باشوعری ک هردفعه بایدبحث کنی واس جایی رفتن چکاربایدکرد دیگه خسته شدم یکی میمیرع یکی تولدشه یکی نذردارع یکی....یعنی همش بایدبحث کنم یکیش میزارع دع تاش نمیزارع تاچن روزپیش واس فوت مادرخانوم داداشم بحث داشتیم ک نذاشت برم بعدش واس نذرابجیم ک لحظه نوداینقدررربچع هام گفتن تاگذاشت رفتم خالادیگع واس تولدنوه ابجیم نمیزارع اولش بهانه کردک پول نمیدم گفتم ندع بعدگف اصلا نمیزارم بری. خب مرد. من چهل وسع سالمه انکاردخترای دع سالع ام دیگه خسته شدم

خانومی ناراحت نشی ولی هرکی راهکاری میده همش میگی دعوا میشه نمیخوام بچه هام درگیر بشن و فلان
پس یا باید زندگیتو همینجوری ک هس بپذیری و دم نزنی یا هم ی تکونی ب خودت بدی همش فکر بچه هات نباشی

تودیگه حوری داری میسازی ک بدترروان بچه هان بهم ریختی هرچی بسازی بیشتر میزنن توسرت

بخدا ک‌چقد حرصم میگیره از کارات چرا چرا گذاشتی ب این نقطه برسه چرا تا این خودتو بی ارزش کردی چرا خودتو خواسته هاتو فدای بچه هات کردی تا این اصلا منطقی نیست

خیلیا اینجورین حالا شوهر من چند ساله نمیزاره برم خونه خالم چون با مامانش دعواشون شده

باید بسازیم شوهر منم اینجوریه ولی برا طایفه من

چرا نمیذاره؟
اصلا چرا جاهایی ک میشه همراهیت نمیکنه؟

اصلا حقی نداره بگه کجا برو نرو مگه اسیری گوش نده ب حرفش

ای بابا. عزیزم چقدر همیشه تاپیکات در مورد شوهرته. مرگ موش بریز تو غذاش بره پی کارش بابا😁😁 هر چی تحویلش بگیری بیشتر گوزشو میذاره سر دلش. ولش کن بابا تحویلش نگیر زندگیتو بکن

خب چرا دلیلش چیه
بد دله؟؟

ای بابا چرا اخه مشکلش چیه با شخص خاصی مشکل داره یا اجتماعی نیست