پارت ۲
تو زایشگاه بستری شدم بیمارستان دولتی بود و منم از قبل ماماهمراه گرفته بودم
اول گفتن بچه تو لگنه و طبق اخرین سونو بچه کامله امپول فشار میزنیم بزایی
ولی ی مامایی ک شیفتش بود هی تو گوش دکتر میخوند ک یروزم یروزم نگهش داریم بچشو تا بشه ۳۷ هفته منم ک کمر درد اذیتم میکرد اونجا رو تختا بخوابم هی نوار بگیرن گفتم توروخدا بزار بزاعونن منو اینقد انرژی منفی نده همش میگفت خوشت میاد بزایی بچت بره دستگاه خوشت میاد بچه نارس بیاری و هیییی انرژی منفی تااینکه دعوام شد باهاش و ب ماماهمرام زنگ زدم ک این رو اعصابمه زنگ زد ب همکاراش ک اجازه ندید فلان ماما مزاحم مریض من بشه و داره بهش انرژی منفی میده دیگ بش‌گفتن اومد عذر خواهی کرد و گف قصد اینچنین نداشتم و بخاطر خودت میگم و رفت
منم ماما همرام گف نکران نباش بزار شیفت بعدی ک همکارم هست امشالله اونوقت زایمان میکنی کارش عالیه
خلاصه دکتر سولفات نوشت و امپول ریه گف تاجایی ک میشه باید نکهش داری منم خوابیدم و منتظر قیدش زدم دیگ
شیفت عوض شد و‌اون ماما اومد معاینم کرد شده بودم ۳ سانت با اینکه دارو زدن و استراحت بودم
گف انشالله ک تو شیفت خودم بزایی ماماهمرات دوس داره خودم باشم
چون از قبل کفته بودم کاش یکی باشه ک زیبایی برام انجام بده و تو زایمان هم کمکم کنه
خلاصه گذشت ساعت شد ۱۰ ۱۱ شب من درد داشتم همچنان دهانه داشت باز میشد ماماهمرام گف پاشو‌ورزشاتو شروع کن تا وقتش بشه من بیام چون دیگ دارو هم جلوشو نگرفت پس بچه داره میاد

۷ پاسخ

بیمارستان دولتی چطوره باید دردت بگیره بری؟
من اولی نبمه خصوصی با نامه رفتم .
این دولتی میخام برم میترسم هی برم هی برگردم خونه ؟

مگ ماما همراه نگرفتی پس چرا بقیه همه نظر دادن غیر اصل کاری 😅

مامات نیومد بالا سرت ؟ اخه میگی گفته ت شیفت یکی دیگ بزا کارش خوبه

دارو چی جلوش رو نگرفت؟

چرا ماما خودت نمیومد🫤

ماما همراه پیشت نیومد مگه

چه دلی داشتی نه دکتری داشتی نه چیزی هرکی اومده بالا سرت گفته خوبه همون بچتو بگیره، من دکترمو که یه ساله میبینمشو کارشو میدونم بازم اعتماد نمیکنم که چی میشه

سوال های مرتبط

مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
سلام خوبید بعد یک ماه وقت کردم بیام از تجربه زایمان بگم براتون
پارت اول:
۳۶هفته و ۴روزم بود با ماما همراه هماهنگ کردم چون خیلی خیلی دیسک کمرم داشت اذیتم میکرد گفتم برم تو درمانگاه بیمارستان و با یکی از متخصص زنان ویزیت بشم بهم تاریخ بده ۳۷ هفته بیام امپول فشار بزنن برام
خب رفتم ۵ مهر بود نوبت گرفتم تا متخصص بیاد اول ماما میاد و ی ان اس تی میگیره و کارای قبل مراجعه ب پزشکو انجام میده منم دوسه روزی بود ک انقباضات زیادی داشتم ولی دیگ تحمل میکردم و میگفتم خب درد ماهه عادیه.وقتی نوار گرف گف درد داری گفتم اره کم گف کم نیستا گفتم نمیدونم دیگ عادت کردم اخه من از ۳۳ هفته انقباض داشتم
خلاصه گف ک دردات مرتبه و از روی شکم هم دیده و لمس میشه انقاباضاتت نامه داد و زنگ زد هماهنگ کرد برم زایشگاه دکتر اونجا تو اتاق عمله بیاد منم ببینه همونجا رفتم و بازم ان اس تی گرفتم و همچنان انقباضات زیادی بود ک گفتن باید بستری بشی معاینه شدم ک دوسانت باز بود دهانه و گفتن سر بچه تقریبا فیکس خلاصه زنگ زدم مامانم وسایلم اورد و بستری شدم
مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
منم پاشدم با کمک اون دانشجوهایی ک اونجا بودن دوتاشونو بهم دادن تاباهام ورزش کنن خلاصه ساعت شد ۲ شب خانوم دکتر شیفت از صبح دوتا عمل سز داشت خوابید تا اونوقت شب هرچی بهش میگفتن امپول فشار بزن بنده خدا درد نکشه هی میگفت ن دیگ مامانم رف بهش گف گف ن این وقت شب ک موقع زایمان نیست ک امپول فشار بزنم با این روند‌میتونه نگهش داره تا صبح
اومد خودش بالا سرم معاینه کرد دید ۵ سانته کف بچه ها دیگ کاریش نمیشه کرد کمکش کنید بزاعه خودشم معاینه تحریکی کرد منو و رفت
دیگ امپول فشارو زدن و زنگ زدن ب ماماهمرام ک بیاد
اونم سریع رسید و شروع کرد ماساژ ورزش دوش اب گرم شوهرمو اورد تو اتاق واسمون اهنگ گذاشت و ب شوهرم گف اینجوری اونجوری ماساژ بده ورزشش بده
واسم ماسک بی دردی اورد اماده کرد
خلاصه تو دردام ماما شیفت میومد معاینه تخریکی میکرد ک کمکم کنه زودتر وا بشه من دهانه رحمم رو ۷ موند و سفت بود لبه رحمم سر دخترمم همین شد
و‌کیسه ابم پاره کردن و تخلبه میکردن بازم تغییری نکرد
من تا اونموقع هنوزم دردا رو‌تو خودم میریختم و صدام در نمیومد دیگ حدودا ساعت پنج ونیم صبح بود شوهرمو صدا زدن اومد تو منو برد توالت گفتن رو توالت میشینی زور بزن و‌منم میزنم رو‌تخت ب حالت سجده خوابیدم زور زدم و‌دیگ دستای شوهرم میگرفتم اسکات میزدم
وااای دیگ دردا غیر قابل تحمل شدن
حضور همسر خیلی تاثیر داره
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۵
دیگ ۶ ب بعد غیر قابل تحمل شده بود دردام زیاد بود و معاینه شدم ۲ سانت بودم
دیگ میگفتم زنگ بزنین ب ماماهمراهم بیاد میگفتن زوده ۴ ۵ سانت بعد ولی مگه من حالیم بود کمردرد امونم و بریده بود و داد میزدم و دستشویی هم داشتم گفتم برم دستشویی گف نمیشه سوند میذارم گفتم نمیخوام پس گف نه میذارم ب زور گذاشت و واقعا سوخت دیگ گلایه هم میکردم میگف سوسولی درد نداره ک خلاصه شیفت عوض شد و دکتر اومد گف هنو ۲ سانتی کیسه ابشو بزنین کیسه ابمم و زدن و واقعا درد نداشت یهو زیرم خیس خیس شد و تمام
دوز ۵ قرصمم گرفتم ک زایشگاه ۳ بار پر شد و خالی شد و من نزاییدم ساعت ۹ شب دیگ داد میزدم ولی کسی توجهی نمی‌کرد هر ۱ دقیقه دردا میگرفت ۴۵ ثانیه و ول می‌کرد و تو همون ۱ دقیقه خوابم می‌برد و باز دوباره شروع می‌شد دیگ رفتم با هزار خواهش دستشویی و اومدم دکتر اومد ساعت ۹:۵۰دقیقه گف بخواب معاینه کنم منم التماس ک توروخدا منو ببر سزارین گف بخوای خوابیدم و بازهم دوساعت بودم گف آماده اش کنین ببرین اتاق عمل
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۷ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 ۳ ماهگی
پارت ۲
ساعت ۵ صبح بستری شدم تا ۸صبح دردام همون جور بود ن شدید میشد ن هم تایم کم میشد همون ۱۰ دقه مونده بود..ماما اومد دوباره معاینه م کرد گف ۲ سانتی..گف فایده نداره باید امپول فشار رو شروع کنیم 😬خلاصه ی دونه زد تو سرمم ،ساعتا ۱۰ دوباره معاینه کرد میگه همون ۲ 😑بازم فشار زد این دفعه دردام شدید شد و شد هر ۵ دقه..ساعت ۱۲ معاینه کرد گف ۴ سانتی و زنگ زدن ماما همراهم...،توی حینی ک اون بیاد کنار تختیم فول شد بردنش تخت زایمان ،زایمان سومش بود..صداش میومد وای چقد زور زد، زورررررها 💔بچش دنیا اومد،اینجا بود ک‌من روحیه خودمو باختم ،چون هرچی فکر میکردم نمیتونستم همچین زورایی بزنم 😭رفتم ب پرستار میگم میشه ی دقه برم شوهرمو ببینم ،رفتم بیرون تا دیدمش زدم زیر گریه ،ک من نمیتونم برو با دکتره حرف بزن بیاد سزارین کنه منو...اونم بخاطر دلداری من گف باشه ولی میدونستم ک نمیشه و هیچ راه برگشتی ندارم باید تحمل کنم😑💔
رفتم توی زِایشگاه ،ب ماما ها گفتم زنگ بزنین دکتر خودم التماسش کنم بیاد سزارین کنه من خیلی استرس دارم نمیتونم زایمان کنم اونم گف نمیشه برو تو وسط این استرسا دردامم داشت بیشتر میشد همش ،ک ماما همراهم رسید
ب حدی درد داشتم ک دلم میخاس زمینو چنگ‌بزنم ،اگ ورزشا و ماساژ کمر ماما همراهم نبود نمتونستم تحمل کنم..خلاصه از ۱۲ تا ۴ عصر ،ک‌اومدن معاینه کردن منو رسیده بود ب ۱۰‌سانت و فول بودم، اینجا بود ک ماما گف هر وق درد داشتی فقط زور بزن ،ی نفس بگیر زور بزن ،جوری ک وقتی یبوست هستی و زور میزنی اون حالتی ،هرچی توان داری زور بزن 🥲
مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۲ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مامان آرسام🩵 مامان آرسام🩵 ۷ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی
ولی بیشتر از زایمان از این میترسیدم ک زوده بچم نره ان آی سیو چون پرستار ب همسرم موقع تشکیل پرونده میگف ممکنه بخاطر نارس بودن بچتون بره ان آی سیو دیگ استرس داشتم و دعا میکردم نره
خلاصه بعد معاینه ک گف ۶ سانتی سریع لباسامو گف عوض کن لباس آبی ک پشت بند داره داد پوشیدم بردم رو تخت زایمان سرم وصلم کرد و امپول فشار و وارد سرم کرد ب محض اینکه دو دقیقه رد شد دردم زیاد تر شد و دیدم ریختن بالاسرم😂سه تا ماما و یدونه دکتر گازو گذاشتن رک دماغم معاین کرد گف ۹ سانت فول شده با ی میله پلاستیک بود کیسه آبو میخواست پاره کنه گف برید کنار برید کنار😑من گفتم بسم خدایا خودمو ب تو سپردم کیسه رو زد پاره کرد کلی آب خارج شد و گرم شدم دکتر وایساده بود ضربان قلب بچمو چک میکرد مامایی ک کیسه آبو پاره کرد وایساد کنارم دوتا دستشو گذاشت رو شکم شروع کرد ب فشار دادن وای نگم چ دردی داشتم عرق سرد بهم نشست یکی دیگ از ماماها از واژن فشار می‌آورد حس میکردم دستش داخله یا با ی وسیله سعی میکنه گشاد تر کنه سر بچه بیاد بیرون داد میزدم میگفتن فقد زور بزن چشمتون روز بد نبینه بار اول زور زدم دکتر گف چیزی نمونده داریم بهت کمک میکنیم خودت همکاری کن زورتو بده ب وازن انگار میخوای مدفوع کنی صدام گرف با همون دوتا جیغی ک زدم انقباض قطع شد دکتر گف بهش استراحت بدین دوباره با انقباض بعدی زور بزن همینو ک گف خوشحال شدم