خب حالا بریم برای بقیش
پارت دوم :
چهارشنبه از ساعت ۱۴:۲۰ حس میکردم این انقباض که دارم ماه درد نیست و منظم تره... رفتم ساعت زدم دردامو دیدم واقعا منظمه و هر پنج دقیقه یه گرفتگی خیلی خفیف مثل وقتایی که بچه خودشو سفت میکرد داشتم
تاپیک هم زدم تو گهواره که من دردای اینجوری دارم بعضیاتون گفتین برو بیمارستان ولی خب الان میگم خوب شد اون موقع نرفتم دردامو کشیدم
چون وقتی رفتم بیمارستان ۴/۵ سانت اینا بودم
خلاصه من اصن باورم نمیشد درد زایمان باشه انتظار یه درد خیلی بیشتر داشتم 😂 البته من یکم تو موقعیت بحرانی تحملم می‌ره بالا ( حالا تعریف از خود نباشه 😂) ولی خب خلاصه تحمل کردن دردم تا ساعت ۲ طول کشید بعدش دیگه دیدم کم کم داره زیاد میشه سریع رفتم حموم دوش گرفتم شیو کردم و خلاصه بود اومدم بیرون تو حموم تا دردم می‌گرفت میرفتم زیر دوش آب گرم دوتا دستامو میزاشتم به دیوار یکم خم میشدم ( شبیه اسکوات طور ) که خیلی آروم میشد
خلاصه اومدم بیرون مامانم که بهش خبر داده بودیم تازه رسید خونمون ( خونشون خیلی نزدیکه بهمون )
دیگه من اینجا هر وقت دردم می‌گرفت خم میشدم میشه گفت اندازه یه پریودی خیلی دردناک شده بود فقط فرقش این بود که رپ واژنم احساس فشار داشتم و اینکه درد پریودی ول نمیکنه ولی این درد ول می‌کرد
تنها راه تحملش این بود که نفس عمیق از بینی و فوت و همچنین سوره انشقاق و مریم خوندم یه عالمه و خیلی آرومم کرد
نیم ساعت تا بیمارستان راه بود دیگه تا من آماده بشم و نماز صبح خوندیم و رسیدیم حدودا ساعت ۶ اینا شده بود

۳ پاسخ

عزیزم پیامم ریپلای کن بیام بقیش بخونم

ای جانم، کی میشه منم برسم به روز زایمان🥲 مبارکتون باش۶

ساعت دردام

تصویر

سوال های مرتبط

مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۴ ماهگی
پارت دوم 💖

بهم شیاف گل مغربی داد که شب بزارم که نرم بشه
گفت که پیاده روی هم کافیه فقط تا جایی که میتونم تو خونه ورزش کنم و زیر دوش اسکات بزنم تا دردام شروع بشه
وقتی ازش پرسیدم ممکنه تا چند روز تو این حالت باشم گفت که ممکنه حتی تا دو هفته پیشرفتی نکنی یا ممکنه جز اون دسته باشه که یهو طی زایمان پیشرفت میکنن
منم باز خودمو جر اون دسته دیدم که حالا حالا زایمان نمیکنم و نمی‌خواستم قبول کنم آخرشه 😂💓
اومدم خونه موقع سرویس یه عالمه ترشح خونی دیدم که ماما همراهم گفت طبیعیه و بخاطر معاینه هست 🙃
تا اینجا دردام در حد پریودی بود و عادی بودم
تا اینکه ساعتای سه اینا بود که تی نی کوشولوم یواش یواش داشت آلارم میداد بهم😄
تقریبا از ساعت سه دردم شروع شد اولش یهو شکمم منقبض شد و دقیقا حس فشار به پایین شکمم که در حد بیست ثانیه بود و بعدش ولی کرد وقتی ول کرد بازم درد پریودی داشتم ولی کم تقریبا هر چهل پنجاه دقیقه بود و قابل تحمل تا منم تو این مدت رفتم زیر دوش آب گرم اسکات زدن که خیلی آرومم کرد..
ساعت پنج نیم اینا بود که دردم شد هر بیست دقیقه و سی ثانیه طول می‌کشید تا ول کنه یهو انگار که سریع پیشرفت کنم از ساعت شش نیم اینا شد هر پنج دقیقه که دیگه نمیشد تحمل کرد
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۹ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
من هفته۳۸و۶ روز بود که شب مثل همیشه رابطه بدون جلوگیری داشتیم و دو روز قبل هم معاینه تحریکی شده بودم من بعد اینکه رابطه تموم شد دیدم خیلیییی درد دارم هر پنج دقیقه یه بار همین که دیدم درد دارم دیگه اون شب نتونستم گل مغربی استفاده کنم ساعت ۲:۳۰ دردام شروع شد و تحمل میکردم بعد ساعت ۴ شد دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم و بیدار کردم و مامانمم و سه،چهار روز قبل همین درد که ترشحات قهوه‌ای داشتم گفته بودم از شهرستان بیاد خونه ما ارومیه
شوهرم و مامانم و بیدار کردم همه چیو برداشتیم و رفتیم بیمارستان با یه مامای بد اخلاق و ناز نازی روبرو شدم گفتم بهش درد دارم اومد معاینه کرد گف دو سانتی در واقع من سه روز قبل که معاینه تحریکی شده بودم دکترم گفته بود دو سانتی ولی من باور نداشتم به این ماما اومد آن اس تی وصل کرد گف درد داری ولی شدید نیستم منم همینجوری گذاشته بود زیر دستگاه خودش رفته بود خوابیده بود من دیگه دیدم شدید خوابم میاد خیلی گرسنمه و نیاز به دوش دارم دردام و هم میتونم تحمل کنم خودم و از زیر دستگاه کشیدم کنار و رفتم بیرون از اون اتاق رفتم دیدم یه مامای دیگه نشسته اونجا باهاش حف زدم و ساعت شش رفتم خونه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم زیر آب ورزش کردم بعد یه چیزی خوردم و خوابیدم صبح ساعت ۱۲ بیدار شدم دیدم هیچ دردی ندارم بعد چن ساعت دردام باز شروع شد ولی خیلی کم بود باز شب شروع شد ولی هر سه دقیقه یه بار شده بود دردام تو خونه همش راه میرفتم و دردامو تحمل میکردم تا صبح ساعت ۷ دردامو تحمل کردم و ۷ رفتم حموم و ورزش کردم یه چیزی خوردم رفتیم بیمارستان گفتم درد دارم و من و بستری کردن شده بودن ۳۹و۱ روز خانم علیزاده بهترین ماما عامل زایمان بودن که بچمو ایشون به دنیا آوردن بقبه متن بعد
مامان delvin مامان delvin ۸ ماهگی
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۱ ماهگی
تجربه زایمان من..یک
من از هفته ۳۷ یک سانت بودم و با همون یک سانت وارد هفته ۴۰ شدم و واقعا فکر میکردم تا هفته ۴۱ میمونم و امیدی به زایمان نداشتم و ورزش لگنی و پیاده روی هم انجام می‌دادم ولی نه خیلی زیاد و بگم هرروز...از کپسول گل مغربی هم استفاده می‌کردم یدونه ظهرا میخوردم و یدونه هم شبا شیاف میذاشتم و از آخرای ۳۹ هفته ۲تا شیاف باهم میذاشتم...تا اینکه تو ۳۹هفته ویک روز حرکات بچه کم شد و رفتم اورژانس و اونجا nstدادم و خوب بود و ماما دوباره معاینه کرد و یکم معاینه اش شدید بود حالا نمیدونم اون معاینه باعث تحریک شد یا نه ولی تا دوشب درد واژن داشتم جابجا ک میشدم دردم می‌گرفت.. شب۳۹هفته و ۳روز بودم که از حموم اومدم بیرون و داشتم واسه خواب حاضر میشدم ک به درد کم پریود گرفتم و تا دوتا شد اومدم تو گهواره سوال پرسیدم ک درد زایمانه یا نه توی تاپیک هام هست.. خلاصه ۴۵دیقه صبر کردم و دیدم دردام هر یه ربع تکرار میشه و از ذوق باورم نمیشد و خلاصه به مامان و شوهرم گفتم و راه افتادم رفتم بیمارستان...توی مسیر دردام هر ۵ دقیقه شده بود و شدتش بیشتر شده بود ولی قابل تحمل بود و خیلی روی تنفس شکمی تمرکز کردم..
مامان نی نی👶🏻 مامان نی نی👶🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک😇
۳۷ هفته و ۴ روز زایمان کردم. شب قبل زایمان یک دوش گرفتم یکم اسکوات و حرکت لانژ زیر آب گرم زدم و بعد رفتم مهمانی.
ساعت ۱۲ شب خیلی راحت خوابیدم. حدود ساعتای دو و نیم شب بود موقع خواب حس کردم دارم خیس میشم. اولش توجهی نکردم بعد ده دقیقه دیدم داره زیاد میشه. پاشدم و رفتم داخل حمام که همون جا دم در ی آب که یکم هم صورتی بود و گرم از بین پاهام خارج میشد. نشستم روی فرنگی و یکم ادرار کردم تا مطمئنم بشم ادرار نیست. بعد پد گذاشتم و یکم همونجا داخل حمام فعالیت کردم دیدم پد داره پر میشه.
همسرمو صدا کردم. و چون داخل کلاس آمادگی زایمان گفته بودن اگه کیسه آبتون پاره شد هول نشید و با آرامش بیاین بیمارستان، منم با خیال راحت دوش گرفتم و یکم ورزش کردم زیر آب گرم.
بعد حمام رو هم ضد عفونی کردم ( در این حد آرامش داشتم ) البته ی مقدار خیلی کمی هم درد داشتم که نمیدونستم انقباض هست یا نه ( چون من درد پریودی رو خیلی کم کلا تجربه کرده بودم. ) بعدش اومدم بیرون و شروع کردم به جمع آوری خانه و وسایل، حتی ملحفه روی تخت رو هم چون خیس شده بود شستم پهن کردم و دیگه حدودای ساعت ۶ صبح آماده بودم. کم کم انقباض ها رو حس میکردم ی درد خیلییی کم که می‌گرفت و ول میکرد بود و تایم گرفتم دیدم فاصله اش ی چیزی بین ۵، ۶ دقیقه است. بعد
به همسرم گفتم با آرامش ی چک کنیم چیزی جا نزاشته باشیم ( البته ما بیمارستان نزدیک خونه مون بود حدود ۲ ۳ دقیقه راه بود) و اینجا بود که ما حدود ساعت ۷ صبح رفتیم بیمارستان. ( راستی تغییر شیفت بیمارستان عسگریه ساعت ۷ صبح هست خیلی خوب شد ما بعد ۷ اونجا بودیم دیگه همه عوض شده بودن و اول کارشون بود و همه با انرژی بودن.

ادامه پارت دوم رو میزارم براتون
مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 ۴ ماهگی
برگشتم خونه و رفتم زیر دوش آبگرم یکم ماساژ دادم کمرمو زیر دوش حالت چمباتمه میزدم یکمم لکه بینی داشتم از حموم اومدم بیرون مادرشوهر کاچی پخته بود برام یه کاسه خوردم و سعی میکردم ورزش کنم ولی حس میکردم بدنم جون نداره اصلا خلاصه هرطور بود کم و وبیش ورزش کردم اسکوات و چمباتمه رفتن و حرکت پروانه و روی توپ لگنو یکم تاب میدادم کم کم دردام شدت می‌گرفت و تحملش خیلی سخت میشد جوری که دیگه بعدازظهر انقد درد داشتم با هر درد گریم میگرفت و شوهرم همش کمرمو ماساژ میداد هرجور بود تحمل کردم ولی خیلی سخت بود با هر انقباض نفسم می‌رفت حس حالت تهوع داشتم و سرگیجه تا اینکه ساعت ۶ اینا شد زنگ زدم ماما همراه گفتم فاصلش دو دقیقس و شدتش خیلی زیاده گفت برو بیمارستان خبر بده و رفتم که معاینه بشم و گفت شش هفت سانتی خیلی خوب باز شدی🫣یعنی از درد داشتم میمردما گفتم پس ببرید برام بی حسی بزنید توروخدا من دیگه نمیتونم قشنگ التماس میکردم به همه پرستارا و دکترا🥲گفتن بیا اتاق زایمان رفتم نوار قلب گرفت و معاینه کرد گفت دیگه خیلی نزدیکه زایمانته هشت سانتی و نمیشه برات اپیدورال یا اسپاینال بزنیم من همینطور التماس میکردم توروخدا دارم میمیرم یه چیز بزنید بهم ولی گفتن آمپول نمیشه ولی برات گاز انتونکس میاریم

تاپیک بعد