۱۴ پاسخ

اره مادر شوهر منم میگفت بزرگ بشه همراه باباش بیاد پیش ما😐 تو دلم گفتم بچم بدون من هیچ جا نمیره😑اونم ایشون که ادم بیخیالیه بچه بخوره زمین هم خم به ابرو نمیاره، چطور ادم بهش بسپره والا

مادر شوهر منم هی میگفت هامین مال منه برخودتون بیارید یکی دیگه
انگار لباس بدم به اون یکی دیگه بخرم
میاوردم خونه مامانم حرص میخورد حس رقابت گرفته بود که اونارو بیشتر میشناسه
ختنه کردیمش اوردم خونه مامانم یه هفته موندم دست تنها نمیتونستم مادر شوهرم یه خیابون نیومد سر بزنه شوهرم ازش پرسید چرا نمیای دیدن هامین گفت خونه مامانشه نمیرم رفتید خونتون میام در صورتی که فامیلیم همیشه میومد
منم همشونو زدم بهم حالشونو گرفتم گفتم دنبال بهونه بودم دستم دادید حالا که تا این حد بی احترامی کردید دیگه هامینو نمیبینید الان ۸ ماهه ندیدن هیچ کدوممونو

حالا من بدبخت که باهاش تو یه ساختمونمو هی میخواد دخترمو وابسته خودش میکنه یعنی دیگه دخترم اونو میبینه سمت من نمیاد

ببین اگر بفهمن دلت نمیخاد لج میکنن تا حرصت بدن ...
نگو دوست ندارم یا اجازه نمیدن ک بخان روت کم کنن...
اتفاقا دست باز بگیر جلو اونا ولی از طرف بچه انقد اطمینان حاصل کن ک یک صدا بزنی و بهش بگی نرو گوش کنه یا خودش نره چون بفهمه تو دوست نداری

اول از همه اینکه ارتباط عاطفی قوی داشته باشید و حرفت حرف باشه و دروغ نگی بهش در هیچ صورت ...
اینجوری نقطه امن میشی خودت ...
بعد ک بزرگتر شد هم از اول اگر اجازه ندی بدون تو بره و محکم باشی بچه میپذیره حتی اگر گریه کرد حتی اگر اصرار کردن و شرایط سخت شد ...
اگر محکم باشی و شوهرت همراهی کنه ،بچه میپذیره ....
من شخصا اجازه نمیدم پسرم با هیچکسی بره جز مامان و بابام اونم الان ک ۷ سالش و جایی ک در حد یک ساعت باشه و اونجا هم تنها باشن ن با کسی دیگه ای ....
ولی درکل اینو بدون بچه یکم بزرگ بشه اینا بخان ببرن حتما میره

دقیقاااااا منم دوس ندارم بره ولی خب دخترم هر کی میره دوس داره باهاش بره
مادر شوهرمم دست پاچلفتی همش میترسم ببره بندازه🤦🏻‍♀️🥲

دقیقا مادرشوهر منم همش میگه باید عادتش بدم به خودم ..اصلا دوست ندارم عادت کنه بهشون خداروشکر که دور به دور میبینتشون

منم خوشم نمیاد پسرم تنها جایی بره باید باخودم باشه

ولی من دوسدارم ببرن.شبا هم میفرستم شوهرم ببره .ولی متاسفانه مادرشوهر بیشتر از نیم ساعت قبول نداره سریع زنگ میزنه بیاید دنبالش🤣ولی تواون نیم ساعت سریع کارامو میکنم

من از خدامه ببرنش خونشون مگه چی میشه؟ یه ساعت هم من به کارام میرسم یا استراحت میکنم ولی متأسفانه پسرم شیطونه از همه جا میگیره پا میشه اونا هم خیلی ترسو هستن میگن خدایی نکرده خونه ی ما براش اتفاقی میفته شرمنده میشیم🥴اینم شانس مایه

دقیقا خانواده ی شوهر منم فقط میخوان بچمو از من دور کنن جدا کنن وقتی پدرشوهرم میگیرش بغل بعد من میگم نویان بیا پدرشوهرم میگه نه نرو بگو دوستت ندارم ، گفتم اینو یادش نده بزرگ میشه عادت میکنه میگه دوستت ندارم هیچی نگفت
هرام . زاده ها

به نظرم اگه آدمای خوبین و حواسشون به بچه هست اشکالی نداره ،اتفاقا خودتم یه استراحت میکنی

دقیقاا عزیزم منم بدم میاد ببرن ولی تویک حیاطیم دیگ میبرن 🫨🤦‍♀️

دختر من که وقتی میبینتش از خوشحالی فقط جیغ میزنه هرروزم میاد میبرنش تو خیابون از دیروز دیگه نذاشتم گفتم سرده سرما مبخوره

سوال های مرتبط

مامان یـزدان🤎دنیـز🤍 مامان یـزدان🤎دنیـز🤍 ۱۵ ماهگی
امروز ک دنیز بردم دکتر
۵۰مین معطلی داشتم
منم تو راهرو منتظر بودم.
یکم ک خلوت شد رفتم رو صندلی بشینم خیلی سرد بود (چون خودمم یکم سرماخوردم)
خلاصه اومدم بیرون
پشت سر من ی پسر بچه م اومد بیرون
مامانش ماه آخر بارداری بود...
پدرش با انبوهی از چربی شکمی و ران و ...
خلاصه میخام بگم برای اونا هوای داخل خوب بود..
خلاصه مامانش اومد ک بیا بریم داخل
پسر بچه م میگفت نمیام اونجا سرده
منم گفتم راس میگه داخل خیلی سرده واسه منم ک یکم مریضم سرد بود..
یکم گذشت باباش اومد بیرون ک‌چرا اینجایین بیاین ک‌نوبت ماست
حالا هنوز ۲نفر دیگه باید میرفتن ک‌نوبت اینا شه
پسرش گفت سردمه نمیام
چندبار گفتتت
اونم هی میگفت سردمه
ک‌آخرش گفت نمیفهمی میگم سردمه😐😂واقعا هم نفهم بود
یهو ب باباش برخورد ب زور بردش تو ک مگه سیبری اومدی
هوا ب این گرمی
این گریه و خودزنی می‌کرد..
دلم میخواست مرتیکه نفهم و ب دوتکه تقسیم کنم..
چرا ب نظر بچش احترام نزاشت
چرا درکش نکرد
چرا مادرش مث برج زهرمار نگا می‌کرد
چرا وقتی انقد ظالم و خودخواهن باز بچه میارن..
دلم برای پسره معصوم خیلی سوخت 🥲🥲
خواستم اینجا بگم
بچه ها از ی سنی دیگه متوجه میشن سردشونه یا گرمشون
گرسنه آن یا سیر
انقددد تجاوز نکنید ب حقوق این طفل معصوما
وقتی همه چیز و زوری انجام میدین
چطور بچه ها نه گفتن و یاد بگیرن..
چطور بتونن ازحقشون دفاع کنن..
چطور جلوی زور گفتنا بایستند..