روز انتقال پارت سوم:
18 اذر روز سه شنبه من انتقال داشتم، دکترم گفته بود صبحانه کامل بخور و با مثانه نیمه پر بیا بیمارستان، ساعت 5/5 صبح سه شنبه بیدار شدم، یه لیوان اب انار خوردم و شروع کردم کارای خونم رو انجام دادم تا چند روزی که بعد انتقال میرم خونه مامانم خونم مرتب باشه برمیگردم، بعدش رفتم حموم و حموم رو هم سابیدم قشنگ و اومدم کمپوت به و ابش رو خوردم، مامانم پخته بود،دوبار هم رفتم سرویس گفتم تو بیمارستان زیاد علافی میکشیم دوباره پر میکنم مثانه رو، از بیمارستان گفته بودن 8/45 اینجا باشین ولی 8/30 بود ما از خونه دراومدیم تازه اولش باید میرفتیم درمانگاه امپول پروژسترونمو میزدم، صبحانه هم نخورده بودیم، شوهرم گفته بودیم میریم کله پاچه میخرم بخوری، تا بیمارستان هم بیست دقیقه فاصله داشتیم دیگه فکرش رو بکنید که به خاطر این دیر کردنا چقد اون لحظه استرس کشیدم و شوهرم رو هم عصبی کردم🥲ولی خداروشکر تو درمانگاه خیلی سریع کارمون راه افتاد ولی تو مسیر قرار بود بریم کله پزی دیدیم بسته است😒دیگه وقت نبود راه افتادیم سمت بیمارستان و گفتیم لابی بیمارستان کافه داره اونجا یه چیزی میخورم،تقریبا 9 و چند دقیقه بود که  رسیدیم گفتم اول برم پرونده و مدارکم رو بدم بعد میام یه چی میخورم که دیگه اجازه ندادن برم و گفتن شوهرت یه چی میخره میاره میدیم بهت تو برو تو و اماده شو، رفتم داخل دوباره لباس مخصوص دادن، روز پانکچر کاملا لخت اون لباس رو پوشیده بودیم ولی این بار گفتن فقط پایین تنه لخت باشه، رفتم تو و کمی بعد همسرم کیک و بیسکوییت خریده بود داده بود که خیلی کم تونستم بخورم اشتهام نکشید...

۲ پاسخ

چقدر عالی این طوری با جزییات گفتی فقط یسوال من همراه ندارم خودمو همسرم هستیم چه داخل خونه چه بیمارستان بنظرت کسی میخاد کمکم باشه؟

خب بعدش؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 هفته ششم بارداری
روز انتقال پارت آخر:
یه ربع طول کشید فک کنم پروسه انتقال ولی سه ساعت گفتن دراز بکشین بعد مرخص میشین، و این بین باز من دوبار رفتم سرویس البته دفعه اول چون حدودا 40 دقیقه از انتقالم میگذشت نذاشتن بلند شم و ظرف اوردن، بار دوم یک ساعت بعدش خودم پا شدم اروم رفتم سرویس،خلاصه که اشتباه منو نکنین که عذاب میکشین😅 ساعت 14/30 هم مرخص شدم و زیر بارش نعمت زیبای الهی، اومدم خونه مامانم و نهار خوردیم، از لحاظ تغذیه هم بعد انتقال به مامانم گفته بودم پاچه مرغ بپز اونم دستش درد نکنه خیلی زیاد و مقوی پخته بود و هر روز ازش میخورم، استراحت مطلق نیستم و داخل خونه زیاد راه میرم البته اروم، بعد اومدن از بیمارستان هم در حد پنج دقیقه رفتم حموم و با اب ولرم و صابون بدنم رو شستم که تمیز باشم و بتونم نمازم رو بخونم، دکتر من گفته استراحت مطلق نباشین، حموم میتونین برین ولی تایمش طولانی نباشه، اب داغ نباشه و زیاد سر پا نباشین، پله خواستین بالا پایین کنین میتونین فقط اروم و با استراحت، و همه نکاتی که به همه ای وی افی ها میگن معمولا، دکترم هم گفت 16 روز بعد ازمایش خون بدین و جوابش رو بیارین مطب، سوالی راجع به انتقال دارین در خدمتم🌸
مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 هفته ششم بارداری
روز پانکچر پارت دوم:
بعد که به هوش اومدم درد خیلی شدیدی گرفتم و با گریه فقط میگفتم مسکن اضافه بزنید برام، پرستارا دیدن نمیتونم تحمل کنم مسکن زدن و یک ساعت بعدش دردم اروم شد، دو ساعت تو ریکاوری نگهمون داشتن، حدودا 7 صبح رفتیم بیمارستان و یک ظهر مرخص شدم، اینم بگم اونجا اتاق مخصوص داشت که اقا باید میرفت ونمونه اسپرم میداد، ولی من چون میخواستم از لحاظ شرعی همه چی درست باشه، یه روز قبلش از بیمارستان ظرف نمونه گرفته بودم و صبح پانکچر تو خونه با رعایت قوانین مخصوصش نمونه گرفتیم و عرض چهل دقیقه تحویل بیمارستان دادیم، خلاصه بعد مرخص شدن هم اومدم خونه مامانم و دو سه روز موندم و هیچ دردی نداشتم فقط حالت تهوع و سرگیجه خیلی اذیتم میکرد، نمیتونستم غذا بخورم به خاطر تهوع، من22 تا تخمک داشتم، ولی چون داروهای دکترم رو سر موقع مصرف کرده بود حتا با وجوداینکه از لحاظ غذایی زیاد رعایت نکرده بودم، فقط همراه غذام خیارشور میخوردم و یه بار پفک خوردم و یه بارم دوغ، همین، اصلا هایپر نشدم خداروشکر، فقط من خیلی زودتر از موعدم پریود شدم، پنج روز بعد پانکچر پریود شدم در حالیکه 12 روز تا موعدم مونده بود، تاپیک بعدی راجع به انتقال میگم، هر سوالی راجع به پانکچر دارین تو این تاپپیک بپرسین تا جاییکه بلد باشم راهنمایی میکنم🩷
مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 هفته ششم بارداری
روز انتقال پارت چهارم:
چشمتون روز بد نبینه برای اینکه مثانه ام پر بشه دو تا بطری اب کوچیک کامل خوردم، شما اشتباه منو نکنین اصلا، یه بطری بخورین کافیه😑
ساعت 9/5 رفتم داخل بخش و تا دکتر بیاد ساعت 11 شد و من هی از پرستار اجازه میگرفتم که کمی تخلیه کنم مثانه ام رو چون داشتم منفجر میشدم، تازه بعد دوبار تخلیه نصفه نیمه ماما اومد دستگاه سونو رو گذاشت رو شکمم گفت باز جا داشتی تخلیه کنی هنوزم پره مثانت، دیگه دکتر اومد و وقت نشد، به نوبت ای یو ای و ای وی اف هارو انجام داد و من چون رفته بودم سرویس😑نفر اخر کار منو انجام داد، قبل اینکه دکتر کارش رو شروع کنه ماما اومد و دستگاه اسپوکلوم رو گذاشت تا اینجا درد کمی داشتم ولی وقتی شروع کرد با سرم شستن و ضدعفونی کردن خیلی محکم میکشید و خیلی دردم اومد، دکترم قبلش تو مطب بهم گفته بود چون فقط دوتا جنین سه روزه داری دو مرحله ای برات انتقال میدیم که شانس موفقیت بالا بره یعنی سه شنبه یکیش رو انتقال بده یکیش هم بزاره بلاست شه و پنجشنبه انتقال بده، و من شدیدا استرس گرفتم سر این جریان چون فقط دوتا جنین داشتم و اگه یکیش تا مرحله بلاست شدن از بین میرفت خیلی بد میشد برای همین توکل کردم به خدا گفتم خودت یه کاری کن هر راهی صلاحمونه دکتر روز انتقال اون کار رو انجام بده و اینجوری هم شد، روز انتقالم دکتر گفت چرا بهت پیشنهاد دادم دو مرحله ای باشه😐با جنین شناس صحبت کرد و گفت هردوتا جنین هات عالین و هردو رو انتقال داد...
مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 هفته ششم بارداری
پروسه انتقال پارت دوم:
3 اذر پریود شدم و روز سوم رفتم دکترم تا داروهای انتقال رو شروع کنه،این بار به داروهای قبلیم، استرادیول و نزوپرد هم اضافه شد، 13 سیکلم روز شنبه رفتم دوباره سونو بشم و ضخامت رحمم رو ببینه، گفت خوبه و امپول پروژسترون نوشت برام و گفت از امروز روزی دوتا ساعت 8 صبح بزن و از فردای انتقال قطع کن، داروهای بعد انتقال رو هم گفت بخر، داروها اینا بودن و حدودا یک و خورده ای قیمتش شد:
امپول پروژسترون تا روز انتقال روزی دوتا
شیاف پروژسترون بعد انتقال هر 8 ساعت یکبار
امپول هپارین از یک روز قبل انتقال هر روز یدونه
قرص ازیترومایسین،از یک روز قبل انتقال، روزی یدونه تا شش روز
قرص دوفامد بعد انتقال 12 ساعت یکبار
استرادیول روزی سه تا
اسپرین روزی یدونه
کوالی فول روزی یدونه
باقی ویتامین هامو کلا قطع کرد مثل ویتامین ای، امگاسه،یونی زینک، نزوپرد، و فمی فلورا،من بعد اتمام پریودم تا قبل انتقالم که 6 شب شد، هر شب یدونه قرص کمر با ارد نخودچی و زرده تخم مرغ قاطی میکردم و به پایین کمرم میمالیدم و با دستمال میبستم تا صبح برای سفت شدن کمر خوبه... ادامه پارت بعدی
مامان همتا خانوم💝 مامان همتا خانوم💝 هفته پانزدهم بارداری
مهمترین کاری هم که انجام دادم و به کاهش وزنم کمک کرد قطع کامل قند بود
با اینکه دکترم بعد از اینکه بهش گفتم با قطع کامل قند مخالف بود ولی خب من انجامش دادم . حدود سه ماه به صورت کامل قند مصنوعی رو حذف کردم لب به هیچ چیز شیرینی نزدم. سخت بود ولی یه مدت که شروع کنید عادت میشه براتون الان بعد از اون مدتم یکی دو هفته است شروع کردم باز دوباره قند خوردن ولی میلم دیگه نسبت به شیرینی خیلی کم شده.
دومین مورد ورزش بود. من دقیقاً سه ماه هر روز پیاده‌روی کردم حتی شده بود در حد ۲۰ دقیقه از خونه می‌زدم بیرون و پیاده‌روی می‌کردم.
مورد بعد استرس .سعی کنید استرس نداشته باشید. هرچی بیشتر به این فکر کنی که وای باردار میشم نمی‌شم دقیقاً نتیجه عکس رو بدنت داره. سه ماه اول انقدر استرس اینو داشتم که باردار میشم یا نه اصلاً خودم می‌فهمیدم که به خاطر این حجم استرس زیاد بدنم جواب نمیده
این ماه با اینکه حالا قرصم مصرف کردم ولی سعی کردم خودمو خیلی بی‌خیال کنم نسبت به این موضوع و اصلاً بهش فکر نکردم.
خودم با کارهای مختلف سرگرمی کردم. مسافرت رفتم
اینجوری هفته ها هم برام خیلی زود می‌گذشت هم که فکرم دیگه درگیر بارداری نبود.