۶ پاسخ

خدایی من باشم میزنمش 😑😑

پسر منم همینه عزیزم.تو این سن متوجه نیستن.حالا من خواهرم اینا میان خونمون وقتی میخوان برن من و پسرم میبرن یه دور میزنیم برمیگردونن خونه
دیشب یواشکی رفتن وقتی فهمید گفتم با آژانس رفتن هیچی نگفت دیگ

پسرم منم همینجوریه . اولش منم کفری میشدم بعددیگه .باهاش حرف میزنم یواش یواش آرومش میکنم

پسر منم همینه، منم قبلا عصبی میشدم، ولی الان قبل اینکه بخوان برن، نمیزارم بفهمه میخوان برن، میبرم آشپزخونه یا اتاق حواسشو پرت میکنم،

باهاش حرف بزنی قانع نمیشه؟
دختر من منطقی و آروم باهاش حرف بزنم توضیح بدم خیلی می‌فهمه
همینجوری بود هر روز باهاش حرف زدم دیگه براش عادی شد

پسر منم همینجوره بخدا

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۳ سالگی
مامانا حالم خیلی بده. دو ماهه دخترم لجبازی های عجیب غریب میکنه زندگی رو بهم سیاه کرده شب و روز برام نذاشته واقعا از آدمیت خارج شدم مثلا میگه غذا نمیخورم نمیخوام بخوابم نمیام پوشکمو عوض کنی نمیخوام آب میخواد میگه نمیخوام آب بخورم همه رو با گریه . تا ببینه سفره پهن میشه میخواد جمع کنه نمیذاره هیچی بخوریم نمیذاره جارو کنم نمیذاره لباسای خودم و خودشو عوض کنم حتی نمیذاره دسشویی برم چایی نمیذاره بخورم و همه این مخالفت ها هم با گریه ست با گریه های شدید
اما الان دو روزه میخواد پی پی کنه تا میاد بشینه یهو پا میشه میگه نمیخوام پی پی کنم و واقعا خودشو نگه میداره هر یک ساعت نیم یهو میبینه میخواد پی پیش بیاد میزنه زیر گریه که نمیخوام میگم بشین پی پی نکن نمیشینه خودشو جمع میکنه واقعا روانی شدم انروز سه روزه پی پی نکرده منم دیدم این آدم نمیشه هرچی بغلش میکنم هرچی بهش چشم چشم میگم بخدا نمیذاره ظرف بشورم نمیذاره نماز بخونم گفتم بهش بغلت نمیکنم با من خرف نزن اون واسه خودش گریه میکرد من ظرفامو شستم دسشویی رفتم نماز خوندم بعدم بردمش حمام حتی یک ماهه حمام نمیاد همه کارامو کردم بخدا وقتی صدا میکرد مامان دلم کنده میشد اندازه ده سال امروز پیر شدم ولی دیگه از دستش خسته شدم دیگه دمار از روزگارم دراورده الان خوابیده ولی هنوز تو خواب هق هق میکنه واقعا دلم خونه واسه بچم واسه خودم و زندگی تلخ تر از زهرم