۵ پاسخ

نوش جان عزیزم. الهی همیشه دلتون گرم باشه و درکنار هم همیشه ازین خوشمزه جات که توی پختش هنرمند هستین میل کنین❤️✨🤩

به به نوش جان عزیزم
انشالله ک کوچولوهاتون همیشه حالشون خوب باشه و حال دلتون خوب
بخاطر بی ابی ما چند روزه از صبح تا ظهر اب قطه امروز دیگه رد داده بودم بخاطر ظرف های نشسته ناهاری ک اماده نبود لباسایی ک نشسته بودم
انشالله ک خدا خودش هوامون و داشته باشه

ی موز و‌ وتا خرمالو کوچیک بهمراه دوتا تخم مرغ و جودوسر و ی پیمانه سرخالی شیر و بکینگ پودر و وانیل و دارچین☺️همرو ریختم توو مخلوط کن و میکس کردم اگر شل بود دوباره جودوسر اضافه کنید راستی ی ساشه استویا هم زدم،گذاشتم توو فر از قبل گرم شده و بمدت ۳۵تا۴۰ دقیقه موند و بعدش گذاشتم خنک بشه و برش زدم😊

جاتون سبز 🌱

تصویر

کیک موز و خرمالو🍌

تصویر

سوال های مرتبط

مامان قندلی❤️ مامان قندلی❤️ ۳ سالگی
‏واقعا نمیدونم به پوستم برسم😶‍🌫️
سلامت روانمو در نظر بگیرم‌🤯
سلامت جسمانیمو درمان کنم🧑🏻‍⚕️
مراقب دوندونام باشم🦷
خوشگل بمونم👱🏻‍♀️
کتاب بخونم📚
کارکنم👩🏻‍💻
پارتنرخوبی باشم♥️
آدم خوبی باشم👩🏻‍🦰
عشقو حال کنم💃
اصلا نمیدونم کاش پیشی بودم…🐈😂

این روزا احساس میکنم کمی تو روزمرگی هام گم شدم…🤦‍♀️

این ترم باشگاه ثبت نام نکردم احساس کردم بیشتر دارم عذاب میکشم چون ترم تابستون کلا از ۳۶ جلسه ۱۰، ۱۲ جلسه بیشتر نتونستم برم و همه ش عذاب وجدان داشتم🤷‍♀️

فعلا به خاطر شرایط کاری و پسرم که بیشتر به حضورم نیاز داره گفتم باشگاه رو حذف کنم😬

ما مادرا برای محافظت از فرزندمون اولین کاری که میکنیم از برنامه های خودمون میزنیم …

اون روز یه نمودار از بعد از به دنیا اومدن فرزند میدیدم و دیدم چقدر شبیه زندگی خودمه این نمودار کلا نشون میداد که یه پدر بعد از به دنیا اومدن فرزندش نمودارش کاملا صعودی و با موفقیت های پی در پی بود اما متاسفانه نمودار مادر کاملا سینوسی و بیشتر نزولی بود به خصوص ماهایی که خانواده هامون کنارمون نیست بیشتر از اهدافمون دور میشیم چون مراقبت از فرزندمون بیشتر میشه به عهده خودمون😇

اما تا حدودی از خودم راضیم که سریع شغلم رو از زندگیم حذف نکردم☺️
خیلی از مادرا هستن که مجبور شدن به خاطر شرایطشون دست از کارشون بکشن…

از این حرفا گذشته…
من عاشق سبزی تازه م بوش دیونه م میکنه🌿🌱☘️🍀

از همه بیشتر هم پیازچه و تربچه دوست دارم🥰
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
از شدت پادرد و کمردرد خوابم نمیبره
ما با چند تا از فامیل یه دورهمی کوچیکی داریم که متاسفانه یک چند هفتس به هم ریخته اول که همه سفربودن بعد یکی مریض بود بستری شد یک نفرم پاش شکسته بود منم در حال از شیر گرفتن دخترم بودم
دیگه این هفته گفتم کارامو زودتر به هم برسونم که امروز مهمونی بگیرم
حقیقتا مهمونی حدود بیست نفر با دو تا بچه کوچیک و بدون کمکی داشتن خیلی سخته
بهرحال دوست داشتم دورهم جمع بشیم دیروز یه مقدار از کاراموانجام دادم دیگه میدونستم امروز فردا پریود میشم
بعععله صبح با کمردرد بیدارشدم و ..‌.
گفتم چه کنم دعوت کنم نکنم دیگه موهمونامو برای شام دعوت کردم
ساعت ۸ونیم شروع کردم صبحانه بچه هارودادم
دور و برو یه مقدار مرتب کردم
کیک کدو حلوایی پختم
ناهار برای بچه ها عدسی گذاشتم
کلی ظرف روی هم انبار شد که شستم
توی اتاقا رو‌گرد گیری کردم
و از تقریبا ساعت سه سوپ جو گذاشتم
که جو هم از دیشب خیس کردم و کامل نرم شده بود
قیمه گذاشتم
در این حین مدام ظرف کثیف میشد میشستم
و نق نق و بغل و دعوا و جیش و .... کارای بچه ها هم بماند
......‌
و این کارا انقدر زیاد بود که من کل مهمونی سر پا بودم
اما عوضش بچه ها کلی با بچه های مهمونا بازی کردن
برای منی که سالها توی غربتی بدم که هیچ اشنایی نداشتم این جمع شدنا با همه ی سختیاش خوشاینده