۹ پاسخ

واییی یاد خودم افتادم چقد استرس داشتم چقد گریه کردم مطمعنم میتونی از پسش بر میای من شب اولی ک از شهر مامانم اینا آمدن شهر خودمون خونم همسرمم شیفت بود تنها بودم فقط شب اول سخته برات وگرنه خیلی راحته و عادت می‌کنی غصه نخور خیلیا مثل تو بودن میتونی گلم اصلا سخت نیست

روز اول که تنهایی خیلی سخته من همش بغضم می‌گرفت ولی همون یکی دو روز اوله

عزیزم اصلا نترس.بچه خوابه سریع به کارات برس. من سر بچه اولم تا چند مااه خونه مادرم بودم.سر دومی ۴۰ روز ولی سر سومی بعد ۱۰ روز اومدم خونه خودم.خیلی احساس راحتی دارم تو خونه خودم.تو هم‌ کم کم عادت میکنی

طبیعیه عزیزم هممون این حسو داشتیم به نظرم ادم تو خونه خودش راحتتره هر چند خونه مامان همه کمکت میکنن و دست تنها نیستی نگران نباش سختشو گذروندی

بالاخره بايد بري چه الان چه صد روز ديگه
سعي كن فقط ب بچت برسي تميزي و غذا درست كردن در الويت نباشه برات
انشاءالله بخوشي بريد خونتون دو سه روز اول سخته يكم تا بهواي تنهايي از پس كارا بربياي بعد درست ميشه و عادي ميشه
سعي كن وقتي خوابه ب كارات برسي

نترس میتونی سر حوصله ب بچت برس ن استرس داشت باش ن هچی

منم خواهرم خونمونه از اینکه تنها بشم میترسم نمیازم بره امروز 41روزه🥹😂

منم مث تو بودم ولی من چهل روز نبود تنها چند روز بود حالا دیگ عادی شد فقط پیرهنش هنوز نتونستم خودم عوض کنم میترسم دستش سفت می‌کنه میگم میکشنه

طبیعی نگرانیت عزیزم منم اینجوری بودم اما کم کم عادت میکنی...

سوال های مرتبط