(2)
سه‌شنبه شب ساعت۳ دیگه خواستیم بخوابیم که صبح بتونیم بیدار شیم
همینکه دراز کشیدیم یهو دیدم درد بدی پیچید تو کمر و زیر دلم
با درد پریود خیلی فرق داشت .... خیلی بدتر از اون بود
شوهرم گفت چیشد گفتم هیچی...باز یکم بعد همونطوری شدم
ولی خب گفتم حتما باز درد کاذبه شوهرم خوابش برد که دیم بابا انگار درست حدس زدم دردام خیلی نزدیک به هم هستن تصمیم گرفتم زمان بگیرم
که دیدم هر ۳ دقیقه دردم میگیره
فاصله ۳-۴-۵ دقیقه بود ولی اکثرا۳ دقیقه
تو همون ۳ دقیقه که درد ول میکرد خوابم میبرد با درد بعدی بیدار میشدم
خلاصه تا ساعت ۵ دردو تو خواب و بیداری تحمل کردم ساعت ۵ شد از خواب کامل بیدار شدم دیدم خیلی بد درد دارم
فهمیدم که این دیگه زایمان از جام بلند شدم رفتم ساک بچه رو چک کردم... بعد احساس کردم لباس زیرم خیس شده دیم بلههه ولی آب گرم نبود اتفاقا سر بود نمیدونم دیگه بیرون اومده بود سرد شده بود دیگه یا از اول سرد بود.
بعد چک ساک بچه ساک هودمو جمع کردم
از درد داشتم میمردم ولی باید کارامو انجام میدادم
هر از گاهی دراز میکشیدم چون دیگه نمیتونستم طاقت بیارم
گاهی هم به حالت سجده میرفتم که خیلی تو کنترل درد کمک میکرد
پوزیشن سجده دردم آروم میشد ولی وقتی از سجده بلند شدم دیدم لباس زیرم بیشتر خیس اما خب میگم آب سرد بود

۱ پاسخ

خوب بعد رفتی بیمارستان

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت چهارم

دیگه اومدن معاینه کردن گفتن سه سانت باز شدی اخ که درد داشت بلند شدم یکم ورزش مردم اسکات میزدم دردم میگرفت حالت رقص کمر میرفتم از بس درد داشتم عرق سرد کردم و همینجوری پشت سر هم درد تو پنج دقیقه شده بود دوتا یکم پیادع روی و رفتم دستشویی روی توالت فرنگی ابگرم رو گرفتم روی شکمم تا ۱۰ دقیقه دردم بهتر شد بلند که شدم یهو احساس مدفوع و فشار داشتم به پرستارا گفتم همه دویدن و اومدن و معاینه کردن دیدن ۵ سانت باز شده بعدش بهشون گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم معاینه تحریکی کنین و معاینه تحریکی کرد منم از درد داشتم میمردم هی داد میزدم هی نفس عمیق میکشیدم و بلند شدم روز تخت حالت سجده رفتم لگنم رو تکون میدادم که زود تر زایمان کنم یهو دیگه سرم گیج رفت و چون قند داشتم قندم افتاده بود و احساس سرما تو پاهام و دستام داشتم که دیگه یه چیزی خوردم. و دیگه حالت مدفوع زیاد شد مادر دیگه نمیتونستم تحمل کنم اومدن معاینه کردن گفتن ۸ سانت باز شدی و ویلچر اوردن
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
من هفته۳۸و۶ روز بود که شب مثل همیشه رابطه بدون جلوگیری داشتیم و دو روز قبل هم معاینه تحریکی شده بودم من بعد اینکه رابطه تموم شد دیدم خیلیییی درد دارم هر پنج دقیقه یه بار همین که دیدم درد دارم دیگه اون شب نتونستم گل مغربی استفاده کنم ساعت ۲:۳۰ دردام شروع شد و تحمل میکردم بعد ساعت ۴ شد دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم و بیدار کردم و مامانمم و سه،چهار روز قبل همین درد که ترشحات قهوه‌ای داشتم گفته بودم از شهرستان بیاد خونه ما ارومیه
شوهرم و مامانم و بیدار کردم همه چیو برداشتیم و رفتیم بیمارستان با یه مامای بد اخلاق و ناز نازی روبرو شدم گفتم بهش درد دارم اومد معاینه کرد گف دو سانتی در واقع من سه روز قبل که معاینه تحریکی شده بودم دکترم گفته بود دو سانتی ولی من باور نداشتم به این ماما اومد آن اس تی وصل کرد گف درد داری ولی شدید نیستم منم همینجوری گذاشته بود زیر دستگاه خودش رفته بود خوابیده بود من دیگه دیدم شدید خوابم میاد خیلی گرسنمه و نیاز به دوش دارم دردام و هم میتونم تحمل کنم خودم و از زیر دستگاه کشیدم کنار و رفتم بیرون از اون اتاق رفتم دیدم یه مامای دیگه نشسته اونجا باهاش حف زدم و ساعت شش رفتم خونه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم زیر آب ورزش کردم بعد یه چیزی خوردم و خوابیدم صبح ساعت ۱۲ بیدار شدم دیدم هیچ دردی ندارم بعد چن ساعت دردام باز شروع شد ولی خیلی کم بود باز شب شروع شد ولی هر سه دقیقه یه بار شده بود دردام تو خونه همش راه میرفتم و دردامو تحمل میکردم تا صبح ساعت ۷ دردامو تحمل کردم و ۷ رفتم حموم و ورزش کردم یه چیزی خوردم رفتیم بیمارستان گفتم درد دارم و من و بستری کردن شده بودن ۳۹و۱ روز خانم علیزاده بهترین ماما عامل زایمان بودن که بچمو ایشون به دنیا آوردن بقبه متن بعد
مامان delvin مامان delvin ۸ ماهگی
مامان پسته پسر👶🏼🩵 مامان پسته پسر👶🏼🩵 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
یک هفته قبل زایمانم رفتم معاینه ۱ سانت بودم ولی سر بچه بخاطره ورزشام پایین بود و جای خوبی بودی دیگه کلی ورزش کردم و اسکات زدم و … اما دردم نگرفت که نگرفت🫠چند روز قبل زایمانمم رفتم مجددا معاینه دیدم همون ۱ سانتم دیگه مامام گفت اب ولرم و خاکشیر و عسل و یکم زعفرون بخورم ، شب خوردم ، صبح زودم بیدار شدم خوردم و دردام همون ۱ ساعت بعد شروع شد ساعت ۸ صبح درد داشتم دیگه دوبار حموم داغ رفتم و اینا ساعت ۴ رفتم بیمارستان ۳ سانت بودم اما چون درد منظم داشتم بستری شدم تا بستری شدم ساعت ۵ اینا شد ، یکم رو توپ ورزش کردم شدم ۴ سانت زنگ زدم ماما همراهم امد و ورزشارو شروع کردیم که خوب خیلی موثره و اینکه شوهرمم کل پروسه زایمان پیشم بود که واقعا تاثیر مثبت داشت اگه ماما همراه و شوهرم نبود قطعا دیوونه میشدم ، خلاصه ساعت ۹ شب اینا معاینه شدم دیدم ۵ سانتم که کیسه ابمو پاره کردن و من چون دیگه نمیتونستم برم تو وان رفتم روی توالت فرنگی نشستم و کمرمو اینارو زیر اب گرم گرفتم و همچنانم ورزش کردم ساعت ۹:۳۰ دیگه داشتم از شدت درد جون میدادم چون از ۸ صبح بیدار بودم و درد داشتم خیلی خسته بودم هیچی نخورده بودم از ترس مدفوع و اینا فقط اب عسل میخوردم که قندم نیوفته خلاصه وقتی ۹:۳۰ کفت بیا رو تخت برای معاینه چشمام سیاهی میرفت پیش خودم میگفتم بقیشو چجوری ادامه بدم و .. همین که دراز کشیدم گفت فول شدییی😳چشمام ۴ تا شد اصلا انگار دوباره امدم بیمارستان یا انگاری از خواب بیدار شدم دیگه هیچ خستگی نداشتم وقتی اینو شنیدم ( برای همین بود که همه ماما ها میگفتن از ۵ سانت تا ۱۰ سانت خیلی زود میگذره )
مامان عرشیان مامان عرشیان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من .پارت یک
ساعت 3شب با درد عجیب زیر دل و کمر و احساس مدفوع از خواب پریدم و به سرعت رفتم دستشویی.هر پنج دقیقه یکبار میرفتم دستشویی.مدفوع داشتم واقعا.زیر دل و کمرم هر بیست دقیقه می‌گرفت بعد خوب میشد .چون قابل تحمل بود . تحمل کردم .تا انقباض ها و درد ها رسید به پنج دقیقه.هفت دقیقه.ساعت شش صبح بود . دیگه مطمئن شده بودم درد زایمانه.نمیخاستم زودتر برم بیمارستان چون با معاینه های زیادی اذیتم میکنن.همسرمو از خواب بیدار کردم گفتم کمکم کن برم دوش آب گرم بگیرم درد دارم . بعدش دردم خیلی بیشتر شد . ساعت هفت صبح راه افتادیم سمت بیمارستان.تا رفتم معاینه شدم و ما ما گفت 4/5سانتی.تعجب کردم آخه دردم جوری نبود همه میگفتن.تا لباس پوشیدم رفتم تو اتاق بستری شدم . معاینه کردم گفتن 5/5سانت.خلاصه که سریع درخواست اپیدورال کردم.چون میترسیدم از درد بیشتر و لحظه زایمان..اومدن و دو تا آمپول به کمرم زدن.زیاد درد نداشت.در حد یه آمپول معمولی.بعد پنج دقیقه کلا بی حس شدن کمرم و پاهام . هیچ خبری از درد نبود .هیچچچ .کلی معاینه کردن ولی درد نداشت😂تا ساعت ده دقیقه به دوازده دکترم اومد گفت 7سانتی.با انگشت و حالت سجده شدم ده سانت.سر بچه کاملآ تو لگن بود.ولی همچنان دردی حس نمی‌کردم .از اینجا به بعد فشار لگن و حس مدفوع داشتم.و اینکه میگفتن زور بزن اذیتم میکرد.کلی گریه کردم و از خدا خواستم لحظه زایمان رو آسون کنه و به همه خانواده گفته بودم برام سوره مریم و انشقاق بخونن
مامان ریحانه مامان ریحانه روزهای ابتدایی تولد
خب حالا بریم برای بقیش
پارت دوم :
چهارشنبه از ساعت ۱۴:۲۰ حس میکردم این انقباض که دارم ماه درد نیست و منظم تره... رفتم ساعت زدم دردامو دیدم واقعا منظمه و هر پنج دقیقه یه گرفتگی خیلی خفیف مثل وقتایی که بچه خودشو سفت میکرد داشتم
تاپیک هم زدم تو گهواره که من دردای اینجوری دارم بعضیاتون گفتین برو بیمارستان ولی خب الان میگم خوب شد اون موقع نرفتم دردامو کشیدم
چون وقتی رفتم بیمارستان ۴/۵ سانت اینا بودم
خلاصه من اصن باورم نمیشد درد زایمان باشه انتظار یه درد خیلی بیشتر داشتم 😂 البته من یکم تو موقعیت بحرانی تحملم می‌ره بالا ( حالا تعریف از خود نباشه 😂) ولی خب خلاصه تحمل کردن دردم تا ساعت ۲ طول کشید بعدش دیگه دیدم کم کم داره زیاد میشه سریع رفتم حموم دوش گرفتم شیو کردم و خلاصه بود اومدم بیرون تو حموم تا دردم می‌گرفت میرفتم زیر دوش آب گرم دوتا دستامو میزاشتم به دیوار یکم خم میشدم ( شبیه اسکوات طور ) که خیلی آروم میشد
خلاصه اومدم بیرون مامانم که بهش خبر داده بودیم تازه رسید خونمون ( خونشون خیلی نزدیکه بهمون )
دیگه من اینجا هر وقت دردم می‌گرفت خم میشدم میشه گفت اندازه یه پریودی خیلی دردناک شده بود فقط فرقش این بود که رپ واژنم احساس فشار داشتم و اینکه درد پریودی ول نمیکنه ولی این درد ول می‌کرد
تنها راه تحملش این بود که نفس عمیق از بینی و فوت و همچنین سوره انشقاق و مریم خوندم یه عالمه و خیلی آرومم کرد
نیم ساعت تا بیمارستان راه بود دیگه تا من آماده بشم و نماز صبح خوندیم و رسیدیم حدودا ساعت ۶ اینا شده بود
مامان Yazdan مامان Yazdan ۷ ماهگی
سلام مامانای عزیز خوبین خوشین انشالا
من از روزی که زایمان کردم تازه فرصت کردم بیام گهواره یه دل سیر پیامها رو بخونم و براتون از تجربه زایمانم بگم
خب به نام خدا
دکترتوی ۳۷ هفته گفت که باید پیاده روی کنی و منی که زود از پیاده روی خسته میشدم و خیلی تنبلیم میشد کلا سه شب اونم پشت سر هم نبود شب در میون‌رفتم که شب آخر دردم گرفت ولی خیلی شب آخر پیاده رفتم از بعد از ظهرش ترشح قهوه ای و چند قطره خون دیدم ولی مشکلی نداشتم رفتم پیاده روی که ساعت ۱۲ شب یه حس فشار تو واژنم احساس کردم که داشتم برمیگشتم خونه تو مسیر خونه یکی دوبار همون‌جوری احساس فشار همراه با درد داشتم ولی خیلی خفیف رسیدم خونه دراز کشیدم گفتم شاید مال پیاده روی زیاده ولی دیدم نه ساعت ۱ شب شد ساعت ۲ شب شد ولی این دردا بیشتر داشتن فشار میاوردن تا حدی که دردم میگرفت نمی‌تونستم تکون بخورم ولی هر ۲۰ دقیقه بود ساعت ۲و نیم رفتیم بیمارستان که معاینه کرد گفت ۳ سانت باز شدی و من ساعت ۳ بستری شدم ولی دردام همون‌جوری بود هر یه ربع ده دقیقه یه بار ولی اصلا سرو صدا نمی‌کردم فقط تنفس عمیق و دم و بازدم تا ساعت نزدیک ۵ دردام بیشتر و فاصله اش کمتر شده بود ومن چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم ساعت۵و نیم اومد برام تزریقش کرد و اون موقع ۴ و نیم سانت بودم وقتی تزریق کرد انگار توی بیهوشی بودم خواب و بیداری هیچی حس نمی‌کردم خیلی خوب بود .
ساعت ۶ دکترم اومد و من اون موقع فقط یکی از پاهام درد عجیبی گرفته بود به حدی که داشت فلج میشد به دکترم گفتم پام داره فلج میشه گفت چیزی نیست نگران نباش و در کنارش لرز هم منو گرفته بود که این حالتها خیلی رو اعصاب بود