۱۶ پاسخ

گلم اون بچه است درکی ندارع ک از دنیای اطرافش
جز تو هم کسی رو نداره
درکت میکنم هممون یه وقتایی کم میاریم و خسته میشیم
ولی تنهاش نذار،گناه داره،تو منبع آرامش و امنیتشی

عزیزم اون بچه الان کوچیک هست اینایی که بهت میگم روش انجام میشه
گوش بگیر ببین چی میگم شاید به دردت خورد
یه پارچه دورپیچ بردار دستاش رو‌مدل قنداق ببند این کار بهش حس آرامش میده بذار لگن و پاهاش آزاد باشه
یه صدای اروم‌مثل صدای ریزش آب یا سشوار بذار کنارش این کار اونو یاد محیط امن جنینی میندازه و باز آرامش بیشتر جهت خوابیدن رو مهیا میکنه
قبلش پوشک رو چک کن خشک باشه و ببین شیر می‌خواد یا نه سیر ش کن که دغدغه سیری و پوشک‌و‌نداشته باشی
لباس حتما راحت باشه ازاد باشه براش ( چک کن ببین با توجه به بچه ت گرمایی هست یا سرمایی لباس مناسب باشه)
بذار روی پاهات به صورت ننو تکون تکون بده، بچه ها عاشق حرکات تکراری هستن و این باز باعث آرامش و تبدیلش به خواب میشه مستمر انجام بده حتی شده نیم ساعت جهل دقیقه و‌خسته نشو
اگر اهل پستونک هست بهش در حین تکون دادن پا بده اینم باز مک زدم هست و آرامش دهنده س
این کارا اگر حتی بچه آرام باشه باعث خواب میشن خود ما هم زیادی جامون راحت باشه حتی اگر نخوایم هم خوابمون میگیره
اونا که کوچک هستن
نمیشه اصلا نخواد بخوابه
من با انجام همین کار و پشت هم به مدت سه هفته الان دخترم عادت به خواب شبانه داره و‌حتی چرت های روزانه ش رو همینجوری قبول میکنه

منم هزار بار به غلط کردن افتادم متاسفانه تا یکسالگی سخته تحمل کن به عشق بچت

راستی شبا قبل از خوابش با روغن بدن قشنگگگ ماساژش بده بدنش خسته میشه میخوابه من اینکارو هرشبم میکنم که راحت‌تر بخوابه خیلی هم از ماساژ خوششون میاد

گناه داره اون خیلی کوچیکه خودت باید یجوری خوابشو تنظیم کنی پسر من بعد چله دو سه شب نمیخوابید بی قرار میکرد میبردیم با ماشین دور میزدیم میاوردیم میخوابید چن شب این کارو کردم دیگه دوسه هفته بعده چلش خوابش تنظیم شد در طول روز میدونم چه ساعتایی میخوابه میخوابونمش شبم نهایت ساعت ۱۱ میخوابه تا صبح...فقط چشات به ساعت باشه با ساعت تنظیمش کن

منم گاهی این حسای بدمیادسراغم
اینجورمواقع صلوات بفرست
اون الان سرماخورده بهش حق بدع

عزیزم خب بذارش تو گهواره

تو یه مادری و تنها همدم اون بچه
طفل بی زبون گناهش چیه !!!
منم دیشب عصبی شدم گفتم زززهرمار بخواب دیگه
ولی باز دیدم کسی جز من آرومش نمیکنه
به قول این دوستامون مادربودن سخته
درست میشه یواش،یواش صبوری کن

منم دیشب تا اخر شب هی راه بردم لالایی خوندم رو پا تکون دادم بهش شیر دادم خشکش کردم عصبی شده بودم
از اخر خسته شد خوابید هم میزاشتم زمین جیغ میکشید
الانم دخترم فرستادم مدرسه خواب موندم چشام از بی خوابی میسوزه

عزیزمم من کاملا میفهمم چی میگی…هر آدمی یه ظرفیتی داره به خودت حق بده که خسته باشی.پاشو برای خودت یه چای درست کن بخور یه کم باهرچیزی که میتونی خودتو اروم کن(میدونم خیییلی سخته با حال الانت ولی اینکار خیلی کمکت میکنه) بچه ت حال تورو کامل میفهمه.وقتی تو عصبی باشی اونم بدتر میشه.یه کم مدیتیشن کن.همه اینها نهایت ۵ دیقه بشه.اگه بچه ت پستونک میگیره یه کم قطره آد و پستونک بهش بده.تموم میشه این روزها و این شبها.منم دوماهه روز و شب ندارم.اصلا نمیخوابه بچه م.دو ساعت باید تلاش کنم بخوابه تا میخوابه با دل درد یا ریفلاکس میپره و جیغ میزنه و بالا میاره،یعنی بعضی وقتا ارزوی مرگ کردم ولی سعی کردم تو چند دیقه خودمو جمع و جور کنم.با مادری خودمونم رشد میکنیم و صبورتر میشیم.ببخشید قصد نصیحت نداشتم فقط خاستم بگم حالتو کامل درک میکنم

دورت بگردم بهت حق میدم،ولی تو نیاز داری ک تنها نباشی حتما یه کمکی بگیر
تا برو خونه مامانت یا مامانش

از اول اینجوری بود؟

عزیزم می‌دونم سخته
منم گاهی کم میارم
دلش شاید در می‌کنه یا گرسنه هست یا پوشکش کثیفه اینارو انجام بده
گناه داره تنهاش نزار
بچه اول خیلی سخته منم بچه اولمه ولی سعی میکنم به اعصابم مسلط باشم چون بچه هس و نمی‌فهمه گناه داره

کاملا درکت میکنم ساحل جان
بچه داری واقعا ی مسیر پر چالش برا همیشه
حالا تو این مسیر کسی هم نباشه کمکت کنه قشنگ ده سال آدم پیر میشه

شوهرتو بیدار میکردی یه ساعت بگیرش تو بخابی منم پریشب اینجوری بودم تا ساعت ۶ صبح بزور خابش برد ولی هی شوهرم اومد نگهداشت شیر میدادم دستام جون نداشت بلندش کنم آروق بزنه میومد اروقشو میگرفت واقعا سخته خیلی سخت

بچه اولته

سوال های مرتبط

مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۶ ماهگی
یک لحظه بیاین لطفا🥲





کیا بعد از بدنیا اومدن بچه زندگیشون صد و ۸۰ درجه تغییر کرده؟
خداروشکر میکنم که گل پسرم هست ناشکری هم نمیکنم.
اما از وقتی بدنیا اومده دیگه همسرم اصلا بهم توجه نمیکنه انگار که مت کلا تو خونه وجود ندارم،🥺 همیشه میومد سمتم محبت و فولان و ..... اما از بعد بدنیا اومدن بچه حتی بهونه گرفت و جای خوابش رو از ما جدا کرد. الان نزدیک سه ماه هست که جدا میخوابیم و این خیلیییییییییییییی بده چون بیشتر داره سرد میشه انگار🥲
هر چی تلاش می‌کنم و بهش توجه میکنم انگار نه انگار، انگار فقط بچه هست و تمام. صبح بیدار میشه میدوعه سمت بچه میخواد بره اصلا از من خداحافظی نمیکنه میگه خدافظ بابایی. و بیدار میشه بچه میخواد بخوابه بچه میخواد بره بچه بیاد بچه. رسما منو زده کنار. و من افسردگی داشتم و خوب شدم اما انگار منم دارم سرد میشم و بی تفاوت و دلم نمیخواد اینجوری بشه.😭😭😭😭 با اینکه هر چی تلاش میکنم برای محبت و توجه و بهش خوبی میکنم و اینا فایده نداره.
واقعا خداروشکر از وجود گل پسرم، اما حقیقتا دلم خیلیییییییییییییی برای زمان بدون بچه تنگ شده انگار همه چی خیلی خوب بود. چرا یهو اینجوری شد واقعا😭