۱۴ پاسخ

دختر من تو اتاق خودش میخوابه تمام این مدت وقتی نیاز به ارامش داشته مامان باید بغلش کنه ولی چند شب پیش ازخواب بیدار شد یهو گفت بابا بیا بغلم کن انگار معجزه بود همسرم هی میگفت واقعا گفت بابا اینقدر عجیب بود براش

بی خیال راحت بخواب، روز با شماست شب با پدرش

ی دختر منم خونه پیش باباش میخوابه وقتیم میریم خونه مامانم پیش مامانم میخوابه
اون یکی تو خونه پیشم میخوابه وقتی میریم خونه مامانم تا صبح رو پای خواهرم میخوابه

پسرمنم همینجوریه میمیره و زنده میشه واسه باباش ..اوایل ناراحت بودم الان‌خوشحالم مهمونی بریم ور دل باباشه توخونه ام باشیم میگع بابام غذا بده پی پی کنه میگه بابام بشوره جیییغ میزنه تو نیا حموم تحت هیچ شرایطی بامن نمیاد 🤣لباساشو باید باباش دربیارع بپوشونه تازه بعضی وقتا قفلی میزنه رو پای بابام بخابم🤣🤣

حالا ما ارزومونه یبار مارو ول‌کنه بره پیش باباش😅😅

خب برو بیارش پیش خودت

دختر منم همینه اتقدر خوشحالم کاش کلا پیش باباش بود😂

خوش به حالت من آرزومه راحت بخوابم یکیش رو این دستم میخوابه یکی دیگش هم رو دست دیگم خواب خوش بر من حرام شده

گلم ناراحت نشیا راستشو بهت بگم پسرا همینن. سطحی و کم عاطفه🥲 حالا یه سریا میان بهم‌حمله می کنن اینجا ولی متاسفانه واقعیته پسرا فقط دنبال جایی هستن که بهشون خوش بگذره دیگه به چیزی فکر نمی کنن این خاصیتشونه از اول تااااا ۹۰ سالگی😂

وای آرزوی منو زندگی می کنی بابا ولش کن‌🥲

نه بابا آروین شبا می‌ره پیش باباش می‌خوابه بعد من میرم میارمش پیش خودم می‌خوابونمش از صبح تا شب پیش ما هستن دیگه میخان با پدرشون هم وقت بگذرونن

رمز موفقیتت چی بوده

چون زیاد باهاشون سر و کار نداره و ما مادرا اصولا بیشتر دعوا میکنیم و از جانب اونا خیلی دعوا نمیشه و جایزه میگیرن و دل ب دل میدن
هنوز ک منطقشون شکل نگرفته
بش فک نکن بزرگتر شد خوب میشه

شاید یک شب یا روز کنارت خوابیده دعواش کردی تو ذهنش مونده شایدم دیگه باباشو دوست داره اونجا می‌خوابه زیاد ذهنتو درگیر این چیزا نکن

سوال های مرتبط

مامان بهاره مامان بهاره ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز
دخترم 2سال و 6ماهشه از وقتی دوسال شد ی اخلاقای بدی گرفت که دیگه به زور تحملش کردم تا الان (لجبازی میکنه جیغ گریه و..)ولی الان چیزی که نگران کننده تر شده برام اینه که تو این مدت از من و باباش (مخصوصا باباش)خیلی دور شده سرش داد میزنه همش میگه بوسم نکن برو اونور و...ولی من ب شوهرم میگم صبر کن ان شاالله درست میشه خونه ما آپارتمانه و با مادرشوهرم واحدمون رو ب روی همه و دخترم هرشب گریه و جیغ می نه که من باید برم پیش مامانی بخوابم و ما ز زور میاریمش پیش خودمون که عادت نکنه یا عموش وقتی کاری بکنه همش سرش داد میزنه احساس میکنم حال روحی روانی دخترم داره خراب میشه من هیچ خانواده ای یا آشنایی اینجا ندارم که برم پیشش تا دخترم آرامش پیدا کنه یکم فقط گیر کردیم تو این خونه پس فردا قراره برم پیش مامانم از الان دخترم خوشحاله باباش میگه دلت تنگ نمیشه برام میگه نه
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم با برادرشوهرم قهرکردم بابت اذیت کردن دخترم ولی بازم چون غریبم اینجا ول کن نیست همش اذیت میکنه با کاراش شوهرمم اصلا از ترس مامانش حرفی نمیزنه
ممنون میشم راهنمایی کنید