۵ پاسخ

عزیزم ضرب دیده،پسر من بچه بود با روروئک از پله افتاد یکسره کارش گریه بود دستشو تکون نمیداد و چهار دست و پا نمیتونست برع،عکس گرفتم شکستگی نداشت،متخصص ارتوپدم بردم مشکلی نداشت،فقط ضرب و کوفتگیه با استامینوفن یکم آروم میشد

دخترمنم داشتیم باتوپ بازی‌میکردیم پاش رفت رو توپ افتاد وشروع کرد گریه بعدم لنگ میزد نا بردم پیش یکی گفت پاش‌دراومده انداخت فرداش اومدیم بازم لنگ میزد باز بردم پیشش دست زد گفت یه بنداز انگشتش مونده اونم انداخت دخترم بلندشد‌شروع کرد به راه رفتن

کسیو میشناسی که دستو جابندازه شاید‌ دستش در اومده میگن اونو عکس نشون نمیده

نمیزاره دست بزنم. بسته بودم نق زد بازش کردیم. استا سر شب دادم بهش.

یکم براش با روغن ماساژ بده اگر بانداژ داری ببند یکم استا هم بده

سوال های مرتبط

مامان ایهان مامان ایهان ۲ سالگی
سلام خانم ها تورو خدا اگه کسی چیزی میدونه بگه ازصبح ازشدت استرس مدام بدنم میلرزه میگم من ۵روز پسرم ازشیر گرفتم شب اول راحت خوابید شب دوم خواستم بخوابونمش دوبار دست زد به سرش گفت درد منم درحد چندثانیه ماساژ دادم خوابید دیگه زیاد بهش فکر نکردم روز سوم باز یه لحظه گفت دردبازم واسم مهم نبود روز ۴مشکلی نداشت ولی امروز صبح از خواب با گریه بیدار شد بهش آب دادم بهانه سینه م گرفت منم دادم دستش گفتم بده خوابوندم رو دستم یهو شروع کرد گریه دست زد به سرش گفت درد شروع کرد گریه واقعا ترسیدم خواستم سینه م بزارم دهنش نذاشت گذاشتم سر شونم چند دقیقه زدم رو شونش آروم شد خوابید ولی تو خواب همش ناله می‌کرد بعد ۱۰دقیقه بیدار شد چیزی نگفت مشغول بازی شد الان ازچندساعت پیش استرس فکرای بد تمام وجودم گرفته ازاسترس نمیتونم هیچکاری کنم آخه بچه ۲۲ماهه چرا باید سردردداشته باشه به نظرتون دکترای گهواره خوبن مشورت بگیرم چون میدونم به شوهرم بگم دکتر نمیبره چکار کنم به نظرتون؟؟
مامان نیکی🌱 مامان نیکی🌱 ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن شب اول🫩
دیشب بدترین شب زندگیم بود
ساعت ۱۰ و نیم خوابوندمش یک و نیم بیدار شد کلی نق زد و بی قراری کرد با اینک بهش پروفن هم داده بودم باز بیدار شد رو پا گذاشتمش بهش آب دادم کلی رو پام تکونش دادم بلند شدم بغلم راه بردمش نمیخوابید دیگه گفت قصه بگو تا ساعت چهار و نیم یکسره تکونش دادم و قصه گفتم دهنم خشک شده بود تا وایمستادم اعتراض میکرد پاهام بی حس شده بود تند تند تکونش میدادم انگار ن انگار
دیگه ساعت چهار و نیم دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم سینه هامو حسابی با صابون شستم ولی باز تلخ بود و تلخیش نمیرفت دیگ گفتم اشکال نداره تو خوابه متوجه نمیشه آرووم گذاشتم دهنش پاشد با ذوق گفت عه جیجی و...دو تا سینه رو کامل خالی کرد یهو سینه رو دراورد و با شدت بالا آورد بعد گفت نون بده یمقدار بهش دادم دستش گرفت خورد و خوابید باز تا ساعت ۸ چند بار بیدار شد گفت رو پا بذار گذاشتمش و خوابید و ۸ بیدار شد و تا چند ساعت نق نق داشت
خیییلی خسته کننده بود
همسرمم هرزگاهی بیدار میشد میگفت بهش بده بابا چیزی نمیشه🫤🫤من میگفتم هیچی نگو سکوت کن فقط🤫🤫
الان مثل چیز میترسم دوباره شب بشه و همون بساط رو داشته باشیم دیروز بردمش مینی پارک کلی بازی کرد بعدش رفت خونه پدرشوهرم کلی بازی کرد و قشنگ سیر بود وقتی خوابوندمش
حالا همه چی ب کنار چرا تلخی سینه هام نمیره😂😂😂😂😂
و در نهایت آدم سنگ باشه مادر نباشه😓