۱۶ پاسخ

من ک تنها بودم رفتم اتاق عمل

عزیزم از الان فکرش نباش
منکه فقط خودم بودم شوهرم،بعدش رفیق شفیقم اومد و بعدش مامانم چون راهش دور بود بنده خدا

من تنها روزی ک تو زندگبم خیالم راحت بوده استرس نداشتم همه چی،روال بوده همون روز بود
دم اتاق عمل با شوهرم همو بغل کردیم کلی بغل بازی کردیم بهش گفتم الان میرم پسرمونا میارم 😁

من گریم گرفت با شوهرم هم آغوش گرفتیم یکم گریه کردیم خالی شدم من

خیلی واسم سخت بود انقد گریه کردم

من چهار روز قبل زایمانم بستری شدم همراه هم راه نمیدادن
دیگه بعد چهار روز ک می‌خواستم برم اتاق عمل گفتم مامانم و بگین بیاد خدافظی کنم
انقد بغض کرده بودم یه لرزی منو گرفته بود ولی نمی‌خواستم مامانم متوجه بشه ک ترسیدم دلم میخواست گریه کنم اما میگفتم مامانم گناه داره تا من بهوش بیام همش گریه هام تو ذهنشه
برا که بغضم نترکه حرف هم نزدم با مامانم فقط بغلش کردم دستشو گرفتم

هیچی😂من اون روز تنها کسی بودم استرس نداشتم فقط ذوق داشتم. شوهرو خانوادمو بوس کردم رفتم🤭رو تخت اتاق عملم کلی حرف زدیم با کادر اتاق عمل بعدم بیهوشم کردن و تمام

منم از الان استرس داذک

اره ولی جلو اتاق عمل قبل رفتن میبینیشون
بعد من گریم گرفت باهاشون خداحافظی کردم رفتم اتاق

من سز شدم هیجان دیدن نوزادت داری که یادت میره همه رو من فقط میخاستم زود بچه ام ببینم خیلی حس خوبی بود آن شالله هرکسی بچه نداره خدا بهش بده بحق حضرت زهرا من بعد ده سال چشم انتظاری بچه دار شدم دیگه ناامید که بچه دار بشم آخه سنم چهل سال بود خدا روشکر واقعا حس خوبی مادر شدن

منم ۵ روز دیگه سزارین میشم . از اینکه قراره از پسرم خدافظی کنم حالممو بد میکنه . منی ک بعد چند ساعت ندیدنش حالم بد میشه ذهنم درگیرش میشه . نمیدونم چجوری قراره یه شب رو بدون پسرم تحمل کنم

جدا نمیشیم ک همسرمم میاد داخل اتاق

وای منم تمام هموغمم همینه خدا کمکمون کنه تنهایی نترسیم

من همراهم مادر شوهرم بود و شوهرم دیگه اخر سر لباس دادن بهم مادر شوهرو صدا زدن اومد لباسامو برد بوسم کردو اینا رفتم دیگه تا ظهر اتاق عمل بودم

بیمارستان خصوصی اگه میری شوهرتم ببر اتاق عمل

من از الان استرس دارم

سوال های مرتبط