اومدم درد و دل کنم

وضعیت جسمیم داغونه
روانمم که بدتر شده
دیسک کمر و گردن حالا شده آرتروز گردن
شونه ها کتف ها و بازو هام درگیر شده مدام درد دارم
بچه هام مداااااااام بریز و بپاش موقع جمع کردن هم که جون آدم رو میگیرن

ضعف اعصاب گرفتم انگار اصلا تحمل بهم ریختگی ندارم از طرفی توان مدام جمع کردن رو ندارم
برا غذا خوردن هم که هزار و یک ادا دارن بچه هام
یکبار غذا درست نکردم عین آدم بیان بشینن بخورن
بزرگه یک جور کوچیکه یک جور دیگه
بزرگ که فقط فست فود میخواد

وای برا خواب و بیداری هر شب داستان داریم
دلش نمی‌خواد بخوابه صبم برا بیدار شدن گریه می‌کنه بچه ۹ ساله


اصلا نمیدونین چقدر حالم بده احساس خفگی میکنم
امروز ساعت ۱۱ با بدبختی بیدار شده صبحانه نخورده عدسی آوردم میگه نمی‌خورم بوی گلپر میده
فقط ادا و اصول
حسابی با هم دعوامون شد
همه ی ادا هاشون فقط برا تو خونه اس همینو جای دیگه به چشماش می‌کشه
سرم درد می‌کنه از بس کلافه ام

تصویر
۱ پاسخ

بچه های منم همینن فقط دعوا گوشت همو میکنن به ریز به پاش میکنن فقط ازبس جیغ زدم همسایه اومده دعوا باهام

سوال های مرتبط

مامان دلسا😍 مامان دلسا😍 ۴ سالگی
من خیییییلی خستم از بچه داری
دخترم اصلاااااا و ابدا حرف گوش نمیده، اصلا توضیح حالیش نمیشه
اصلا از حرفش کوتاه نمیاد
جزء به جزء زندگیمون هرمرحله اش شده یه مصیبت. غذا خوردن، دست شستن، لباس پوشیدن، دستشویی رفتن و ....
بخدا دیگه کم اوردم‌ واقعا نمیتونم از پسش بر بیام هیچ جوره
فقط تو همین هفته دوتا دعوای اساسی کردیم باهم. یکیش همین یک ساعت پیش بود.
خیلی دوست داره ببرمش خونه مامانم. از مهد برگشتنی گفت بریم گفتم باشه. قبل رفتن باهاش حرف زدم که مامان حرفمو گوش بده وگرنه مجبور میشیم برگردیم. رفتیم بالا انگار با یه موجود دیگه طرفم. منم بعد کلی داد و بیداد برداشتم اوردمش خونه. گریه کنان اومد
حالا از همه بدتر مامانمه که میکشیدش میگفت ولش کن تو بچه داری بلد نیستی برو خونتون این پیش من مبمونه😔😔😔😔 انگار من دشمنشم
بخدا داغونم. اصلا بچه داری اونی نبود که تصور میکردم. بمیرمم دیگه بچه نمیارم
بخدا از همه بدتر اینه که اصلا توضیح حالیش نمیشه. گوش نمیده اصن ببینه چی میگی
حالا الان هم ناراحتم که این چه مدل بچه داریه، هم از عذاب وجدان دارم میمیرم که چه مامان به درد نخور و بدیم، هم هزار حس بد دیگه😭😭😭
مامان دخترم❤پسرم مامان دخترم❤پسرم ۴ سالگی
امشب دلم خیلی شکست از دست شوهرم...
من یه دختر فوق العاده بدقلق و یک پسر هفت ماهه دارم که تازه اضطراب جدایی گرفته و یک لحظه نمیتونم بزارمش زمین .میگه بغلم کن.
منم شب ها که بقیه میخوابن به کارهای خونه میرسم که معمولا تا سه صبح طول میکشه.
شوهرم صبح ساعت ۸ میره سرکار و بعدازظهر که میاد میخوابه تا ساعت ۹ یا ۱۰ شب.
موقع پهن کردن یا جمع کردن سفره پسرم میدم بغلش که نگه داره من بتونم سفره جمع کنم(ظرفارم نمیشورم) یا وقتی میخوایم جایی بریم پسرم میدم نگه داره تا لباس بپوشم.یا دخترمو ببرم حمام.
امشب دخترمو بردم حمام.شوهرم کلی دعوام کرد که چرا من بچه نگه دارم؟از این خونه خسته شدم.دلم نمیخواد بیام خونه و ماشین بخرم فقط برای خواب میام خونه و از دست غرغرهای دخترم خسته شدم و....

خیلی دلم شکسته...من ۲۴ ساعته دارم دوتا بچه رو بزرگ میکنم.کلی زجر میکشم.تاپیک های قبلی رو ببینید متوجه میشین.اونوقت شوهرم به جای این که کمک حال من باشه یا حداقل غر نزنه این حرفا رو بارم کرد
شوهرتون چقدر کمک میکنه توی بچه داری؟
مامان عسل❤️ مامان عسل❤️ ۴ سالگی
سلام مامانا خوبین
میگم چقدر زود بچه هامون ۴ساله شدن انگار همین دیروز بود گذاشتن بغلمون یادش بخیر زمان چقدر زود میگذره ادم دلش تنگ میشه
به مناسبت ۴ سالگی بیاین از خصوصیات و اخلاق و رفتارای بچه های ۴سالتون بگین

دختر من یک ماه مانده به چهار سالگی
بینهایت پرحرف بعضی وقتا لجباز بعضی وقتا حرف گوش کن
کلا درکش خیلی زیاد شده حرف ادمو قشنگ متوجه میشه و باهام همکاری میکنه
هیچ علاقه ای به بازی تنهایی و اسباب بازی نداره یدونه شال داره یه شونه صبح تا شب تو دستشه
کارتون و تی وی هم زیاد نمیبینه خودش علاقه چندانی نداره فقط میگه مامان و بابا باهام بازی کنن
شکر خدا غذا خوردنش یکم بهتر شده خودش غذاشو میخوره بیشتر وقتا
عاشق میوه هست مخصوصا انگور😅
با بچه ها بازی گروهی انجام نمیده همش دعوا و غر میزنه
جایی میریم به همه چی میخواد دست بزنه که اذیتم میکنه اینکارش
و اینکه از یکی خوشش بیاد بهش میچسبه از سرو گردنش اویزون میشه میگه کارامو باید فلانی انجام بده (مثلادستشویی رفتن ، اب و غذا دادن ..) که اینکارش هم باز خیلی معذبم میکنه هرچقدر هم بهش میگم کار زشتیه فایده نداره
موهاشو اصلاااا اجازه نمیده ببندم داستان هایی داریم سر موهاش
خلاصه که اینطوری ..