منم بارداری اولم وحشتناک بودم عین ۳۳ هفته که پسرم دنیا بیاد تو حسرت غذا خوردن بودم، یه اب خوش از گلوم پایین نرفت، حالم بددد بودا هر روز ارزوی مرگ می کردم عین جنازه شده بودم، بعدش خدا خواسته باردار شدم اونم دوقلو ۱۷ هفته مجبور به سقط شدم تو اون ۱۷ هفته هم خدا میدونه چه عذابی کشیدم جوری شده بود که همه اطرافیان میگفان فک نکنیم دیگ فلانی حتی به بچه هم فک کنه، اما چند ماه که از سقطم گذشت من عین دیووانه ها شده بودم، عین اینا که ده ساله در حسرت بچن هر کی رو میدیدم حامله ست یا بچه کوچیک داره با حسرت نگاش میکردم همسرم راضی نمیشد میگفت گناه داری یبار دیگ اون همه عذاب رو تحمل کنی، کلی دعا و نذر و نیاز تا همسرم راضی شه ماه اول که نشد دنیا رو سرم خراب شد بعد که خانواده ها خبر بارداریمو شنیدن باورشون نمیشد خودم خواسته باشم می گفتن حتما ناخواسته ست، خط به خط نوشته تو درک می کنم با تمام وجودم و از خدا میخوام به زودی دامنت سبز بشه، اینم بگم که الانم همونما همچنان درحسرت غذا هیچی نشده سه کیلو کم کردم و عین جنازه افتادم یه ور، ولی کماکان ذوق دنیا اومدنش تو تک تک سلولام در جریانه😅
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.