خانمای نی نی دار یه سوال دارم
دخترم امروز میشه ۱۲ روزه، طی این ۱۲ شب همیشه سه شیفته روی سرش کشیک وایمیستیم و یکیمون بیداره،آخه توی بیمارستان علی رغم اینکه مامانم آروغشو گرفت دوبار توی خواب کاملا خفه شد و پرستارا بردنش که عین اون دوبار من قشنگ مردم و زنده شدم ،سزارینی بودم و نمیتونستم از جام تکون بخورم، در حدی که دو تا پرستار اومده بودن منو اروم کنن که سکته نکنم!
حالا از اون شب ترسیده شدیم. من از ۱۲ شب میخوابم تا ۳ صب،۳ صب شوهرم میخوابه تا ۷ و از ساعتای ۹ مامانم میاد که من بتونم بخوابم. بچه دو سال و سه ماهه دیگه هم دارم!
با بدبختی آروغشو بعد یه ساعت میگیریم باز توی خواب یا به خودش میپیچه یا بالا میاره
از وقتی از بیمارستان مرخص شدم تا حالا دوبار اورژانسی رفتم بیمارستان و بهم سروم و آمپول زدن تا روبراه بشم
عصبی و خستم، من از ۳ صبحه که بیدارم،فقط زل میزنم بهش که به محض اینکه به خودش پیچید یا بالا آورد بغلش کنم،خیلی وقتا هم بالا نمیاره ولی ترس لعنتی منو از پا دراورد به قران😭

۷ پاسخ

چه خوب میتونی به شوهرتون بسپارید بچه رو من کلا شوهرم هم بیدار باشه من نگران بچه ام و خوابم نمیبره

عزیزم چرا انقد ب خودتون سخت می گیرین
حالا یه بار این اتفاق افتاده قرار نیست این تکرار بشه دوباره
انقد حساس نشو
بچه وقتی کنار دستت باشه با یه نق زدن سریع بیدار میشی چه کاریه اینطوری خودتونو شکنجه میدین

اگه نیاز بود خواهر مطمئن باش خود بیمارستان بستری میکرد نیاز به گفتن شما نبود اون خفگی به نظرم شاید بچه تازه بدنیا اومده اکسیژن کم داشته الان نترس سخته میدونم چون من سر بچه اولم اینطور بود تا صبح خودم تنهایی مینشستم بالا سرش که نمیره زیرسرشو بلند بذار و اینکه حتما کلا به پهلو بخوابون پشتش رو پر کن که برنگرده و بعد با خیالت راحت بخاب

یکم ک شیر دادی آروغ بگیر باز ادامه شیر رو بده. یکطرفه بخوابونش پشت کمرش پتو بزار ک نتونه روی کمر بخوابه . من خودم از ترس همین چیزها شبهای اول همش بیدار بودم روز مامانم می اومد می‌خوابیدم .همسرم هم ک همش کار داشت. بعدشم بردمش توی دستگاه بیمارستان بخاطر زردی ک اونجا هم شبها کامل فقط نگاهش میکردم چشم بندش رو درنیاره. خودتو تقویت کن . قرص تقویتی بزن .‌آبگوشت بخور . کاچی بخور

عزیزم بچه سر بچه رو به یه طرف بخوابون...اصلا رو کمر نزارش...همیشه بعد از شیر دادن آروغشو بگیر که بالا نیاره
زیاد هم نزار شیر بخوره که اسافراغ نکنه...کم کم بش شیر بده که بتونه هضمش کنه

پسر من چون رفلاکسی شدید هست دکتر گفت سرش بالاتر از بدنش باشه مثل کریر
و به پهلو باشه
ببرش دکتر ببین چی میگه
اینجوری از بین میری
هنوز راه طولانی برای بچه داری، داری

سوالم اینه شما هم همینحوری هستید یا کار ما غیر طبیعیه؟ از سندروم مرگ ناگهانی میترسم و دارم خل میشم

سوال های مرتبط

مامان Yazdan مامان Yazdan ۵ ماهگی
سلام مامانای عزیز خوبین خوشین انشالا
من از روزی که زایمان کردم تازه فرصت کردم بیام گهواره یه دل سیر پیامها رو بخونم و براتون از تجربه زایمانم بگم
خب به نام خدا
دکترتوی ۳۷ هفته گفت که باید پیاده روی کنی و منی که زود از پیاده روی خسته میشدم و خیلی تنبلیم میشد کلا سه شب اونم پشت سر هم نبود شب در میون‌رفتم که شب آخر دردم گرفت ولی خیلی شب آخر پیاده رفتم از بعد از ظهرش ترشح قهوه ای و چند قطره خون دیدم ولی مشکلی نداشتم رفتم پیاده روی که ساعت ۱۲ شب یه حس فشار تو واژنم احساس کردم که داشتم برمیگشتم خونه تو مسیر خونه یکی دوبار همون‌جوری احساس فشار همراه با درد داشتم ولی خیلی خفیف رسیدم خونه دراز کشیدم گفتم شاید مال پیاده روی زیاده ولی دیدم نه ساعت ۱ شب شد ساعت ۲ شب شد ولی این دردا بیشتر داشتن فشار میاوردن تا حدی که دردم میگرفت نمی‌تونستم تکون بخورم ولی هر ۲۰ دقیقه بود ساعت ۲و نیم رفتیم بیمارستان که معاینه کرد گفت ۳ سانت باز شدی و من ساعت ۳ بستری شدم ولی دردام همون‌جوری بود هر یه ربع ده دقیقه یه بار ولی اصلا سرو صدا نمی‌کردم فقط تنفس عمیق و دم و بازدم تا ساعت نزدیک ۵ دردام بیشتر و فاصله اش کمتر شده بود ومن چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم ساعت۵و نیم اومد برام تزریقش کرد و اون موقع ۴ و نیم سانت بودم وقتی تزریق کرد انگار توی بیهوشی بودم خواب و بیداری هیچی حس نمی‌کردم خیلی خوب بود .
ساعت ۶ دکترم اومد و من اون موقع فقط یکی از پاهام درد عجیبی گرفته بود به حدی که داشت فلج میشد به دکترم گفتم پام داره فلج میشه گفت چیزی نیست نگران نباش و در کنارش لرز هم منو گرفته بود که این حالتها خیلی رو اعصاب بود
مامان آوا قشنگم مامان آوا قشنگم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم که درد طبیعی کشیدم و در اخر سزارین شدم
سلام من ۳۴هفته بودم شب رفتیم بیرون و من با دختر خاله هام بلند شدم رقصیدم بعد شب خیلی سرد بود لباس گرم هم تنم نکردم و تا ساعت ۳صبح بیرون بودیم و من همون شب داستانم شروع شد شب که میخواستیم برگردیم من از درد واژن نمیتونستم توی ماشین بشینم از اون شب هی درد داشتم و نمیتونستم راه برم کل ۳۴ هفته هر شب از درد به خودم پیچیدم هی میرفتم بیمارستان میگفتن انقباض نیست درد داری عزیزم باید تحمل کنی بعد چند روز من حس کردم یک دفع شورتم خیس شد بعد دیگه اون روز پیام دادم به دکترم گفت گفت بیا پیش من ۳۴هفته ۵روز داشتم رفتم پیش دکتر دکترم گفت زود برو بیمارستان شاید کیسه ابت باشه رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت نیست همه چی اوکی بود تا اینکه فشارم رو گرفت گفت ۱۵روی ۹هستش باید بستری بشی چون یک زایمان توی ۳۶هفته داشتم بخاطر فشار بالا پسر اول زود دنیا اومد بعد منو بستری کردن اون شب تا ۳۵هفته ۳روز شدم میخواستن مرخصی کنن که اومدن دوباره فشارم رو چک کنن که مرخصمم کنن بعد یک دفعه دکتر گفت فشارت خیلی رفته بالا سریع برو زایشگاه رفتم توی زایشگاه تا شب بودم بهم هی قرص دادن خوردم ساعت ۴بود یکی از ماما ها اومد منو نگاه کرد گفت چهار سانت شدی زود به ماما همراهت بگو بیاد من به ماما همراهم زنگ زدم اومد و هی میومدن منو چک میکردن وای چه دردی داشت تا ساعت ۱۱ماما همراه گفت بیاین چک کنین بعد دوباره که چک کردن دیدین دهانه رحمم همون چهار سانته با همون دردی که هی میگرفت ول میکرد دیگه دکتر اومد گفت باز نمیشه دهانه رحمش چهار سانت بیشتر باز نشده برای بچه خطرناکه ببرینش سزارین بچه اولشم باید سزارین میشده و اون شب منو سزارین کردن