۱۷ پاسخ

بچه خواهر یا برادر 24 ساعته کنار شمانبودن وبخاطر همین احساس میکنین ک خیلی صبروحوصله داشتین
ولی بچه خودتون 24باشماس، وصل شماست
اگه ی تایمی از روز بچتون مهدبود یاخودتون شاغل بودین میدیدین ک چقدررابطتتون بابچتون خوبه وصبروحوصلتون هم زیاد میشد

نظر من برعکس شماست.
اون چون بچه ی دیگران بود حوصلش رو داشتی عزیزم.بچه ی خود ادم صبر زیادتری میخواد.

منم قبول دارم اما تمام تلاشم دارم میکنم که ازین لحظات لذت ببرم همین چند ساله دیگه مخصوصا الان مرحله جیغ زدن همش بقلش میکنم نازش میدم کلا سخته

عزیزم کلاهمه اینطوری هستن تووقتی مادرمیشی ۲۴ساعته بایدکناربچه باشی ولی وقتی مادرش یکی دیگه ست فوقش توروزی ۴ساعت پیشش بودی دیگه آدم روحی هم خسته میشه الان یه پسر۱۱ساله دارم ازوقتی بیادازمدرسه باتوپ هی بازی میکنه میزنه به درودیواراین یکی هم کوچیکه به کوب گریه میکنه توپ میخوادیاوسایل مدرسه شدمیخوادهرچه قدرم میگم توبزرک شدی بسته توخونه جای توپ نیست گوش نمیده همش دادمیزنم سرش سرم شبهامیترکه اصلاگوش نمیده حالامنم عاشق بچه بودم بنظرم خسته میشیم

آره منم قبول دارم،بخدا منم بچه های عمه ام بغل میکردم بازی و....الان حوصلم مث قبل نیست

منم خیلی قبول دارم حرفتونو

دقیقا منم بچه های خواهرمو برادرمو تو ین ۱۶ ۱۸ساگلی انقد خوب نگه میداشتم ینی کل کاراشونو من میکردگ اوناهم ب کارای خودشون میرسیدن
ولی الان حتی نمیتوننم بچه خودمو نگه دارم

منم برا خواهرزادم خیلی خوب بودم ولی الان حوصله ی بچه ندارم و همش میگم این یکی بسه در حالیک خیلی تو حسرت بچه بودم

اره منم قبول دارم

ارع قبول دارم

اون چون بچه خودت نبود مسئولیت کاملش به گردن تو نبود یه خونه مسئولیتش با تو نبود وگرنه سن بالاتر باشه بهتره

منم داد میزنم وقتی دیگه میبینم الکی گریه میکنه ولج میکنه اعصابم خورد میشه داد میزنم.خیلی ناراحتم بابتش.قشنگ میفهمه دلش میشکنه‌.واقعا نمیدونم چیکار کنم

منی که ۱۹ سالگی مادر شده بودم حرف هیجده سال پیش

نمیدونم بگم اره یا نه یه بار ۲۳ سالگی مامان شدم یه بارم ۳۳ سالگی از نظر حوصله اره ۲۳ سالگی حکصلم زیاد بود اما هیچ تجربه ای نداشتم سخت گذشت الان حوصله ندارم ولی تجربه دارم ترس و نگرانی اون موقع ها را ندارم

جالبه منم خاله خوبی هستم بودم ولی حس میکنم اصلا مامان خوبی نیستم و عذاب وجدان شبا ولم نمیکنه

نمیشه گفت منم بچه اولم اندازه شما بودم.من دهه هشتادی دیدم واقعا حوصله اش از منم کمتر بوده.بستگی به ذات خود آدمم داره

ن خوب نیس

سوال های مرتبط

مامان هلـــــــسا مامان هلـــــــسا ۱ سالگی
حدود دو ساله که مادر شدم…
ولی خجالت نمیکشم بگم که:
📌همیشه دلم برای روزهایی که بچه نداشتم تنگ میشه! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم بعد زایمان،
از حرفای خیلیا ناراحت شدم و حتی گریه کردم. 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم بعد زایمانم شدیدترین نوع افسردگی رو گرفته بودم که به سختی تونستم ازش گذر کنم. 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم که هنوز نتونستم به وزن و اندام قبل بارداری برگردم و همش خودمو مقایسه میکنم! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم حافظه‌م بعد زایمان ضعیف شده و گاهی حواس‌پرتی میگیرم! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم همش با خودم میگم کاش دیرتر مادر میشدم. 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم شب‌ها تا دیر وقت بیدارم تا از تنهایی و خلوت‌م بدون بچه لذت ببرم. 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم یک حمام یا دستشویی رفتن با خیال راحت برام شده آرزو! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم دیگه مثل قبل نمیتونم به خودم و ظاهرم برسم چون دیگه انرژی برای ظاهرم نمی‌مونه! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم به همسرم حسودی میکنم چون هنوز می‌تونه کارهایی که دلش میخواد رو انجام بده یا جاهایی که دلش میخواد بره بدون دغدغه بچه. 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم دلم برای دونفره‌هامون با همسرم تنگ شده!به‌خصوص کافه گردی و سفر دونفره! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم گاهی اوقات یادم میره قطره‌ها و ویتامین‌های ضروری بچمو بدم و عذاب وجدان میگیرم بعدش! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم خیلی اوقات از کوره درمیرم و داد میزنم سر بچم ولی دو ثانیه بعد از شدت عذاب وجدان می‌میرم! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم همیشه فکر میکنم مادر ناکافی هستم! 💔
📌خجالت نمیکشم که بگم غذای کمکی بچمو با روش سنتی شروع کردم چون میترسیدم و عصبی میشدم از به‌هم‌ ریختگی غذا، و بعد چند ماه تونستم
‏blw شروع کنم. 💔