من سر بچه اولم ۲۰ سالم بود .خیلی ساده و بی زبون بودم.چون با خوانواده شوهرم تو یه ساختمون بودم و هستم.نتونستم ب دخترمبرسم.هم بلد نبودم.هم مادرشوهر عوضیم اذیتم میکرد.هم شوهرم باهام یار نبود.هوامو نداشت.عوضش الان ک دخترم ۱۴ سالشه همجوره هواش رو دارم.تلافی تمام کارایی کبراش نکردم رو درآوردم.سر بچه دومم دیگه کامل پرو شدم .مادرشوهرم ی چیز میگه ۱۰ تا میزارم جلوش تحویلش میدم.الان دیگه جرات نداره بگه بالای چشمت ابروعه.شوهرم خداروشکر ۵ سالی میشه اومده تو تیم من.
حالااینا به کنار هرروز ارزو میکنم کآاااش به گذشته برگردم جواب اونایی که بهم بدکردنو بدم همش خود خوری میکنم که چرا ساکت موندم و چرا هنوزم همون ادم بی زبونم
پسر من که ۱۴ سالشه من هنوز عذاب میکشم که چرا بیشتر لزش مراقبت نکردم و ناشی بودم.درحالی که ۷۰ درصد اون وضع تقصیر من نبود
افسردگی بعد از زایمان منو هم نذاشت شیر داشته باشم انقد گریه میکردم فکر خیال پسرم شیر خشکی شد میک میزد میدید نمیاد گریه میکرد
ببین براارامش خودتم که شده گذشته رها کن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.