سوال های مرتبط

مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 ۴ سالگی
قبلنا همش با علاقه جزئیات رشد جنین رو تو هر هفته می خوندم و عکساشو نگاه می کردم و حتی تو عروسکام دنبال اونی ک دقیقا همون اندازه باشه می گشتم تا بیشتر بتونم برای خودم تصویرسازیش کنم و در واقع باهاش زندگی می کردم!

حالا اما اصلا طاقتشو ندارم حتی بخونم که مثلا این هفته چه قسمت هایی از بدنش رشد میکنه و به چه شکلی درمیاد ... 👼

حدود یک ماه دیگه موعد CVS و من هر روووز بارها بهش فکر میکنم ...
خیلی دعام کنید لطفا ... واقعا دلم داره می ترکه و هربار به شوهرم نگاه می کنم که چیزی بگم، که بگم اگه این دفعه هم ... حرفام تو دهانم خشک میشن و به چهره اش عمیق تر که نگاه میکنم می بینم اون درونش آشوب تر از منه و در نتیجه فقط سکوووت می کنم و قورت میدم همه نگرانیامو ... 😣😣😣
این روزا همش نقش بازی می کنم که آره بیا در لحظه زندگی کنیم و هنوز که چیزی نشده پیش پیش نرو به استقبالش و ماتم نگیر ولی خودم از درون واقعا دارم کم میارم ... 😔😔😔😔
خیلی سخته ...
خیییلیییی ... 💔💔💔💔
مامان شهریار مامان شهریار ۴ سالگی
سلام تا حالا شده کسی به خودتون و بچه‌تون حس منفی بده؟ به طوری که شب تا صبح خوابتون نبره؟!
من مادرشوهرم و جاریم اینجورین. مادر شوهرم مدام بچه منو با بچه جاریم مقایسه می‌کنه در صورتی که بچه من چهارسالشه بچه اون می‌ره کلاس پنجم همه‌اش میگی بچه جاریم اندازه بچه تو که بود فلان کارو می‌کرد فلان بازی رو می‌کرد کاردستی درست می‌کرد. بچه تو هیچی بلد نیست در حالی که بچه جاری من فوق‌العاده بی‌ادبه هنوز بلد نیست سلام کنه سر بزرگتر داد می‌زنه به شدت حسوده ولی هیشکی جرات نداره چیزی بهش بگه جاریم هم هر وقت بچه منو می‌بینه بهش خیره میشه میگه این چشه؟ چرا اینجوریه؟ در صورتی که بچه من عادیه و هیچ مشکلی ندارم
به شوهرم میگم اینا اینجوری به من می‌گن تازه یه چیزی هم بدهکار میشم اینقدر باهام دعوا می‌کنه که تو خودت مریضی و مشکل داری و تا یه مدت منتظر می‌مونه من یه اشتباهی کنم مثلا غذام بسوزه بهم میگه به جای اینکه بگی فلانی اینو بهم گفت آشپزی یاد بگیر.
خسته شدم خیلی تنهام هیشکی نیست باهاش دردودل کنم😔
مامان امید مامان امید ۴ سالگی
دلم خیلی گرفته
کاش میشد آدما اندازه یه سر سوزن سرشون تو لاک خودشون باشه وانقدر تو هرچیزی سرک نکشن وآدمارو باحرفا ورفتاراشون نرنجونن..
من به حد کافی توی زندگیم رنج وعذاب دارم،من یه مادرم باهمه کم وکاستیام...خودم باندازه کافی احساس ناکافی بودن دارم دیگه نیاز نیست بقیه بهم بیشتر حس نالایقی وناکافی بودن بدن..من مادره یه بچه آلرژیک ورفلاکسی و بدخوابم.مادر یه بچه وابسته که حتی
دستشویی نمیذاره برم،یه وعده غذای درست یا یه چای گرم نمیتونم بخورم،یه مادره افسرده شدم که از دیدن بقیه واقعا حسرت میخورم وحس میکنم فقط منم که بی عرضه ام ونمیتونم به هیچی برسم،از بس حرص میخورم بدنم خالی میکنه،نه خواب دارم نه خوراک ته مونده های انرژیم میره واسه بچم که بخوام بهش غذا بدم وبازی کنم.هیچکس درکت که نمیکنه هیچ توقعات اضافه وفضولی توی تربیت وبزرگ کردن بچتم میکنن.همه چشم وعقلشونو بستن وفقط از زبونشون کار میکشن که مبادا آکبند بمونه،حرف میزنن وتا ته دل وروده آدمو به آتیش میکشن بعد میگن وااا مگه چی گفتیم😤😓توروخدا بیاید از این آدما نباشیم بعضیا مثل من حاضرجوابی بلد نیستن ونمیخوان مثل خودتون با بی احترامی رفتار کنن تا دلتون بشکنه