۹ پاسخ

عزیزم من میدونم چ حالی داری خیلی سخته خیلیییییی زیاد فرق ماباهم اینک من بچه اول بارداربودم شما دومی هیچکس جای مادرو نمیگیره من خیلی گریه میکردم دلم واسه بچم میسوخت چرااین ظلمو بهش میکنم من خودم الان مادرم
حتی الان وقتی یجا تنهامیشینم پسرم همش نگا ب صورتم میکنه میگ مامان گریه کردی گریه نکن
اما عزیزم شرایط اینطور پیش اومده شاید این بچه باوجودش نمیخاد بزاره ک غم بزرگتربشه واست
لطفا اروم باش سعی کن حرفای دلتو بگی به مامانت
درسته تو مادرتو ازدس دادی اما خودت مادری پسر دوساله داری ک خیلی بهت احتیاج داره و ی تودلی داری ک تمام این کارا روی جفتشون تاثیرخیلی زیادی داره
باهرچی ک فک میکنی ارومترمیشی همون کارو انجام بده
شاید وجوداین دوتابچه باعث حواس پرتی تو بشه ازاین غم بزرگ
من همیشه بخودم میگم اگ رهام نبود من دق میکردم ازغم مادرم پدرم
من خودم خیلی زود پدرمادرمو ازدس دادم دوس ندارم بچم مثه خودم باشه
این روزا میگذره و میمونه خاطراتش بزا بچه هات دلخوش باشن اونا درکی از غم تو ندارن
صبورباش عزیزم
خیلی مراقب خودت باش 🥰😍🤗

الهی بگردم جانم

عزیزم میخوام یه چیزی بهت بگم که شاید یه تسکین باشه و شاید یه واقعیت البته اگه بتونی بپذیری!!اینکه دقیقا در زمانی بارداری که مادرتو تازه از دست دادی میتونه دوتا ابعاد داشته باشه!!یا خدا نخواسته بعداز مادرت زیاد غصه بخوری یا مادرت نخواسته زیاد غصه بخوری و از خدا خواسته بهت بچه جدید بده!!گزینه دوم هم میشه نظریه تناسخ که شاید اون طفل معصومی که توی وجودته همون مادرت باشه که میخواد دوباره پیشت برگرده!!بنظر من درهردوحالت نباید زیاد غصه بخوری تا اون بچه و شاید در کنارش مادرت اذیت نشه!!زندگی همینه هممون یه روزی مرگ میاد سراغمون دیرو زود داره ولی صددرصد اتفاق میوفته و هیچکس نمیدونه چه زمانی نوبت چه کسیه!! مادرشما خدا رحمتشون کنه الان رفتن سمت حق و جاشون خوبه ولی من و شما موندیم توی این دنیا و چون اینجاییم محکومیم به زندگی کردن و زندگی همین لحظه حال هستش!!چون معلوم نیس یه دقیقه بعد ماهم باشیم یا بریم پس بهتره لحظه حالمونو با گذشته و آینده نابود نکنیم و از حال لذت ببریم

چه غم سنگينی داری تحمل میکنی
روح مادر عزیزتون شاد باشه
خدا بهتون صبر بده
هم بچه کوچیک هم بارداری واقعا سخته ولی باید به خودت روحیه بدی
به نظرم یه تامی گریه کن غور غور کن سر بزرگترا قرآن بخون تا کمی آرامش سمتت بیاد خدا نگهدار خودتو و بچه هات باشه

اگه مادرشوهرت زندس یا توبرو پیششون یا اونا بیان پیشت سرت باید شلوغ باشه بگتم نیاز به توجه داره

وحتما دکتر برو مشاور اگه اذوم نشدی ختما برو روانپزشک گاهی اوقات نیازه

اول تسلیت میگم بهت غم بزرگی داری به دوش میکشی دوم اینکه دوباره داری مامان میشی باید خوشحال باشی گلم واز دوران بارداریت لذت ببری چون این دوران دیگه تکرار نمیشه منم مثه خودت بچه هام تقریبا شیر به شیر اما همش به خودم میگم اگه سزارین نمیکردم یا شیر خودمو نمیدادم بچم یکسال شد برا دومی اقدام میکردم نگران نباش خدا کریمه باهم بزرگ میشن یهو میبینی مثه برق و باد اومد
و رفت وبچه ها بزرگ شدن زندگی همینه عزیز دلم نترس

خاله پسر جوانشو از دست داد و بعدش فهمیدم بارداره خیلی زجر کشید خیلی گریه کرد
الان دخترش خیلی گوشه گیر هست اما خب داره میجنگه با نبودنش و خیلی سعی میکنه آروم باشه هیچکی به جای تو نیست تا بفهمی چه غمی داری به نظرم همیشه برو سر خاکش تا یکم آروم بشه
قرآن بخون زیاد ذکر حضرت فاطمه رو بگو
و همشو برای آرامش روح خودت و مادرت بخون

عزیزم می‌دونم شرایطتت خیلی بده و کسی هم جایی تو نیس بخاد بگه آروم باش که تو بتونی آروم باشی خدا بهت صبر بده اگ خواهر داری بگو بیاد پیشت یکم قوت قلب میگیری و تنها نیستی حتما با یه دکتر صحبت کن

سوال های مرتبط