سلام مامانا خوبین الان که دارم تایپ میزارم دارم گریه میکنم میخواستم خونه مامانم بخوابم گفتم مامان بیا آرمان کمکم تاب بدیم بخوابه داره بهونه میگیره چون عادت داره خونه خودم تو تاب بخوابه اومد چندتا تاب داد گفت نمیتونم اصلا هی غر غر کرد آبجی کوچیکمم باهاش شروع کرد غر زدن کلا اولین شبی بود میخواستم اونجا بخوابم بعد پسرمم گریه میکرد میگفت تاب بده بخوابم اون گریه مامانم اینا هم غر غر سر پسرم جیق زدم و داد دعواش کردم خیلی ..بغلش کردم تو سرما اومدم خونه تک و تنها خوابش کردم الان عذاب وجدان گرفتم اعصابم خورده دارم دق می‌کنم که چرا حرصمو سر بچم خالی کردم (اخه شوهرم نبود شبی گفتم میرم اونجا اونام برا یه شب اینکارو کردن قلبم داره منفجر میشه🥲💔

مقصر تو نیستی عزیزم مقصر مادر و خواهرت هستن
ینی نمیتونن ی شب ی کاری برای نوه شون بکنن
بخدا من‌مجردی چ کارا ک برای خواهرزاده هام نمیکردم پوشک عوض کنم و بخوابونم و‌چندین ساعت نگه داشتن

عزیزم منم میرم خونه پدرم غر میزنن بچت به همه چی دست میزنه فضولی میکنه دیگ با خودت نیارش منم دیگ تا دعوت نشم پامو نمیزارم اونجا چطور واس کلفتیشون خوب منو خبر میکردن کار میکشیدن بعد نمیتونن چند ساعت بچمو نگه دارن

ای بابا نارحت نشو عزیزم بخدا برام خیلی عجییبه چطور میتونن
بخدا دو سه هفته قبل دخترم بستری بود پسرمم خونه مامانم بود یه هفته کل کارای پسرمم اونا انجام میدادن دشویم میبردن حموم عذا دادن هر کاری که بگی پسرم ۷ سالشه
کاری خودمم از اون ور هر وعده غذا میارد بیمارستان برای ما.....کل کاری دیگه
هر وقتیم برم اونجا همه کاری بچهامو انجام میدن

پسر منم همین عادت داره.همیشه سرشب میرفتم خونم که باعث بیداریشون نشه..ولی یه بار عصر رفتیم خونشون حموم خابید تا ده شب ..مقصرن مامان و داداشم بود سر صدامردن بیدارشد..دیگه نخابید دوسه ساعت بعد به زور با خواهرم لالا دادیم تو پتو که خابید . خواهرم میخاست گریه کنه انقدر که خسته شده بود.😕

حق داری عزیزم ناراحت باشی و این و بدون خودتی و خودت عیبی نداره بخدا منم شوهرم شیفتیه یه شبایی نیست بااینکه کم میارم ولی میشینم خونم راحت هر موقع و هرجور دوست داشت میخوابونم یبار رفتم واسه هفت پشتم بس بود اصلا نگفتن بزار بیایم کمکت فقط توجاشون ای بابا ای بابا میکردن

حق داری عزیزم.حالا مادرت کمی بی حوصله خواهرت نباید این کار رو میکرد..منم خواهرم کم سن ولی خیلی هوامو داره...الآنم غصه نخور درس عبرت بشه دیگ جایی نری ک بچت فشار بیاد

اونا عادت ندارن به روتین پسرت خب بچه ست دلش میخواد عادت کرده تاب بخوره بخوابه
مادر و خواهرتم با این قضیه اوکی نیستن حالا به هر دلیلی هم حق با اوناست هم حق با بچت توام موندی وسط خیلی سخته به نظرم یه کم بیخیال باش خودتو اذیت نکنه

ناراحت نباش گلم
منم یبار رفتم خونه بابام اینا پسرم نمیخوابید بابام هی غر میزد من چنان دادی سر پسرم زدم تا فرداش گریه میکردم خودم

اخی عزیزم ت هم مثل منی از کسای دیگه دلگیرم اون لحظه بچه گریه میکنه سر بچم خالی مسکنم کلی عذاب وجدان میگیرم

وااا چرا؟دلشون اومد؟اصلا خواستی بیای خونت نگفتن نرو؟مامان بابای من عاشق بچمن میرم اونجا اصلا دگ ویهان ب من محل نمیده از بس اونارو دوس داره

به نظرم نباید انتظارداشته باشی شاید نتونه دستش درد گرفته

الهی عزیزم درکت میکنم 💔💔💔💔کاش مادرامون یکم بیشتر برامون دل میسوزوندن