ازصبح خاله شوهرم اکمده اینجاتازه رفت یه پسر۹ماهه داره یکسره گریه کردواصلا نخوابید مثل چی ازمهدا میترسیدبااینک اصلا مهدا بجه لحبازوجنگی یاخشنی نیست تازه همه اسباب بازیهایش داده بهش بازم حامله است ۱۶هفتشه شوهرشم خیلی بداخلاق مغرورودنبال بحث یعنی عاشق جروبحث دعواست چیزی بشه دیگ تاهمیشه به روش میاره حالا گفته که راضی نیست چیزی ازخونش ببره برای کسی بعدامروزبرای من حدودنیم کیلو خرمالوویه کاسه گندمک وتوت خشک اورده بایه بسته گوشت بوقلمون نمیدونم چیکارکنم بخورم یانه خودم راضی نیستم بخورم هرکاری کردم نتونستم برشون گردونم بگم نمیخام گفتم دلگیرمیشه ازم حالاشماباشیدچیکارمیکنیدالبته اینم بگم بامنوشوهرم مشگلی نداره این آقا رفت امدهم داریم خیلی برای همدیگه ارزش واحترام قائلیم امابازم بگیرچیکارکنم

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط