۴ پاسخ

عزیزم همین دیشب تا پنج صبح دخترم واسه دندون درآوردن اذیت میکرد.انقد بهش شیر داده بودم که سینه هام میسوخت.پریود بودم و خونریزی داشتم.....زیر چشمام سیاه شده.گاهی نمیتونم موهامو شونه کنم.یه دستشویی نمیتونم برم.مادرمو از دست دادم پنج سال پیش و پدرم زن گرفت و رفت شهرستان.کمکی هم ندارم.میخوام بگم میفهممت.....ولی ما این کوچولوهارو دنیا اوردیم و این شرایط رو از قبل میدونستیم.گاهی که دلت میگیره بشین فقط به این فکر کن که خیلیا آرزوشونه بچشون سالم باشه فقط ....منم دیشب خیلی گریه کردم ولی دیگه خودتو نزن و بچتو نترسون.ما وظیفمونه قوی باشیم.چون ما انتخاب کردیم که مادر باشیم
گریه کن.سبک شو تو تنهایی.اما برا بچت هیچوقت کم نزار.هیچ وقت نترسونش.چون اون گناهی نداره.و پنهاش تویی

عزیزم ایتا همه نشانه های افسردگی هست
فشاری که تو این دوران ب ما می‌یاد خیلی زیاده و کمکی باید از لحاظ روحی به ما بشه که متاسفانه بدون دارو اون روحیه باز نمیگرده
دکتر برو
و حتی با فلوکستین هم میتونی خیلی عوض بشه حالت
منم دارم قرص میخورم

عزیزم ما هم آدمم کم میارم ولی یه چیزی از من بشنو که دو تا بچه دارم سر بچه ات خالی نکن بقیه کمکت نمیدن تازه با متلک وکنایه اعصابتم ضعیف میکنن بیخیال همشون هرکی کمک کرد دستش درد نکنه کمک نکرد فدای سرت سخته ها گریه داره درد داره ولی رو خودت حساب کنی کمتر اذیت میشی من خیلی حرص میخوردم بعضی موقع خودمو میزدم یه موقع هم رو دست بچه الان که نگاه میکنم بچه که نمی فهمه تغییری هم نمی کنه فقط صبوری صبوری

حق داری،منم خیلی تنهام هیچکی کمکم نمیکنه،به هردوتا خواهرم کمک کردم و خواهرزاده هام رو بزرگ‌ کردم ولی الان هردوشون بچه مدرسه ایی دارن هیچ کمکی بهم نکردن و نمیکنن😔بعد زایمان که نگم تا صبح با شکم پاره پوره از بچه ام نگهداری میکردم با مامانم

سوال های مرتبط

مامان دردونه🌸👸🏻 مامان دردونه🌸👸🏻 ۱ سالگی
آیا من مادر خوبیم ؟؟ خیر 😥💔
دخترم تازگیا خیلی اذیت می‌کنه واقعا دیوانه شدم خستم روح و روانم خسته شده من خیلی زود عصبی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم و اینا اثارات گذشتمه و فهمیدم یه مرد چقدر می‌تونه تو زندگی یه زن تاثیر گذار باشه کنارش داغون شدم بی‌کس شدم افسرده بی روح شدم ولی بازم شکر چه میشه کرد سرنوشت همینه حالا بماند دیشب پریود شدم به شدت کم حوصله و دختر جیغ میزد گریه میکرد عصبی شدم بردمش تو اتاق انداختم روی تخت داد زدم خفشو ازت بدم میاد بعد پاک گیر کرد به تخت عصبانیتم چند برابر شد تا خواستم بزنمش شوهرم اومد برش داشت گفت بس کن بچس گفتم اگه خیلی هم. داری از اون گوشی وامانده دربیا بچتو ساکت کن بعد داد زد فاطمه جان ساکتشو منم بیشتر داد زدم گفتم نمیشم چیه میخوای بزنی منو منم بلدم حلش داد اونم منو. حل داد رو تخت چند بار گفت فاطمه جان سمت شو من واقعا حالم بد بود نیم ساعتی تو اتاق بودم اونم با دخترم حرف میزد دیگه اومدم بیرون و پتو انداختم دراز کشیدم دیگه باهم حرف نزدیک دیشب مقصر بودم .و دخترم روز به روز بیشتر منو اذیت می‌کنه من دیوانه میشم من اصلا بلد نیستم بچه تربیت کنم نمی‌دونم واقعا چطوری رفتار کنم باهاش چه کاری باید انجام بدم کاش مادر نمی‌شدم 😓 خیلی جاها غلط نوشتم ولی واقعا حس خوبی ندارم دیگه جملات هم بهم حس خوب نمی‌ده ای خدا بسه💔