۱۱ پاسخ

قدم نو رسیده مبارک عزیزم
برا ما هم دعا کن به موقعش و صحیح و سالم بچمون رو بغل بگیریم

بسلامتی قدمش مبارک🎀🩷🥰

مبارکه به سلامتی، انشاالله خوش قدم، پربرکت و عاقبت بخیر باشه

مبارکه عزیزم.بسلامتی

الهی عزیزم مبارک باشه گلم
تبریک عرض میکنم انشالله همه چشم انتظاراهم دامنشون سبز بشه مادرای باردارهم بسلامت فارغ بشن براماهم دعاکن گلم

مبارک باشه عزیزم خوش بحالت،منم امروز ۳۸ هفته و۶ روزم

ترشح چه شکلی تقریبا منم دارم

مبارکه عزیزم زیر سایه ی پدر و مادر بزرگ بشه ♥️

طبیعی همون درد شدیدش خیلی سخته خداحفظش کنه واست💗

مبارکه عزیزم

خدارووشکررررر بسلامتییی

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان براتون بگم خلاصه شو
من از پنج شنبه صبح بیدار شدم گفتم بزار چای با زعفران با خرما بخورم شاید دیدی دردام شروع شد 39هفته 3 روز بودم خوردم شب که شد دردام شروع شد و ب 5 دقیقه رسید ساعت 1 شب رفتم بیمارستان گفت هنوز 1 سانتی و بستری نمی‌کنیم میخوای برو نوار قلب بگیر بیار رفتم آبمیوه خوردم ساعت 3 رفتم نوار قلب خوب بودم ولی درد داشتم گفت برو ساعت 6 باز بیا معاینه کنم باز 6 رفتم گف 1 نیم سانتی وای خیلی حالم بده بود دردام ولی دهانه رحم باز نمیشد گفت بری خونه راحت تری اینجا اذیت میشی دیگه اومدم خونه یکم خوابیدم گفته بودن شب بیا باز انقد پیاده روی کردم رفتم تو وان 10 دقیقه نشستم با آب گرم خیلی خوب بود دردم کم میکرد دیگه از شدت درد ساعت 10 شب رفتم باز بیمارستان گفت 2 سانتی وای خیلی دیگه حالم بده بود گفت ساعت 5 صبح باز بیا بستری میکنیم دیگه اومدم خونه نمی‌تونستم دردام کنترل کنم ساعت 1 رفتم گف 3 سانت 40 درصدی زنگ زدن ب دکترم کف بستری کنید دیگه بستری شدم
بقیه پارت بعدی
مامان آوین مامان آوین روزهای ابتدایی تولد
گفت پول بفرست تا بیام منم دو تومن بود ریخم براش
بعد موقعی ای که گفت بستری منم گفتم شناسنامه هارو بدم همسرم نمیزاشن به زور اومدم پایین به همسرم زور کردم ببرم خونه دوش بگیرم اومدم دوش گرفتم شوهرم از این ور دعوام میکرد خطر ناکه از این ورم بیمارستان هی زنگ میزد بهم خانواده هامون هم تو راه بودن فاصله شود دو ساعت بود تابیان منم استرس که هیچکس نداشتم استرس شدید برای زایمان هم داشتم رفتم بیمارستان بستری شدم چقد غر زدن که نیومدی چرا کجا رفتی
بردنم اتاق زایمان سرم و اینا زد کیسه آبمم پاره کرد
دیدم ماما همراه اومد گفت سه سانتی من یکم آروم شدم دیدم اومد
بیمارستان گفته سه سانتم ورزش و اینا بهم داد من درد نداشتم زیاد
تا ی ساعت ورزش کردم خسته شدم از خوردم 5دقیقه یکبار ی دردی می‌گرفت ولی انقدر شدید نبود خودم گفتم فکر نکنم باز شده باشم ماما اومد معاینه کرد گفت 8سانت شدم انقدرررر خوشحال شدم
تو ی ساعت ک بستری شدم از دو سانت رسیدم 8
دیک از تخت نداشتن پایین بیام به فاصله نیم ساعت دخترم دنیا اومد
اصلا باورم نمیشد زایمان دوم راحت باشه انقد البته وزنش هم سه کیلو بود
مامان بَشَم مامان بَشَم ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم