۴ پاسخ

خدارو شکر 💞💞

عزیزم ب سلامتی انشاالله جفتتون ب سلامت برین خونه💞

تو سوتو اخر وزنش رو چقد گفتن

من سزارین دومم بود ولی خیلی راحت بود بچم 3600بود درشت بود کلا ولی خیلی راحت بود فرداش مرخص شدم سزارین برای هر کس متفاوت سزارین اول کلا یکم سخت دومی و سومی راحته

سوال های مرتبط

مامان کمیل مامان کمیل روزهای ابتدایی تولد
پارت سه تجربه سزارین
صدای پسرم ک اومد نمیتونم بگم چه حسی بود اشکام بند نمیومد و کلی گریه کردمو خداروشکر کردم
خلاصه
مراحل بخیه زدن و اینا یه لحظه خیلی کم هم پسرمو اووردن گذاشتن رو صورتم
نرمه نرممممم وای بهترین لحظه عمرم بهتریییین لحظه ها
من جون حفت سرراهی داشتم و کمی چسبندگی حفت به زحم یکم عملم سخت بود و کای همون لحظه رحمم رو فشار دادن ولی من متوجه نبودم
رفتم اتاق ریماوری و پسرمو نیاوردن پیشم 😢
گفتن ک موقع عمل فشار اومده و قبل زایمان هم چون جاش تنگ بوده و کلی فشار دادن بیاد بیرون بچم دچار تاکی پنه (ضربات قلب بالا و تنفس خیلی سریع و تند )شده
اصلا دیگه نفهمیدم و از شدت استرس و ناراحتی من بدنم شروع کرد به لرزیدن
البته دلیل اصلی لرز جدا شدن جفت و عوارض امپول بی حسی
شدیدا لرز داشتم طوری ک دندونام بهم میخورد تخت تکون میخورد
اومدم بیرون و اولین کسی ک دیدم همسرم بود و با نگرانی حالمو پرسید و من تنها چیزی ک گفتم گفتم کمیل رو چرا بستری کردن
گفت نگران نباش ولی بدترین خس بود رفتم تو اتاق خودم اتاق خصوصی بود (زندایی همسرم سوپروایزر بخشpicu موسوی هست اون برامون هماهنگ کرده بود ) ولی پسرمو نیاووردن
مامان تیارام 🩷 مامان تیارام 🩷 ۴ ماهگی
تجربه سزارین سهه.. خلاصه منتظر موندم تا برم اتاق عمل چون همه چی یهویی شد سریع زنگ زدم شوهرم گفتم من دارن میبرن اتاق عمل اون سریع خودش رسوند خودش منو تا در اتاق عمل برد .. رفتم آمپول بی حسی اصلا. دردی حس نکردم .. گفتن بخاب آروم بعد ده دقیقه صدای دخترمو شنیدم .. تیکه بد داستان اینجا بود ک من می‌شنیدم میگفتن الان مادر جان خودشو از دست میده سریع ی کاری کنین می‌دیدم پشت پرده ده نفر ریختن رو شکمم خون ریزی شدید داشتم بند نمیومد کل اتاق عمل شده بود خون .. خیلی فشار دادن من بی حس بودم .. تا بردن ریکاوری منو .. خیلی درد داشتم خیلی .. یعنی اونجا مرده بودم از درد فقط هوار میزدم .. دیدم س نفر اومدن بالا سرم ماساژ شکمی دادن من از هوش داشتم میرفتم .. بی حسی رفته بود س نفر افتاده بودن رو شکمم خیلی خیلی سخت بود .. بعدش انقد هوار زدم دکتر اومد بالا سرم گفت براش یکی از قوی ترین مسکن ها رو بزنید ک توش مخدر داشت .. اونجا همه میگفتن اصلا اینو برا کسی نمیزنه واقعا دلش سوخته ک برات مسکن زد 🤣خلاصه بعد نیم ساعت منو بردن بخش اونجا هم باز منو ماساژ رحمی دادن خیلی بعد عمل سخته خیلی ... بعدش ک دوسه روز بستری بودم بخاطر خونی ک از دست رفته بود برام کیسه خون وصل کردن و فرداش ب زور بلندم کردن راه رفتم . خلاصه بخام بگم من واقعا زایمانم سخت بود چون ۲۰ روز قبلشم همونجا بستری بودم تا زایمان یهویی ریختن سرم بیمارستان دولتی همینه دیگه آموزشی .. ولی خدارو هزار مرتبه شکر دخترم صحیح سالم با وزن ۴ کیلو آومد تو بغلم😍🫰
مامان امیر محمد👶🏻🩵 مامان امیر محمد👶🏻🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان (سزارین)

#پارت ۲
یه تختی وسط اتاق بود دراز کشیدم روی تخت گفتن بشین سرتو خم کن به جلو وقتی امپول اپیدورال رو زدن درد داشت ولی دردش در حد همین امپولایی هستش ک میزنیم فقط یه چند ثانیه طولانی تر
بعدش سریع دراز کش شدم پاهام گرم شد و اون حس سوزشی ک از سوند گرفته بودم هم رفت من شب قبلش اسید معدم زده بود بالا و باعث شد حالت تهوع بگیرم ۳ بار بالا اوردم که حس خیلی بدی بود بعدش معدم اروم شد حدود ۱ ربع گذشت که صدای بچمو شنیدم گریم گرفته بود به خاطر اینکه داشتم بالا میاوردم نیاوردن بچه رو نشونم بدن بهد اینکه عمل تموم شد بچه رو گذاشتن روی سینم بهترین حسسسس دنیا بود بردن ریکاوری اونجا من بعد ۵ دقیقه درد حس کردم بی حسی از بین رفته بود ولی دردش خیلیییی قابل تحمل بود ولی من چون ترسیده بودم و شوک بم وارد شده بود میگفتم کی میبرین منو بخش امپول بزنین بی حس شم و از این حرفا تا بردنم بخش یه نفر اومد ماساژ رحمی انجام داد ک دردش کاملا قابل تحمل و فوقش ۵ ثانیه طول میکشه و چون من یکم ادا در میاوردم به خاطر ترسم ۲ تا امپول زدن و من دردم تقریبا رف
بقیه پارت ۳...
مامان گیسو مامان گیسو ۵ ماهگی
تجربه سزارین من
هفته پیش یک شب قبل صلح انقدر ترسیدم که صبحش افتادم به خونریزی
سریع رفتیم بیمارستان و قرار شد که همون روز اورژانسی سزارین بشم
دیگه کارامو کردن و منو فرستادن اتاق عمل (اینم بگم بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم)
آمپول بی حسی اصلا هیچ دردی نداشت سندمم بعد از بی حسی بهم وصل کردن و هیچی از دردش نفهمیدم
کادر اتاق عمل بیمارستان عالی بودن من بعد از بی حسی نفس تنگی شدید داشتم سریع بهم اکسیژن وصل کردن نفس تنگیم بهتر شد هر حالتی که داشتم و بهشون میگفتم سریع آمپول میزدن و رسیدگی میکردن واسه همین اصلا بهم سخت نگذشت
ولی نگم از عوارض بی حسی من سر درد نگرفتم اصلا با اینکه خیلی ام سرمو تکون دادم ولی قفسه سینم میخواست از درد جدا شه از همدیگه خیلی درد وحشتناک و زیادی بود و غیر قابل تحمل قشنگ پدرمو درآورد
پمپ دردم نداشتم مسکن بهم میزدن و شیاف میزاشتن مرتب
و درد اولین راه رفتن که نگم چقدر سخت و طاقت فرسا بود برای من
من تا چند روز نتونستم صاف راه برم
با وجود همه اینا بازم برگردم سزارین رو انتخاب میکنم چون جون و بنیه زایمان طبیعی رو ندارم اصلا الانم که یک هفته گذشته خیلی بهترم و کلا حالم رو به
بهبودیه
مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 ۶ ماهگی
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️