مامانا بیاد نظر بدید
من ۳ ساله در پروسه طلاقم خیلی وحشتناک سخت میگذره جسمی روحی داغونم اگر دخترم نبود خودکشی میکردم .):
خونه مامانمم کوچیکه خونشون حتی یه اتاق برا خودمون نداریم
زنداداشم و دخترش ۲۴ اینجان شخصیتش خیلی رومخه خدا شاهده
دخترش فضوله زیاد حرف میزنه شلوغه دست بزن داره بد دهنه داد و بیداد میکنه مدام بالا پایین میپره مبلا رو جابجا میکنه وسایلم میشکنه
دخترم مدام در خطره پیشش بلایی سرش نیاد
میتونم به حقیقت بگم ازشون متنفرم میاد اینجا مدام درگیریم من دست بزن ندارم اما چی بشه بزنم پشت بچه
امشب گیر داد شب بمونم بعد نصفه شبی گفت میخوام برم خونه
من دخترمو به هزار زحمت خوابونده بودم رفتی کرم ریخت دخترمو با داد بیدار کرد بعد رفت منم دعواش کردم لفظی فقط رفته خونه گریه کرده زانوش نشون داده که به باباش عمه منو زده داداشمم زنگ زده به مامانم دیگه نمیزارم دخترم بیاد اونجا
الان من چیکار کنم چه ریکشنی نشون بدم .

۶ پاسخ

بگو ب درک نیاد

آخيش راحت شدی خوشحال باش

بیخیال عزیزم خب شده

به مامانت بگو شرایطتو درک کنن باید تذکر بده اونا کمتر بیان
واقعا حق داری
اصلا هم ناراحت نباش اگر داداشت گله کرد بگو دخترش مقصره یه مدت کمتر بیاد

چجوری سه ساله تو پروسه طلاقی بعد بچه یک ساله ای داری تو که میفهمیدی داری طلاق میگیری چرا بچه اوردی؟

میتونم بپرسم تواین شرایط خرج خودتو بچه تو کی میده؟ چرا س سال؟ طلاق نمی‌ده یعنی ؟

سوال های مرتبط

مامان دل سا🐣 مامان دل سا🐣 ۱ سالگی
مامان شاهان و تودلی💙 مامان شاهان و تودلی💙 ۱ سالگی
ما دیروز رفته بودیم خونه زندایی مامانم
خاله هام و مادربزرگم و مامانم هم بودن
دختر خالم که سه سالشه گوشی مامان منو برداشته بود بعد وقتی داشت میوه میخورد گوشبو گذاشت زمین شاهان رفت برداشت اورد داد به مامانم که زنگ بزن به دایی خلاصه زنگ زدو پسرم با داییش حرف میزد که دختر خالم اومد گوشیو از دست شاهان گرفت برد شاهان جیغ و. گریه خودشو کوبید زمین که باید همونو بدید هرکاری کردم گوشی منو نگاه کنه اصلا نخواست مامانم بردش اشپزخونه سرگرم بشه منم حرصی شده بودم داشتم میترکیدم خودمو بزور نگه داشته بودم که خونه مردم اوقات تلخی راه نندازم و بعدا حلش کنم
که خالم گفت تقصیر شاهانه چرا گرفت و فلان منم برگشتم گفتم اولا تقصیر دخترته یهو حمله میکنه از دست بچه میگیره دوما گوشی خودتو یکبارم ندادی دست بچت همش میگی برو. گوشی خاله رو. نگاه کن برگشت گفت ببخش دیگهههههه نیشخند زدم عادتشه همیشه برا اینکه بچش شلوغی نکنه میگع گوشیتونو بدید ریحانه اروم بشه
قبل جریان گوشی هم با شلوغیاشون زده بودن دکوری خونه صاحبخونه شکسته بود
خلاصه با حرص پاشد گوشبو از دخترش گرفت آورد درت کرد رو من
منم گفتم اینجوری بهت تحویل داده بودن که پرت میکنی شخصیت خوب چیزیه بهش برخورده خانم بعد اینکه پاشدن رفتن به مادر بزرگم. گفته دیگه نه من نه اونا حتی بچشم بدنیا بیاد دیگه نمیرم خونشون و فلان انگار مثلا من الان باید با این حرف ناراحت بشم 😂😑
نمیدونم چرا انقد پرتوقع شدن انگار بچه اون آدمه مال ما هیچی نیست اعصابم بهم میریزع کسی زور شاهان بگه