۹ پاسخ

عزیزم تقصیر تو نبوده ک منم مثل تو بودم تو دوماهگی شیرم خشک شد از بس حرص خوردم و عصبی شدم دیگ شیرم نیومد و دخترم سینه نگرفت الا تا مریض میشه گریه می‌کنم میگم اگ شیرمو میخورد شاید انقد تند تند مریض نمی‌شدولی خب کاریم نمیشه کرد دسته ما ک نیست

والا به این چیزا نیست تقصیر تو که نبوده نشده دیگه منم شیر خودمو میدم بچم ریزه هی میگن شیر خشک بده اوایل ناراحت میشدم اما الان نه
خواستم شیر خشکی بشه بلکه از حرف این واون راحت شم سوهان روح آدمن ولی اصلا شیشه نگرفت حتی با قاشق هرکاری بگی کردم نخواست منم دیگه گفتم فدا سرش ریزه که ریزه تنش سالم اخه میگفتن شیرت آبکی قوت نداره چیکار کنم خب بهترین چیزها میخوردم خیلی به خدا یه مدت اذیت شدم
درکل این همه گفتم بدونی اطرافیان همیشه یه چیزی میگن تو کاری کنی اونا برعکسشو میگن

بابا همه عذاب میکشن موقع شیر دادن منم خون میومد میمردم و زنده میشدم تا هفت ماه خورد بعدش کلی غصه خوردم وای الکی به حرف اینو اون گوش نده کلی مکمل و غذاهای مقوی میدی قدیم این جور چیزا نبود شیرخشک اصولی نبود بچه ها اب قند میخوردن ضعیف بود استخووناشون الان شیرخشکا کلی املاح دارن نگران نباش

درسته شیر مادر خوبه و شکی توش نیست اما شیر خشکم خوبیای خودشو داره دکتر ب من میگفت بچه هایی ک شیر خشک میخورن بخاطر کلسیم بالایی ک داره خیلی کمتر در آینده دچار پوکی استخوان و اینا میشن
خودتو ناراحت نکن عزیزم تو بهترین مامان دنیایی برای بچت مادر بودن ب شیر دادن نیست که

همون ۴ماهم خوبه و قطعا اثر خودشو گذاشته...

قرص لاکتاول بخور

منم نمیدم دیگه‌. انقد عزاداری نداره که. دوست داشتیم بدیم که نشد. حالا شیرخشک هم چیز بدی نیست. من خودمم شیرخشک خوردم. چی شد ؟!
الکی خودتو ناراحت این چیزا نکن‌.

بیشترین تاثیر و اثر شیر مادر تا ۶ماهگیه... تا یکسال هم همچنان اوکیه ولی بعد از اون تدریجا جنبه ی حمایتی داره فقط

بیخیال حرص نخور پس من چی بگم که از روز اول شیر خشک دادم؟

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۷ ماهگی
چرا این عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداره که نشد شیر مادر رو بدم 😭 تا چهارماهگی پسرم فقط شیر خودم خورد بعد از اون با سینه لج کرد و کلا شیر نمیخورد از دوماهگی تا چهارماهگی فقط تو خواب میخورد دیگه چهارماهگی چهار پنج ساعت بیشتر میشد نمیخورد هر کار میکردم
یا اصلا سینه نمی‌گرفت با وجودی که شیشه بهش نداده بودم دیگه طاقت نیاوردم رفتم شیر خشک گرفتم و هی شیر خودم میدوشیدم با شیشه بهش میدادم اگه هم نمیخورد چند بار هی دهنش میکردم تا یکم بخوره با شیشه خیالم راحت باشه نصف شب هر دو ساعت پا میشدم سینه دهنش میکردم تا از سینه نیفته دلم خوش بود الان دوماه گذشته دیگه حتی نصف شب سینه نمیگیره 😭 دیگه شیر هم ندارم فقط شیرخشک میخوره بازم هر شب به امید شیر خودم بیدار میشم ولی نمیگیره ...شیر خوردنش خداروشکر خوب شده ولی دیگه از شیرم افتاد و من هر روز کارم گریه و غصست از بس شنیدم و گفتن شیر مادر بهتره شیر خشک خوب نیست تو گهواره هم خیلی تایپیک و جواب دیدم میگن شیر مادر فقط بدین خیلی خوبه و من واقعا دلم می‌شکنه هر چی می‌خوام فراموش کنم نمیشه یکم دلداریم بدین 😭 همش عذاب وجدان دارم نکنه من کم تلاش کردم 😭 اگه شیر خشک بده پس این همه بچه با شیرخشک بزرگ شدن چی مشکل دارن؟ خودم شیرخشک خوردم و هیچ فرقی با بقیه ندارم از لحاظ جسمی
لطفاً تو تایپیک ها اینقدر نگین شیر مادر خوبه هیچی شیر مادر نمیشه دل خیلی ها مثل من می‌شکنه واقعا 😔
مامان JANA🎀✨️ مامان JANA🎀✨️ ۹ ماهگی
شیر مادر و شیر خشک کمکی
#پارت_دوم

دوم این که چرا میخواستم شیر خشک کمکی بدم:

۱. حس میکردم بچه سیر نمیشه چون دائما باید شیر میخورد تا آروم بشه، اوایل که سینه م رو فشار میدادم در حد یک قطره میومد بیرون بعدش اومدم قرص شیر افزا و پودر تقویتی خوردم بهتر شد و وقتی فشار میدادم سینه رو بیشتر شیر میومد اما تا کی میشه قرص و پورد خورد؟! ناگفته نماند که تغذیه‌م هم عالی بود، و هم زیاد اما چرا شیرم اونقدر زیاد و مقوی نشد واقعا نمیدونم 😢 الان خیلی بهتر شده اما اونقدر چرب نیست

۲. کمردرد،انقدر برا شیر دادن نشستم که کمرم قوز زده

۳. خجالت میکشیدم جلوی بقیه سینه مو دربیارم وحس بدی بهم دست میداد، زورم میومد مثلا مرد تو اون حالت ببینم واسه همین هر مهمونی میرفتم یا کسی میومد خونه مون واسه شیر دادن همش میرفتم تو اتاق، و این باعث شده بود حس افسردگی بگیرم که همه وسط مهمونی بودن و من ساعت ها تنها تو اتاق، یه بار رفته بودیم مهمونی و تا حدودی شلوغ بود و فرشته کوچولو همش بی قراری میکرد منم بردمش تو اتاق تا بهش شیر بدم که شاید بخوابه، باورتون میشه که از سر شب تا آخر شب من فقط ۲۰ دقیقه واسه شام اومدم بیرون! بد جور حرصی شده بودم واقعا دوست داشتم گریه کنم ! من آدم ام دوست دارم بیام تو جمع حرف بزنم حرف بشنوم و این موضوع خیلی اذیتم میکرد.
۴. بیرون نمیتونستم برم نه با بچه نه بدون بچه، بدون بچه که تا پامو بیرون میذاشتم باید برمیگشتم چون شیر میخواست و با بچه هم باید قدم به قدم ماشین کنارمون میبود چون سر ده دقیقه بی قرار میشد و حوصله ش سر میرفت و میخواست بخوابه باید شیر میخورد تا میخوابید.