ما دیروز رفته بودیم خونه زندایی مامانم
خاله هام و مادربزرگم و مامانم هم بودن
دختر خالم که سه سالشه گوشی مامان منو برداشته بود بعد وقتی داشت میوه میخورد گوشبو گذاشت زمین شاهان رفت برداشت اورد داد به مامانم که زنگ بزن به دایی خلاصه زنگ زدو پسرم با داییش حرف میزد که دختر خالم اومد گوشیو از دست شاهان گرفت برد شاهان جیغ و. گریه خودشو کوبید زمین که باید همونو بدید هرکاری کردم گوشی منو نگاه کنه اصلا نخواست مامانم بردش اشپزخونه سرگرم بشه منم حرصی شده بودم داشتم میترکیدم خودمو بزور نگه داشته بودم که خونه مردم اوقات تلخی راه نندازم و بعدا حلش کنم
که خالم گفت تقصیر شاهانه چرا گرفت و فلان منم برگشتم گفتم اولا تقصیر دخترته یهو حمله میکنه از دست بچه میگیره دوما گوشی خودتو یکبارم ندادی دست بچت همش میگی برو. گوشی خاله رو. نگاه کن برگشت گفت ببخش دیگهههههه نیشخند زدم عادتشه همیشه برا اینکه بچش شلوغی نکنه میگع گوشیتونو بدید ریحانه اروم بشه
قبل جریان گوشی هم با شلوغیاشون زده بودن دکوری خونه صاحبخونه شکسته بود
خلاصه با حرص پاشد گوشبو از دخترش گرفت آورد درت کرد رو من
منم گفتم اینجوری بهت تحویل داده بودن که پرت میکنی شخصیت خوب چیزیه بهش برخورده خانم بعد اینکه پاشدن رفتن به مادر بزرگم. گفته دیگه نه من نه اونا حتی بچشم بدنیا بیاد دیگه نمیرم خونشون و فلان انگار مثلا من الان باید با این حرف ناراحت بشم 😂😑
نمیدونم چرا انقد پرتوقع شدن انگار بچه اون آدمه مال ما هیچی نیست اعصابم بهم میریزع کسی زور شاهان بگه

۵ پاسخ

خدا قوت پهلوون راضیم ازت دلگرمی بچه ما هستیم دمتگرم دختر

عجب خاله ای

به مادربزرگت بگو بهتر نیاد،توقعی ازش ندارم
اعصاب هردومون راحت میشه،بزار بره به گوشش برسه

اوف ببخشیدا ولی من متنفرم از مادرای اینجوری بخاطر راحت طلبی خوشدون بچرو ول میکنن هرکاری دوست دارن بکنن ماهم یدونه ازین بچه ها دورمون داریم همه چیو از دست بچم میگیره منم بهش نمیدم از گریه غش میکنه میگم ب جهنم بهتر از اینه بچه من حرص بخوره بزار بفهمه کارش زشته مادرشم انگار ن انگار گوسفند

خوب کردی ...جهنم نیاد دیدن بچه ات مگه تو منتظر اونی میخواد بیاد چندرقاز کادو بده چقدر هم حرصت بده ک بره ...چه بهتر هر چقدر آدمای سمی کمتر بهتر

منم سر نیکان با هیچ احدی شوخی ندارم

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
شاید من حساسم یا بد شبی رفتم خونه مامانم. اولش با نامزد داداشم قهر بودم. هی داداشم دخمل منو بوس کرد ناز اون برگشت گفت من اصلا بچه‌ خاهرت دوست ندارم چیزی نگفتم ...بعد گوشی برداشته جلو من زنگ دختر دایی هایش زده قربون صدقه شوند می‌ره. قربونتون بشم و ودلم تنگ شده و من کسی جز شما نمیخام. منم گفتم بچها من نیازی ب دوست داشتن تو نداارن اون قدر داد زد و جیغ که داداشم گفت میزنم تو دهنت داد و فریاد نکن بعد اون داداشم از شهر اومدن برگشته با خنده میگه بچه من بچه شهر بچه تو شهرستان ....باز هیچی نگفتم بمیرم پسرم اون قدر شلوغ خراب کاری کرد اصلا میبرمش تو جمع انگار از قفس آزاد شده بچها بغل می‌کنه بوس لمس. داداشم ب بچم گفت دخترم ظریفه تو هم وحش باز هیچی نگفتم. بمیرم برای بچم ،بچم بردم اتاق گفتم تو رو خدااااا مودب باش التماس میکنم ب پات میگفتم آروم بازی کن .آروم صبحت کن نمیخاد بری با اون دختر منظورم بچه داداشم بازی کنی گفت مامانم چشم تا در اتاق باز کردم پرید رو دختر داداشم گفت هی بیا دعوا 🤔یا ب زور بغلش کرده بود گفت وای ولم کن 🫠بچم رفت هرچی بالشت آورد براش پرت میکرد منم گفتم پاشو بریم خونه. اومد خونه همچیییی دعواش کردم الآنم خابید و من پشیمونم و مادر بد. مادر احمق منم. پسرم دوستت دارم قلبم ♥️
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱ سالگی
مامانا یه مسئله ای هست که من خیلی بابتش عذاب وجدان دارم
چند وقت پیش که بچها مریض شدن و بردمشون سرم بزنن برااینکه رو تخت بمونن تا سرمشون تموم بشه من رفتم توی نت سرچ کردم شعر کودکانه و براشوت شعر اوردم گذاشتم ازاون روز هی گوشیمو میارن بهم میدن ک یعنی اون شعره رو بذار منم شدیدا ازاینکه گوشی دست بچها بدم یا چیزی براشون تو ی گوشی بذارم بدم میاد
حدودا ۹۰ درصد موفق بودم و با وجود گریه و لحظه های سختی که داشتم گوشی ندادم دستشون اما ده درصد هم شده و مواقعی که دیگ خیلی کم اوردم یا تو موقعیتی بودم ک مجبور شدم هرازگاهی گذاشتم اون شعرو براشون
حالا مشکلم اینکه وقتی میریم گاهی( گاهی هاااا همیشه و هر لحظه نه) جایی گوشی بقیه رو میدن دستشون و فکر میکنن بقیه هم اون شعر رو توی گوشیشون دارن و بقیه هم گوشی رو باز میکنن و توش عکس و فیلم نشونشون میدن
امشب رفته بودیم پارک بیچاره کردن منو بچها اینقدر ک گریه کردن اما من همش میبردمشون بازی و اینا بعد یع مامان دوقلوی دیگه کنارمون بودن همین ک اومدن گوشی داد دستشون و تا وقتی رفتن ساکت و توگوشی بودن
بقیه هم هی میگفتن خودتو پاره کردی حالا چی میشه یذره هم گوشی نگاه کنن ببین این مامانه چه راحت و ریلکسه و من واااااقعا کلافه میشم از حرفاشون و معذب ازاین بابت که فکب میکنم چون تو خونه زیاد تو گوشی میرم بچهاهم اینجوری شدن
میخوام گوشیمو بذارم کنار و یه گوشی دکمه ای بردارم میدونم خیلی سخته اما شاید اینکار باعث بشه توجه بچها از گوشی برطرف بشه
نظرتون چیه؟