۱۰ پاسخ

درخواست قبول کن

انشاءالله که خدا سر عقل بیارتش

منم خیلی تنهام شوهرم بد اخلاق نیست کاریم نداره بچه ها رو بزنمم چیزی نمیگه ولی دلم خوش نیست خیلی احساس تنهایی میکنم دوتا بچه هم دارم نمیدونم چیکار کنم

مرد جماعت همینه نفهم و بیشعور
منم راضی نیستم ازش

عزیز دلم درکت میکنم ب شدت شوهر منم همینطور بود الانم یکم هست ولی همش باهاش حرف زدم حتی بخاطر شکمم ک زایمان کرده بودم هم سرزنش میشذم میگف شکمت خیلی بزرگه و‌مونده بزرگ گفتم خب دوتا بارداری داشتم حالا دیروز میگه شکم زن داداشمو دیدم اون از تو بزرگتر مونده گفتم خب همینه زایمان ک میکنه ادم شکمش مث اول نمیشه گفتم مگه اینکه مال بقیه رو ببینه دس از سر من برداره

چند وقتشون عزیزات

خدا بهت کمک کنه هیچ کی بی غم نیست من دلم الان یه کوه غصه ست اینقد الان گریه کردم که نگو 😭😭😭

بزن تو سرش
ما ک یکی داریم شوهرمون مثل گاوه

منم بچه هام شیرب شیرن سرمو ترکوندن....ای پیشونی ماروکجا میشونی بله ک شانس ک باشه شوهره میادکمکت ننش میادخاهراش میان

عزیزم درکت میکنم خیلی سخته

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۱۴ ماهگی
سلام خوبین
سامیار الان تو سنی هستش که فقط با من پدرش یا نهایت عمو و خاله و اینا ارتباط میگیره و دوستشون داره ینی فقط با خانواده خودمو همسرم اوکیه و گریه نمیکنه
ولی وقتی آدمای دیگ بخصوص مردا رو میبینه دیوونه میشه باز به مرور تو مهمونی تا پایان مهمونی با خانوما ارتباط میگیره و میره بغلشون ولی با مردا نه
امشبم خاله ی همسرم شام دعوت کرده همه جمعن من چیکار کنم با این بچه.مخصوصا که دایی شوهرم خیلی میاد سمت سامیار اینم وحشتناک از اون میترسه و منو سفت بغل میکنه جیغ میزنه نفس نفس میزنه اونم همش از دور با این حرف میزنه این بدتر گریه میکنه
تا جایی که میتونم رفت و آمدم رو حذف کردم تا بچم یه کم بزرگ تر شه بتونه از خودش دفاع کنه ولی دیگ وقتایی که دعوت میکنن نمیشه نرم
چیکار کنم امشبو راحت بگذرونم
بعد مثلا مادرشوهرم یا زندایی شوهرم بچه رو از من میگیرن که ببرن پیش اون بگن که ببین این فلانیه تو رو دوست داره بچه دیوونه میشه من سریع ازشون میگیرم اوناهم منظوری ندارند ولی خب وقتی بچه اینجوریه نباید اینکارو کنن هرچقدرم محترمانه میگم انگار نه انگار یه دور بچه رو گریه میندازن بعد میدن به خودم😐