش انرژی منفی میده دیگ بش‌گفتن اومد عذر خواهی کرد و گف قصد اینچنین نداشتم و بخاطر خودت میگم و رفت
منم ماما همرام گف نکران نباش بزار شیفت بعدی ک همکارم هست امشالله اونوقت زایمان میکنی کارش عالیه
خلاصه دکتر سولفات نوشت و امپول ریه گف تاجایی ک میشه باید نکهش داری منم خوابیدم و منتظر قیدش زدم دیگ
شیفت عوض شد و‌اون ماما اومد معاینم کرد شده بودم ۳ سانت با اینکه دارو زدن و استراحت بودم
گف انشالله ک تو شیفت خودم بزایی ماماهمرات دوس داره خودم باشم
چون از قبل کفته بودم کاش یکی باشه ک زیبایی برام انجام بده و تو زایمان هم کمکم کنه
خلاصه گذشت ساعت شد ۱۰ ۱۱ شب من درد داشتم همچنان دهانه داشت باز میشد ماماهمرام گف پاشو‌ورزشاتو شروع کن تا وقتش بشه من بیام چون دیگ دارو هم جلوشو نگرفت پس بچه داره میاد
مامان نون خامه ای🩷🧁 مامان نون خامه ای🩷🧁 ۳ ماهگی
داستان زایمان
من از شنبه ۷ تیر ماه یخورده درد خفیف پریودی گرفتم و خب بعدش استراحت ک میکردم بهتر میشدم یدونه از پاهام سِر شده بود و گز گز می‌کرد خلاصه دیدم این علائم رو دارم و خب چون آسپرین استفاده می کردم و آمپول آنوکساپارین و اینا رو ۳۶ هفته تمام( ۶تیر ماه روز جمعه) قطع کرده بودم دکترم گفتاگر حتی درد کوچیک داشتی برو ان اس تی بده...
خلاصه منم شب ۹ تیر ماه دردم یکم عجیب شد و فقط کمرم درد حس داشتم و رفتم ان اس تی دادم وقتی پرستار اومد نتیجه ان اس تی رو ببینه گفت دوتا انقباض خیلی کوچیک هم داشتی این رو ک گفت من واقعا استرسی شدم و فشارم رفت رو ۱۴ ک سر همین و علائمی ک داشتم من رو بستری کردن...
از اورژانس مامایی منقل شدم بلوک زایمان و یخورده ک ریلکس کردم دستگاه آن اس تی دیگ انقباضات نشون نداد و منتقل شدم بخش بستری...
هر روز آن اس تی میدادم و فشارم چک میشد در همین حال هم علائمی ک داشتم پیشرفت می‌کرد و خبر از مسمومیت بارداری(پره اکلامپسی) میداد علائم ک داشتم سردرد،سرگیجه،دو بینی و تاری دید،گز گز یک پا اما فشارم نسبتا نرمال شده بود خلاصه دکترم دید ک من وضعیت خطرناکی دارم برام ختم بارداری داد به تاریخ ۱۲ تیرماه و صبح من رو منتقل کردن به لیبر تا با قرص زیر زبانی میزو انقباضات شروع کنن ک مثلا زایمان طبیعی انجام بدم ولی خب من اونجا هم به سرم هایی ک میزدن واکنش نشون داد بدنم و قفسه سینه م سنگین شده بود و تنگی نفس گرفتم و سرگیجه و تاری دید و دوبینی و سردردم بیشتر شد از صبح تا ظهر هرچی سرم تراپی کردن نتونستن شرایطم رو اوکی کنن
مامان ماهان 🌙💙 مامان ماهان 🌙💙 ۵ ماهگی
تجربه ۲
گفتم باید برم حموم سریع رفتم زیر دوش آبگرم رفتم شیو کردم خودمو اومدم موهامو خشک کردم خوب آماده شدم رفتم بیمارستان ی مامای بد اخلاق بود خب طبیعی هفته آخرت هستی بیا معاینه کنم معاینه کرد گف ۲ سانتی ولی زایمانت طول میکشه بستری نمیکنه دکتر بذار به دکتر بگم دردم شدید تر میشد ان اس تی گرفت گف درد زایمان داری دکتر دیگه ای شیفت بود خیلی خوب بود خدا ازش راضی باشه واقعا اومد گفت کجاست خونتون گف روستا هستیم گف نمیتونم بفرستمت چون اتفاقی می‌افته بچه تکون نمیخوره اصلا کمپوت خوردم بستنی خوردم نخورد بستری شدم لباس دادن دکتر خودش معاینه کرد تحریکی خیلی درد داشت مردمو زنده شدم از درد دردم دیگه بدتر شدم خیلی بیشتر بازم ان اس تی گرفتن دیدن بچه تکون نمیخوره گف دردت بیشتر میشه دیگه معاینه کردن گفتن ۳ سانت شدی دیگه میمردم از درد خیلی داد میزدم گریه میکردم دکتر گف زایمانت طول میکشه گفتن ی بارم معاینه تحریکی کنن و یکم فشار بدن بچه بیاد پایین کیسه اب پاره کردن دیگه گفتن بچه مدفوع کرده من متوجه نشدم دکتر اومد گفتن دردش بیشتر ی ساعت زایمانش طول میکشه ولی بچه مدفوع کرده ضربانش اومده سریع ببرید اتاق عمل سزارین من خیلی حالم بد بود میلرزیدم دردم زیاد بود ۴.۵ نیم سانت شدم دیگه سوند وصل کردن ادامه پارت بعدی