۱۴ پاسخ

والا منم اینجوری ام
هیچی برام مهم نیست هرروز به شوهرم میگم بیا بریم دادگاه من طلاق می‌خوام
هیچ کارو بارم معلوم نیست
سر زایمانم خیلی درد و..عذاب و....کشیدم
ولی سعی می کنم کارهایی که دوست دارم انجام بدم
بیشتر بنویسم
با دخترم وقت بگذرونم
و....

منکه بعد زایمان خیلی سخت تر بود ۵ روز بیمارستان بودم ۵ روزم شم مامانم بود بقیشم تنها بودم بچمم خیلی اذیت میکرد شوهرمم اصلان اهمیت نمیداد

هیی خواهر منم از دنیا خستم میخندم ولی یهو گریم میگیره شوهرم میگه دیوانه شدی آرومم ولی یهو اعصبی میشم بخاطر فشار قبل و بعد زایمانه و تنهایی ها

منم مثل توهم عزیزم
۳ ماهش بود پسرم تو بغِلم رفت اون دنیا برگشت ۵ دقیقه بیشتر بود سیاه کبود شد نفس نکشید چوب خشک شد تکونش دادم حرکتی نکرد داد کشیدم اینقدر خودمو زدم از خدا خواسته م بچه مو بده یوهوی زن داداشم گرفته ازم چی شد برگشت به این دنیا😞😭
کلی گریه کردم بعد چند ماه بعد خونه مادرم بودم با زنداداش از حسودی چرا من خونه پدرم هستم چرا تو پسر داری دعوا راه انداخت مادر طرف دار اون کرد منو با بچه ۶ ماه انداخت بیرون صورتم که رخم و بدنم کبود تنها تنها شدم
از اینور خانواده همسر اون احترامی برام میذاشت برداشت شد رفتارای تحقیر امیز و رفتار بد همسر دهنش الان بازه هی میگه
بعد جنگ با خانواده همسر تو شمال تو یه خونه رفتار بچه م همش گریه میکرد الان که سرکارم نمیتونم برم همسر همش بگم پول بده اینقدر بگم خودم کوچک میشم منی که دستم تو جیبم بود کلی خرج میکردم و بر میگرده همسدم محتاج پول من شدی باش بهت بدم 💔تا امروز
منم کلی گریه میکنم ولی حال دلمو زود خوب میکنم پسرمو نگاه میکنم شکر خدا میکنم خیلی بعضی موقعها کتاب میخونم می نویسم نماز میخونم قران گوش میدم دلم اروم میشه

واقعا دیگه کم آوردم همش گریه میکنم از هیچکس خوشم نمیاد
الان ۳ ماهه خونه مامانم نرفتم
دیگه اون روز از حرصم اینستام رو پاک کردم گفتم همدم روز های سخت من این همدم تنهاییام این اینو پاک کنم از تنهایی بمیرم دیگه

چند بار بهش گفتم بریم میگه نه چیزی نیست

حتما برو پیش دکترروانپزشک کمکت میکنه💚مطمعن باش حالت بهترمیشه💕بعنوان کسیکه این مسیروگذروندم بهت میگم

حتما برو مشاوره منم افسردگی زایمان داشتم رفتم فلوکسیتین و ویتامین دی برام نوشت خوب شدم

من خیلی سر زایمان درد کشیدم کلا حال روحیم صفر شد ب حدی ک گریه میکردم ک نگو ولی کم کم اروم شدم

آخه کار من از هر طرف بد آورد از یه طرف اونجوری گفتن از یه طرف بچم ۸ ماهه به دنیا اومد

وای منم ده روز اول تو بیمارستان بودم تا ۴ ماهگی خودم باختم حسابی ولی بعد خوب شدم با یه مشاور صحبت کن

قبلا اونقدر با همسرم خوب بودم که نگو الان هر وقت میاد مرخصی هزار بار با خودم میگم کاش نمیومد

شوهرم هم کارش شیفتی هست مثلا ۱۰ روز خونه نیست خوانوادم هم ازم دورن دیگه دارم دیوونه میشم

خدا لعنتشون کنه با اشتباه غلطشون خیلی از الان هم بازم افسردگی داری یکم اروم باش بیرون برو بیشتر وقتتو بزار برا بچه ات باهاش بگو بخند بازی کن باهاش من وقتی تازه زایمان کردم اومدم خونه افسردگی داشت تا ۳ ماه همش کارم شده بود گریه ن غذا میخورم ن چیزی فقط گریه میکردم وقتی منو شوهرم میرفتیم بیرون همش احساس میکردم منو شوهرم الان تصادف میکنیم میمیریم بچه ام تنها میمونه همش برا این موضوع گریه میکردم دیکه کم کم ب خودم اومدم حالم یکم بهتر شد

سوال های مرتبط