۴ پاسخ

خدایا خودت حافظشون باش

او خدایا چشمام اشکی شد🥺😍
فقط قد و قامت کوچکش😋😘

خداروشکرررررر برای وجود جیگر گوشه هامون 😍❤

خدایا شکرت برای وجود پسرم 🥹
برای سلامتیش❤️

سوال های مرتبط

مامان 🩷نفس🩷 مامان 🩷نفس🩷 ۱۱ ماهگی
نفسِ عزیزم…
یازده ماه از آمدنت گذشته، یازده ماهی که هر کدامش برای من یک عمر عشق و آرامش بود.
امروز قلبم پر از احساس‌های شیرین و عجیب است…
چون این آخرین ماهگرد توست، آخرین باری که برای عددهای یک‌رقمی و دو‌رقمیِ ماه‌های رشدت ذوق می‌کنم و بعد از این، دخترم یک‌ساله می‌شود و صفحه‌ی تازه‌ای از زندگی‌ات ورق می‌خورد.
نفسِ قشنگ من…
انگار همین دیروز بود که برای اولین بار در آغوشم آمدی و من زیر گوش خودم زمزمه کردم: «از امروز زندگی‌ام کامل شد.»
اما حالا می‌بینم که در یک چشم‌به‌هم‌زدن بزرگ شدی، خندیدی، یاد گرفتی، قدم برداشتی، صدا زدی و هر روز چیزی به من اضافه کردی…
یازده ماه است که تو، معنای همه‌ی خستگی‌ها را عوض کرده‌ای.
یازده ماه است که خانه‌مان با وجود تو گرم‌تر و روشن‌تر شده…
یازده ماه است که نفس کشیدن تو، بهترین موسیقی دنیا شده.
امروز، که آخرین ماهگردت را جشن می‌گیرم، قلبم میان دو احساس گیر کرده؛
از یک طرف خوشحالم که بزرگ می‌شوی، شکوفه می‌زنی، دنیا را می‌شناسی…
و از طرف دیگر دلم می‌گیرد که این روزهای ناب، این لحظه‌های کوچک و پرارزش، این ماهگردها… یک‌یکی تمام می‌شوند.
اما می‌دانم این پایان نیست…
این فقط پایان جشن‌های ماهگرد است، نه پایان عشق، نه پایان رشد تو.
از این به بعد، جشن‌هایم بزرگ‌تر می‌شود… جشن یک‌سالگی‌ات، دو‌سالگی‌ات، اولین قدمت، اولین کلمه‌ات، اولین آرزوست نفس جانِ مادر…
تو آخرین ماهگردت را تمام کردی، اما برای من، تو همیشه دختر کوچکم می‌مانی.
هر ماه، هر سال، هر لحظه‌ات برایم ویژه است.
چه یازده‌ماهه باشی و چه یازده‌ساله…
تو همیشه دلیل آرامش منی.
خدا نگهدار تمام ثانیه‌هایی باشد که پیش رو داری، و من همیشه، همیشه، کنار تو می‌مانم…
با عشقی که هیچ پایانی ندارد 🤍✨
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱۳ ماهگی
نکات کلی تربیتی برای کودک لجباز:

صبور باشید، بسیار صبور! این اولین و مهم‌ترین اصل است. گاهی اوقات لجبازی بخشی از فرآیند رشد کودک برای ابراز استقلال است. فریاد زدن یا دعوا کردن معمولاً وضعیت را بدتر می‌کند. نفس عمیق بکشید و به یاد داشته باشید که شما الگوی او هستید.

انتخاب‌های محدود ارائه دهید: به جای اینکه بگویید “الان باید مسواک بزنی”، می‌توانید بپرسید “دوست داری اول مسواک بزنی یا لباس خوابت را بپوشی؟” این کار به کودک احساس کنترل می‌دهد، در حالی که همچنان شما تعیین‌کننده هستید.

قوانین روشن و قاطعانه تعیین کنید: کودک باید بداند که چه انتظاراتی از او دارید و پیامدهای شکستن قوانین چه خواهد بود. اما این قوانین نباید آنقدر زیاد باشند که کودک احساس خفقان کند.

نادیده گرفتن در مواقع مناسب: گاهی اوقات، لجبازی صرفاً برای جلب توجه است. اگر لجبازی او خطرناک یا آزاردهنده نیست، ممکن است نادیده گرفتن آن بهترین راه باشد. وقتی کودک به رفتار مطلوب بازگشت، به او توجه مثبت نشان دهید.

به احساساتش اعتبار دهید، اما نه به رفتارش: می‌توانید بگویید “می‌فهمم که دوست نداری لباس‌هایت را بپوشی، اما الان وقت رفتن به مهدکودک است و باید این لباس را بپوشی.” این نشان می‌دهد که شما او را درک می‌کنید، اما همچنان بر خواسته خود پافشاری می‌کنید.

از تشویق و پاداش استفاده کنید: وقتی کودک همکاری می‌کند یا رفتار خوبی از خود نشان می‌دهد، او را تشویق کنید. این تشویق می‌تواند کلامی باشد (“آفرین که اینقدر خوب کمک کردی!”) یا یک پاداش کوچک (نه لزوماً مادی).

خودتان را جای او بگذارید: سعی کنید دلیل لجبازی او را بفهمید. آیا گرسنه است؟ خسته است؟ احساس ناامنی می‌کند؟ آیا خواسته شما برایش منطقی نیست؟
ادامه در کامنت
مامان نینی مامان نینی ۱۳ ماهگی
قصه غذایی که تلخ شد

امروز قرار بود خورشت سبزی بپزم
با خودم گفتم وقتی محمد بود غذایم چنان خوب میشد که کسی نمیتوانست عیبی از آن بگیرد همه متحیر مزه خوبش می‌شدند و محمد میگفت زنم دستپختش خیلی خوبه و من میفهمیدم که چقدر از این قضیه خوشحال است ( بالاخره مرد است و غذا دوست بودنش دیگر)
به مادرم گفتم گمان نمی‌کنم امروز غذایم خوب شود دیگر خبری از آن طعم های خوب نیست
به من گفت خب از ادویه عشق در آن بریز و من ناخودآگاه یاد عزیزدلی افتادم که بدون آن هیچ عشقی دیگر دیده نمی‌شود
در هیچ موردی دیگر عشقی نیست
بغضی بی اجازه توی گلویم نشست و به دنبالش اشکی در چشمم حلقه زد

یاد آن جمله معروف افتادم که بعد از او شاید برای خودش گریه نکردم اما با کوچک ترین اتفاقی گریه ام میگیرد


بدون او
بعد از او
با نبودش
نمی‌دانم چه کنم

احتمالا بعد از این تمام غذا هایم تلخ می‌شود
و تمام صبح هایم تاریک
احتمالا بعد از این قرار است با قلب درد خود سازش کنم
یا شاید روحم بمیرد
اما مطمئنم بعد از او همه چیز تلخ میشود

امروز که تقویم را دیدم فهميدم غریب به پنجاه روز است نیستی
یعنی پنج دهه
نمی‌دانم برای بقیه پنجاه روز چگونه گذشت
اما من در این مدت هزاران بار دیگر نفس نکشیدم
من در این مدت هزاران بار کم آوردم

دقیقا همان موقعی که میخواستم بخاطر ناراحتی هایم بیایم که تو دستانم را بگیری و یادم آمد که دیگر دستت این توان را ندارد مردم
همان دقیقه ای که فهمیدم هر چقدر منتظر بمانم ظهر که بشود دیگر تو زنگ در را نمیزنی و خنده کنان وارد خانه نمی‌شوی، جانم رفت

تو بگو مگر نمی‌گویند دنیا به اندازه یک خواب کوتاه است، پس چرا من چند قرنی است در این کابوس تلخ گیر افتادم
تو بگو چرا کابوس هایم تمام نمیشود🥲
مامان کارن ♥️ مامان کارن ♥️ ۱۰ ماهگی
«پسر کوچولوی قهرمانم😍
روزی که به دنیا آمدی دنیا برایت خیلی بزرگ بود و راهت سخت‌تر از نوزادهای دیگر
تو در میان صدای دستگاه‌ها و چراغ‌های NICU برای زندگی جنگیدی⚔️

۴۰ روز کنار تخت کوچکت نشستم
دستگاه‌ها برایت نفس می‌کشیدند
و من با هر بوق و هر صدا قلبم لرزید😥
اکسیژن؛ عفونت ؛سرم‌ها ؛هیچ‌کدام آسان نبود
اما تو هر روز یک قدم کوچک به سمت زندگی برداشتی😍

می‌گویند بچه‌های نارس ضعیف‌اند.🤔
اما حقیقت این است که آن‌ها از روز اول قوی‌اند👊🏻
و می‌گویند مادرهای نارس محکم‌اند🤛🏻💪🏻
چون هیچ مادری بدون شکستن و دوباره ساختن خودش
از آن روزها عبور نمی‌کند❤️‍🩹

پسرم💙
تو به من آموختی که قهرمان بودن یعنی جنگیدن حتی وقتی خیلی کوچکی🍼
امروز برای ما روز بزرگی است
روز یادآوری ۴۰ روز جنگیدن🙌🏻
و روزی که بدانی تو از همان ابتدا قوی بودی
من همیشه به تو افتخار می‌کنم»♥️







روز جهانی نوزاد نارس ✨
روز قهرمانان کوچکی که برای زندگی جنگیدند 💜👶




با دو روز تاخیر ♥️