۳ پاسخ

جرا همه فكرميكنن با دعوا كردن و اجبار ميتونن چيزي رو به بچه ها ياد بدن
اون وقتهايي كه خواهرشو بازي ميده درواقع خودش داره بازي ميكنه جون فعلا سني نداره كه اين جيزهارو متوجه بشه اون خودش بچه اس و نياز داره يكي خودشو بازي بده
خود بچه پنج ساله وقتهايي كه مادر كار داره مياد به دست و باي مادر ميپيچه جون ميترسه مادر يرش كرم مار بشه اينو فراموش نكنه شما ازش ميخاي خودش به دست و پات نپيچه كه هيچ يكي ديگه روهم سرگرم كنه
جاره كار شما فقط اينه كه وقتهايي كه اونا سركرم هستن كارهاتو انجام بدي وقتي به تو چسبيدن كارتو ول كني
وقتهايي هم كه مهمون داري يا يهكار ضروري ميتوني بفرستيشون مهد ساعتي يا خانه بازي
هيجوقت به بچه مسيرليت كوچكه رو نده عزيزم برا اينده شونم خوب نيس واسه روحيه شم بده بذار اونم بچگي شو بكنه

عزیزم قرار نیست بچه پنج ساله مسیولیت مراقبت یا بازی یا هر چیز دیگه ای رو برعهده بگیره
نهایت کارهای شخصی شو انجام بده و کارهایی که دوست داره
ابدا ابدا ازش استفاده نکن و ازش کاری رو که دوست نداره انجام بده نخواه وگرنه دخترت یک آدم سرخورده میشه که فک میکنه فقط وقتی کاری بکنه که شما دوست دارید دوستش دارید
اگه واقعا به کمکش نیاز داری ازش خواهش کن و مثلاً بگو چقدر خوب میشه با ابجی بازی کنی یا وقتشو داری با آبجی بازی کنی ؟ اگه گفت نه اصلا اصرار نکن
چون دقیقا خودم تو همین سن ها بچه دارم بهت توصیه کردم عزیزم ❤️

کسی نبود جوابمو بده

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۵ سالگی
مامانا حال روحیم خیلی خرابه بااینکه دخترم به شدت اذیت می‌کنه توخوذدن خوابیدن حتی به لحظه براخودش بازی نمیکنه دایم چسبیده به من یاباباش برا بازی و بیرون اصلا بدون من جایی نمی‌مونه حتی با باباش وحتی یه دقیقه وقت بزاخودم ندارم شوهرم خسته شده میگه بفرست مهد باید بره پیش یک میگه اونجا بازی می‌کنه خسته شدم دایم میگه بازی کنین اما من و دخترم تاحالا اصلا ازهمه جدانبودیم حتی برا یه روز چون کسی رو نداشتم دایم نوخونه بامن بود همه جا حالا می‌دونم مهتا بدون من مهد نمی‌مونه منم بدون اون تو خونه نمیتونم بمونم بااینکه به شدت خستم امافکراینکه از دو بعداز ظهر تاهفت نیست وبایدتوخونه بدون اون باشم نمیتونم تحمل کنم هیچ‌چیزی لذتی ندارن بدون اون نه ببرون نه خوردن تنهایی حتی به بستنی نمی‌دونم چه مرگمه به شوهرم میگم نمیتونم بفرستم مهد تحمل کنم دوتایی خسته ایم فقط ترخدا شعارندید سال دیگه بایدبغرستی اجباره خودم می‌دونم این حال لعنتی وچه کنم