تجربه زایمان
خلاصه که زنگ زدم مامانم گفتم آماده شو بریم برا زایمان
رفتم خونه دوش و این داستانا😂 شامم و هم دل سیررررر خوردم
وسیله ها رو برداشتم رفتیم بیمارستان حکیم برا پذیرش
رفتم داخل اورژانس مامایی خانمه گفت جانم بفرما
منم با خنده گفتم اومدم بزام😂😂😂😂
گفت جاااان چند هفته ای از کجا می‌دونی که میزایی و این سوالا جواب دادم گفتم سه سانتم باور نکرد گفت برو برا معاینه 🥴😐
رفتم معاینه گفت آره سه سانتی ولی درد داری؟ گفتم آره انقباض دارم ولی برام قابل تحمله و زود فول میشم برا زایمان
بازم باور نکرد 😐😐😐 گفت برو آن اس تی رفتم و انقباض نشون داد گفت برو پذیرش شدی 😐🥴 فقط چهل دقیقه وقت منو گرفتن😂😂😂😂😂

دیگه رفتم بالا و ماما همراهم با من رسید و ساعت ده رفتم زایشگاه تا ساعت یک دردام خوب بود قابل تحمل از یک تا دو صبح که زایمان کردم اوووووج درد هام بود که با گاز انتونوکس خیلی خوب تحمل میشد برام
حتما حتما گاز انتونوکس بگیرید خوبه

مامام گفت برات بیحسی بزنن خودم نخواستم چون دیسک دارم و اینکه روند زایمان و چند ساعت عقب می‌انداخت ارزش نداره
دیگه دو فول شدم و زایمان کردم ❤️❤️❤️❤️❤️


سوالی چیزی بود بپرسید جواب میدم بهتون ❤️❤️❤️❤️

تصویر
۱۹ پاسخ

کاش همه مثل شما زایمان کنن😂

گاز انتونوکس رو باید خودمون بگیم برامون بزنن یاچی من شکم اولی و نزدیک زایمان وکلی استرسسسس

عزیزم اون گاز خودمون باید بگیم بزنن بعد ماما همراهت کی بود راضی بودی ازش بعد میگن زایمان می‌کنی بخیه نمیزنن مگه میشه بخیه نزنن من خیل وقت از زایمانم گذشته قبلا بخیه میزدن البته ما ما همراه داشتم الان میگن نمیزنن اره

نسبت ب دوتای قبلی دردش و زمانش چطور بود

من از 2 شب برام آمپول فشار زدن تا 10 صبح ک زایمان کردم درد کشیدم

سلام، بخیه رو مامای خودتون انجام داد؟ پرسنل آموزشی اونحا نبود؟ برا معاینه غیر از مامای بخش و مامای خودتون کسی دیگه ای معاینه تون نکرد؟ بعد همون اول که رفتین تو بخش برا زایمان برا خودتون چی بردین؟ دمپایی، خرما ، آبمیوه و اینارو باید خودتون ببرین، یا بدین دست همراه بعد براتون میارن؟

خوشبحالت یعنی فقط یکساعت اوج دردت بود

بسلامتی عزیزم قدمش مبارک باشه

زایمان طبیعی درد داره

زایمان طبیعی کسی در اب انجام داده؟
چطوره؟

مبارک باشه 😍😍

مامات کی بود؟ ماما همراه یا خصوصی؟
دکتر جای کی می‌رفتی از اول بارداری ؟

برش هم خوردی؟

توروخدا ماام دعا کن منم دیگه دوست دارم زایمان کنم

آفرین عزیزم.قدمش مبارک پرخیر وبرکت .بعد برش خوردی بخیه خوردی

مبارکه عزیزم به سلامتی
نی نی چن کیلو بود؟ خودت چن کیلو بودی و قدت؟

عشقم اول بچمه و قصدم طبیعیه از اول بارداری ورزش دارم حتی پله هم میرم چون خونه طبقه دومه آسانسورم نداریم میخوام از اخر ۳۴ هفته و ۸ ماه پیاده روی شروع کنم الان یکم لگن درد دارم میخوام تا ۳۸ هفته برسونم زایمان کنم پیشنهاد چیزی نداری ؟؟

ماشالله بهت قشنگم

این هم آن اس تی که گفتم 😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان علیسام مامان علیسام ۱ ماهگی
پارت ۱
سلام رفقا قرار بود بیام تجربه زایمان بگم

من قبل زایمان دو بار بستری شدم بیمارستان بخاطر انقباض و اینا
و تو هفته ۳۳ یک سانت دهانه رحمم باز بود
تا ۳۵ استراحت کردم بعد ۳۵ ادامه کلاس ورزش های ماما رو رفتم و تو خونه ورزش میکردم هر روزم میرفتم بازار پیاده روی و خوشگذرونی 😂
تا ۳۸هفته و ۵ روز که چند روزی بود حرکتاش کم شده بود بعد از ظهرش ک بازار بودن برای پیاده روی گفتم تا بیمارستان هم برم برا ان سی تی
رفتم ان اس تی گرفتن و گفتن خوبه قلبش اینا و تو دستگاه انقباض هم نشون میداد

ی زنه بود اونجا گفت بیا تا معاینه هم کنیم ببینیم چند سانتی دیگه معاینه کرد و گفت دوسانتی
میخواستم برگردم خونه ک احساس خیسی کردم رفتم سرویس دیدم خون میاد ازم رفتم بهشون گفتم گفت بیا تا معاینه کنم دوباره معاینه کرد و سه سانت شدی برو ی ساعت راه برو یا بیرون بشین بعد بیا ببینیم ویکم راه رفتم ک کمر اینا خیلی درد میکرد دیگ نشستم تا ی ساعتش تموم شد رفتم گفت نزدیک چهاری اگه هنو تحمل داری بستری نشی بهتره برو ی دو ساعت دیگ بیا دیگه منم رفتم خونه شام اینا خوردم لوازمم رو جمع کردم باز برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کرد گفت چهار ونیمه تقریبا و کارای بستریمو کردن و فرستادنم بخش زایمان رفتم بالا اونجا باز خودشون معاینه میکنن
و گفت تو هنو سه سانتی چرا پایین گفته چهارو خورده ای و..
باید منتظر بمونی صبح شه تا دکتر بیاد بگه چه کنیم
مامان لوبیا مامان لوبیا ۳ ماهگی
شریفه شریفه قصد بارداری
سلام بچه ها تجربه زایمانمو میگم هم یادگار بمونه هم برا شما بدرد بخوره
من چهل هفته شده بودم و زایمان دومم بود هر کار میکردم دردام شروع نمیشدن تا یه روز به فکر زایمان اولم رفتم که تو زایمان اولم زعفران خورده بودم که دردام شروع شدن و رابطه داشتم ولی این سری اصن علاقه نداشتم به رابطه و بی میل بودم تا مجبور شدم یکبار رابطه برقرار کردم یک روز بعدش
رفتم پیاده روی نیم ساعت بعد که برگشتم یه دوش آب گرم گرفتم بعدشم یه فلاکس چایی زعفران خوردم و کمرو دلمو با روغن زیتون ماساژ دادن ساعت 7 بعدش ساعت 11 شب دردام شروع شدن و من باور نداشتم که بچه ام بدنیا میاد صبر کردم تا صبح شد صبح به مامانم زنگ زدم گفتم بیاد خونه من تا من می‌خوام برم بیرون بهش نگفتم که درد دارم بلاخره مامانم اومد تو خونه با مادرشوهرمو و دخترم تو خونه بودن منم گفتم می‌خوام برم بیرون و بهشون نگفتم که درد دارم اومدم شوهرمو زنگ زدم رفتم پیش دکترم
دکتر همین که سنو کرد گفت وقت زایمان نیست برو خونه ۲ هفته دیگه بیا منم گفتم من درد زایمان رو دارم گفتن برو معاینه دامن انجام بده همین که معاینه دامن و دکتر خودم انجام داد گفت رحمت 8 سانته کلن بازه چجوری تحمل کردی درداتو گفتم شیر خوردمو زعفران که دردام کاهش پیدا کنن
گفتن همراه زنونه داری گفتم نه تنها اومدم حتا ساک بیمارستان و نیاوردم با شوهرم تنها اومدم گفت زنگ بزن که برم بیارن ساکتو و برو این دارو هارو بیار که بستری بشی منم با خیلی استرس به مادر شوهرم زنگ زدم گفتم که با مامانم بیان بیمارستان که بچه بدنیا میاد و اونا اومدن منم رفتم داروهامو گرفتم شوهرمو رفت برام چند تا آبمیوه و کباب گوشت آورد
مامان امید مامان امید ۷ ماهگی
تجربه ۲ زایمان طبیعی
وارد چهل هفته که شدم احساس کردم دوروزی میشه هم حرکت بچه کم شده هم کمی درد دارم اولش رفتم مرکز بهداشت گفتم صدای قلب گوش بدین گفتن صداش خوبه ولی چون از ۴۰ هفته گذشتی نامه بستری می‌دیم محض اطمینان هم بروnst هم اگه دکتر مشکلی داشتی بستریت کنه دیگه، منم شب ساعت ده آماده شدم چون فک نمی‌کردم بستری کنن اصن وسایل بر نداشتم ولی مامانم گفت بردار بزار داخل ماشین چون ممکنه نیاز باشه جای تورو نمیگیرن که ، رفتیم بیمارستان و تا نوبتم سه ساعت یک شد,دکتر اومد ان اس تی گرفت گفت ضربان قلبش جالب نیس و معاینه کرد دو انگشت بودم گفت بستری میکنم و لباس داد تا عوض کنم ، ماما اومد اتاقمو نشون داد رفتم تو ، بهم گفت مثانتو خالی کن معاینه کنم تا بهتر تشخیص داده شه چند سانتی رفتم سرویس و اومدم معاینه کرد گفت دو سانتی ولی دوسانته خوب ورزشارو انجام دادی ؟گفتم آره ، گفت ماساژ پرینه هم انجام دادی گفتم بله ، گفت پس ظاهراً اینطور که معلومه خوش زایی و زیاد اذیت نمیشی
مامان گوجه سبز مامان گوجه سبز روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا میخام از تجربه زایمان طبیعیم بگم شاید بدردتون بخوره
اول این که برای زایمان طبیعی به بدنتون نگاه کنید باید خیلی بدن قوی و آماده ایی داشته باشین
من روز زایمانم ساعت ۷ صبح بیدار شدم خیلی ترشح های زرد داشتم همراه کمر درد تا ساعت ۱۲ ظهر ترشحات خیلی زیاد شد و غیر قابل کنترل بود و همچنان تنها دردم کمر درد بود رفتم مطب پیش دکترم گفت کیسه آبت پاره شده و چهار سانت دهانه رحمت بازه فوری برو بیمارستان و بستری شو منم الان میرم بیمارستان ساعت ۵ رفتم بیمارستان هفت سانت شدم و دردام قابل تحمل بود تو بیمارستان کلی ورزش انجام دادم پوزیشن های مختلف وقتی نه سانت شدم همه چی آماده کردن برا زایمان برام گاز انتونوکس وصل کردن با این که شنیده بودم خیلی کمک میکنه برای زایمان ولی هیچ تاثییری نداشت برا من امپول ایپیدورال خوب بود وقتی بخیه زدن اصن هیچی حس نکردم ولی با این همه چیز میزا خیلی خیلی زایمان ترسناکی بود ولی تنها خوبی زایمان طبیعی این که بعد عمل سرپایی ولی بازم به کسی پیشنهاد طبیعی نمیکنم چون خودم خیلی اذیت شدم 🥲💔