سلام خانوما من اصلا نه خواب ظهردارم نه شب واقعااذیتم شوهرمم هیچ کمکی نمیکنه بخصوص که الان دارم ازشیرمیگیرم صبح زود بیدارمیشه سرکار ظهر ناهارخونه مادرش از همون ور میره سرکار غروبم میاد خونه میشینه پای پی اس بازی تا خودصبح بعدش میخوابه انگار نه انگار من دارم با بچه جون میکنم دیشب تا ساعت ۳بازی میکرده بعدش رفت تخت خوابید بهش گفتم بچه خواب کن بلندنشد من پام درد میکنه گردوندم تاب گذاشتم تا خوابیده...ولی بچم برای شیر صحبی ساعت۶خیلی خیلی گریه کرد بی تابی تا۸نیم اصلا نمیتونست بخوابه یکوب تاب دادم اخر شوهرم بیدارکردم گفتم بیا تابش بده ۵دیقه بعد برو سرکارت بچه ۵دیقه ام نشد خواب رفت تا شوهرمم رفت باز بیدار شد که اخر اعصبی شدم 😭دارم کم کم اعصبی دیوونه میشم این وسط بچم فقط بعدشوهرم اومده وسایلش خونه بردار ببره سرد رفتارمیکنه میگه دارم ازبی خوابی میمیرم منم گفتم شبا کمتربشین بازی کن وسایلش برداشت رفت انگار بهش برخورده جرعت ندارم حرف بزنم فکرمیکنه غور میزنم بچمم که قبلا باشیرمیخوابیدبعدمیذاشتمش تاب راحت میخوابید الان اصلا نمیتونه بچه بخوابه خوابش کم شده دیروز کلا نخوابید هرجوری سعی میکردم بخوابونم نمیخوابید موندم چیکارکنم الان ۳روزه ولی هنوز برای خواب میخواد بخوابه زیر سینم همین که نصب شب بیدارمیشه گریه بهونه خیلی بده هیچ جوره اروم نمیگیره

۱۴ پاسخ

گلم اولا از مرد جماعت انتظار نداشته باش کمک کنه تو بچه داری و شیر گرفتن و..، اونا خودشون هنوز بچه های مادراشونن که ظاهری بزرگ شدن ولی ازهمه بچه ترن به نظرمن، بعدم اگه دلت خواست و اعتقاد داشتی این کاری که میگمو بکن من دوتا بچه مو اینجوری از شیر گرفتم،اول به یه انار شیرین سوره ی یاسین بخون و خودت و بچه ت اون انار رو بخورین حتی اگه بچه چندتا دونه بخوره بقیه رو خودت بخور، صبح هردوتون تو این مرحله یک شیر گرفتن زیاد میشه بعدم شیر سینه تو نذر حضرت علی اصغر کن، بعدم درک میکنم شرایط روحیت بخاطر خستگی و دوران قبل پریود بهم ریخته ست ولی سعی کن خیلی با بچه ت مهربونم تر از قبل رفتار کنی و دایم قربون صدقه ش بری اینجوری بچه می‌فهمه محبت تو رو قرار نیست ازدست بده زودتر آرامش میگیره،دلیل عصبانیت و کلافگی رو اون بچه درک نمیکنه بخاطر سن اضطراب جدایی که توش هست فکر می‌کنه دیگه دوسش نداری که بی‌قراری میکنه،صبرتو بیشتر کن یه هفته نهایت سختیت باشه،من اصلا کلا شیر گرفتن شو گذاشته بودم وقتی شوهرم شبکار بود که خونه نباشه ،شیر ظهرشم گذاشتم وقتی شوهرم رو کاره که بازم خونه نباشه، مامادرا توانمون بیشتره مردا ازاین کارا شونه خالی میکنن و گردن نمیگیرن، بعدم دوسال رو رد کرده بچه ت عزمتو جزم کن با توکل بخدا بگیریش،توکل کن به خدا انقدر راحت میتونی این کارو بکنی که خودت تعجب می‌کنی🌹

من جای تو بودم پی اس رو میشکوندم تو سرش تا دیگه ازین غلطا نکنه بی فکر

بعدم در طول روز اینقدر خسته ش بکن و ببرش بیرون و باهاش بازی کن که حتی با تاب هم نخابه، بچه خوابش میاد باید خودش با پای خودش بره تو تختش بخوابه . زمان میبره ولی اینجوری عادتش بده نه با تاب یا رو پا یا هر چیز دیگه

عزیزم چرا یهو میگیری ، چرا تدریجی نمیگیری که هم خودت کمتر اذیت بشی هم اون طفل معصوم ، بعدم اصلا تو تاب نخابونش، نباید به این جور خوابیدن عادت کنه که . من دخترم دو هفته طول دادم از شیر گرفتم . کم کم وعده هاش رو حذف کردم ، آخر سرم شیر شب . شکر خدا نه اون اذیت شد نه من . البته که شوهرتون هم حق نداره اینجور رفتار کنه . مثلا مسئول خانواده س . باید ببینید چرا سرد شده و بی مسئولیته. اول با خودش حرف بزن اگر جواب نداد با کسی که ازش حساب میبره حرف بزن . چرا باید همه مسئولیت رو دوش مادر باشه که کم بیاره آخه . ماها همینجور هم داغونیم ، برا از شیر گرفتن باید هماهنگ میشدین باهاش و حتما کمک می‌کرد

گلم بااین اوضاع مجبوری از شیر بگیری؟؟؟؟من باشم نمیگیرم دیگ شیر شب منظور از 6 صبح نیست بهش میدادی یکم شیر از ساعت 10 تا 4 صبح نخوره اوکیه

ببین تو بد سنی هستن من پسرمو یکسال و سه ماه بود از شیر گرفتم چون بچه بود راحت گذشت ولی الان تو این سن خوابش به هم ریخته واقعا از زندگی بریدم صبحا تا 10 میخابه از اونور عصر میخاد 6تا8 بخابه😑😑شبم ک خدا میدونه کی بخابه منم باید پا ب پاش جم کنم و بازی کنم و کارا خونه رو بکنم بیدار بمونم تا پسرم بخابه الان چند وقته میخام صبح زود بیدار شم بیدارش کنم ولی واقعا نمیتونم از بس خسته میشم ک با خودش میخابم و صبحا بیدار میشم اصلا ب چیزی نمیرسم چون خوابش بهم ریخته

عزیزم مردا همشون همینن شوهر منم هیچ کار نمیکنه هیچی فقط غر و نق و دستور یه دفه خیلی کفری بودم مامانم گفت پدر خودتم همین بوده مردا همشون همینن

و اینکه کاملا درکت میکنم فکر کن من حالا باردارم هستم پریشب از شدت خستگی حال بدی بی خوابی یهو استفراغ و دلپیچه و نفس تنگی و لررررز شدید گرفتم رفتم دکتر سرم زد خوب نشدم انتقالم دادن بیمارستان.خستگی و بیخوابی همه بلایی سر ادم میاره.غذا درست میکنی زیادتر درست کن دو س وعده بخورید.

شب سوم تو خواب عمیق بچه رو شیر بده دیگه بعدش اصلا نده

درک میکنم عزیزم
ولی این ترک شیر بعد یک هفته روال بهتر میشه هرچی بگذره بچه عادت میکنه
منم اوایل سخت بود خوابوندن و جایگزین کردن شیر مادر
اما الان ک دو ماه میشع رد شده دیگه دخترم خداراشکر خودش میخوابه و دیگه من لازم نیست روی پام بزارمش

درست منم بخاطر همین قضیه خواب قصد ندارم از سینه ام بگیرمش چون اذیتم نمیکنه فقط موقع خواب می می رومیزاره دهنش میخابه منم چرا اذیتش کنم از سینه بگیرمش گذاشتم هر وقت خودش نخاست نمیخوره

عزیزم تحمل کن ده روز طول میکشه .دختر منم همین بود شوهرمم کمک نمیکرد .

خداقوت انشالله مشکلاتت حل بشن عزیزم خدابزرگه

بخاطر این بی خوابیم اصلا نمیتونم پاشم به بچم صبحونه غذایی اماده کنم طفلی چندین ساعت گرسنگی میکشه😔اصلا چشمام یاری نمیکنن مثل یه ادم فرسوده شدم ازاین وضع واقعا خیلی خیلی ناراحتم منی صبح صبحانه به بچه ناهارم اماده حتی نمیاد کمک بچه بگیره چیزی درست کنم بهش میگع خب درست کن😐 واقعا این شرایط نمیدونم چجور درست کنم حالم از این وضع بهم میخوره

سوال های مرتبط

مامان دخملی💕 مامان دخملی💕 ۲ سالگی
دخترم هنوز بیداره خدایا من دیگه کم آوردم 😭چن دقیقه پیش شوهرم بچمو کتک زد سر اینکه گفت پرتقال میخام شوهرم آورد باز گفت سیب آورد باز گفت آب میخام اخرم زدش بچم خیلی گریه کرد ...الان چند وقته وضعیت ماهمینه یه خواب درست نداریم ...اصلا خواب به چشمای این بچه نمیاد ازونورم قرص اعصاب میخورم دست چپم قلبم مدام درد میکنه...خدایا کی میخام روی خوش زندگی رو ببینم؟ازهموننن اول که دخترم دنیا اومده فقططط عر زده گریه گرده مارو خون دل داده...قطره ملاتونین برای خوابش بهش دادم همون هفته اول خوب بود دیگه الان اونم روش تاثیری نداره ...توروخدا یه راهی جلو پام بزارین بگین با بچه غرغرو لجبازی که اصلا نمیخوابه باید چیکار کرد..من گو بخورم دیگه بچه بیارم ..خودم هزارتادرد از بعد زایمان گرفتم اینا بکنار....اذیتای این بچه که تمومی نداره به کنار...شوهرمم عاصی شده صبح میره سرکار نصفه شب میاد خونه میگه تو ماشین بخابم بهتر اسایش دارم تا تو این خونه...بخدا که خستم از مادر بودن ..تابحال همچین بچه ای ندیده بودم هیچ لذتی از کودکی بچم نبردم ...هرکی میبینه میگه خدا صبرت بده با این بچه ..تو شانس ماهم ریدن انگار