۲ پاسخ

نمی دونه هنوز کسی خبر نداره باردارم
۲ سالشه هنوز ولی به من و باباش خیلی وابسته اس من تا دکتر نمی تونم بزارمش برم در صورتی که قبلاً شده بود فقط شب بیاد خونه خودمون

نباید بهش میگفتی بارداری تا ماها اخر الانم دیکه کاریه ک شده نمیشه کاریش کرد فقط خودت باید بهش امنیت بدی

سوال های مرتبط

مامان ارغوان مامان ارغوان هفته هجدهم بارداری
پست موقت #درد دل#
من ۳۵سالمه یه دختر۷ساله دارم ۱سال اقدام بودم باردارنمیشدم تا بالاخره شدم هنوز بطور مستقیم به خانواده هامون نگفتیم اما مامانم یه حدس هایی زده وهمش میگه توحامله ای خلاصه بگذریم به خواهرمم گفته خواهرم۲۳سالشه لیسانسشو گرفته توی رشته ی شیمی وتوی یه کارخونه به عنوان یه مهندس شیمی مشغوله یه دوست ۳۵ساله همسن من داره توی شرکتش که بچه نداره ودلش هم نمیخواد بچه بیاره بتازگی جهیزیشو چیده وتا۲یا۳روز دیگه میخواد بره خونش دیروز که خونه ی مامانم اینا بودم به من میگه تو هوشت از دوتا بچه های مامان بیشتر بود چرا باز حامله شدی باید کار میکردی اصلا بچه چیه میگفت من که عمرا بچه بیارم بچه به چه درد میخوره عمرتو‌بزاری پای بچه من که میخوام برم دور دنیا رو‌بگردم میگفت توی شرکت صبحونه میخوریم همکارام که بچه دارن هی زنگ میزنن خونه به بچه هاشون میگن صبحونه خوردی درساتو نوشتی اما من ودوستم با خیال راحت صبحونمون رومیخورم بدون دغدغه خلاصه خیلی حرف زد که دیگه سرتون رو درد نیارم کلا اعصابمو خورد کرده از دیروز ذهنمو درگیر‌کرده.نظرتون چیه؟
مامان نی نی فندوق مامان نی نی فندوق هفته نوزدهم بارداری
خانوما من خیلی خوشحالم که باردارم نا شکری نمیکردم چون ۵ سال طول کشید تا باردار بشم اما الان پشیمونم از مادر شدنم نمی دونم چیکار کنم شوهرم اخلاق نداره از صبح تا شب بیدار میشه فقط میرینه تو اعصاب من دعواهای ۳ سال پیش که با خانوادم کرده رو هر دیقه میاره رو با اینکه مقصر خودش بوده همش بهم تهمت میزنه میگه داری خیانت میکنی من میرم بیرون با همه چت میکنی در صورتی که خودم هزاران بار موچشو گرفتم همین الانم ا، بغل گوشیش رد میشم رنگش میپره خودش یه خانواده داغون داره که مواد فروش و قرص فروشن ولی یه جوری رفتار میکنه انگار دکتر مهندسن خانواده من عیب دارن در صورتی که خانواده من فقط دستشون خالیه مشکل دیگه ای ندارن ، از وقتی فهمیده باردارم همش میگه بچه تو‌شکمت مرده ، کاش بیوفته من بچه نمیخوام این ب دنیا بیاد روزگارت سیاه میکنم و از این‌حرفا مامانمم میگه از الان پس انداز کن ب این امیدی نیست موقع زایمان پول بیمارستان و بده نمونی تو کوچه خیابون واقعا خسته ام دلم نمیخواد شوهرمو ببنم یا خونه ام باشم همش عصبیم میکنه