وای نمیدونم چرا اینقد دلم گرفته من تو ی خونه با مادرشوهرم زندگی میکنم دو روزه ویروس شدید گرفتم نمیتونم پاشم ی چیزی بخورم بعد مادرشوعرم از ترس اینکه اونو نگیره حتی نزدیک اتاقمم نمیشه لاقل میتونست ی سوپی چیزی درست کنه نمیدونم چرا سر این قضیه گریه کردم😫😫البته شاید حقو بدین به اون ولی یکم انسانیتم خوبه

نه حقو نمیدیم به اون. میتونست درست کنه بذاره پشت در اتاقت. یکم وجدان هم خوب چیزیه اگه دختر خودشم بود همینجوری میکرد

هر وقت اونا مریض شدن تو هم مث خودشون رفتار کن

تو هم وقتی به حالت احتضار افتاد موقع مرگش از کنارش با پوزخند رد شد

دیگه آدم حسابش نکن آدمم وجدان داشته باشه خوبه.

چقدر بد ذات واقعا چطور دلش میاد شوهرت چیزی نمیگه بهش

اگه دخترش بود چکار میکرد.من همیشه این سوال میشه برام

مادر شوهر خوب نعمته که ما ازش بی نصیبیم😂مادر شوهر من واکسن زد الکی خودشو انداخت که تب دارم حالا فرداش رفتیم اونجا هییییچیش نبود ، همون شب شوهرم گفت سوپ درست کن ببرم واسش بخدا نصف شبی درست کردم برد واسش در حالیکه هیچیییش نبود بعد من مریض شدم از شدن سرفه نفسم میگرفت دریغ از یه زنگ حتی😄شعور ندارن متاسفانه

آهان ب این زنگ زدم اما پروسه داره

چه سخت اذیت نیستی ،مادرشوهرت خوبه؟؟ببخشید سوال میپرسم آخه برام سواله

بچه ها برام ی مشکلی پیش اومده میترسم برم پلیس فتا کسی تجربشو داره؟

چجوری پیش هم زندگی میکنیم چرا خونه جدا نگرفتین؟؟

یه سوپ درست کنه بزاره پشت در اتاقت مگه میخواد بیاد ماچ و بغلت کنه