سلام خوبین
سامیار الان تو سنی هستش که فقط با من پدرش یا نهایت عمو و خاله و اینا ارتباط میگیره و دوستشون داره ینی فقط با خانواده خودمو همسرم اوکیه و گریه نمیکنه
ولی وقتی آدمای دیگ بخصوص مردا رو میبینه دیوونه میشه باز به مرور تو مهمونی تا پایان مهمونی با خانوما ارتباط میگیره و میره بغلشون ولی با مردا نه
امشبم خاله ی همسرم شام دعوت کرده همه جمعن من چیکار کنم با این بچه.مخصوصا که دایی شوهرم خیلی میاد سمت سامیار اینم وحشتناک از اون میترسه و منو سفت بغل میکنه جیغ میزنه نفس نفس میزنه اونم همش از دور با این حرف میزنه این بدتر گریه میکنه
تا جایی که میتونم رفت و آمدم رو حذف کردم تا بچم یه کم بزرگ تر شه بتونه از خودش دفاع کنه ولی دیگ وقتایی که دعوت میکنن نمیشه نرم
چیکار کنم امشبو راحت بگذرونم
بعد مثلا مادرشوهرم یا زندایی شوهرم بچه رو از من میگیرن که ببرن پیش اون بگن که ببین این فلانیه تو رو دوست داره بچه دیوونه میشه من سریع ازشون میگیرم اوناهم منظوری ندارند ولی خب وقتی بچه اینجوریه نباید اینکارو کنن هرچقدرم محترمانه میگم انگار نه انگار یه دور بچه رو گریه میندازن بعد میدن به خودم😐

۳ پاسخ

بدم میاد از همچین آدمایی پسرمنم غریبگی می‌کنه با بقیه

نرو ب شوهرت بگو بره گفتن چرا خانومت نیومده بگو بچه اذیت میشه نمیاد بزار بفهمن یا کلا شوهرتم نره تلفنی بگه

بچ۶ منم اینجوریه فقط بااونایی که دیدتشون خوبه اصلا بغل کسی نمیره

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۱۰ ماهگی
این حرفو مادرشوهرم چندین بار تکرار کرده و من هربار با گفتنش ناراحت میشم ولی بازم به روشون نیاوردم. شما لطفا نظرتون رو بهم بگید!

من شاغلم و پسرم رو در هفته ۳ روز پیش مادرم و ۲ روز پیش مادرشوهرم میذارم و کلا ۴ ساعت کنار بچم نیستم. گاهی اوقات شده که همسرم و پسرم رو دوتایی بفرستم خونه مادرشوهرم تا هم یکم استراحت کنم هم به کارای عقب مونده‌ام برسم چون خونمون به خونه مادرشوهرم و اینا نزدیک تره و یک خیابان فاصله داریم‌. با خانواده همسرم مشکلی ندارم و رابطه خوب و محترمانه ای داریم. اما از وقتی برگشتم سرکار و بعضی روزا بچه رو میذارم پیش اونا، کلا مادرشوهرم یه مدلیه که میخواد انگار بهم ثابت کنه بچه کنار اونا خیلی خوشحال و خندونه و به اونا بیشتر توجه میکنه تا من. مثلا وقتی از سرکار برمیگردم بچم منو که میبینه خوشحال میشه ولی واکنش خاصی انجام نمیده مادرشوهرم میگه جالبه ما که میریم بیرون بیشتر ناراحت میشه و گریه میکنه میخواد همش کنارش باشیم‌. چندین بار این حرفو زده ولی من جوابی ندادم.
یا مثلا همش میگه امیرعلی انقدر عمش رو دوست داره وقتی عمش رو میبینه انگار عمه مثل مادرشه، سرشو میذاره رو شونش و انقدر خوشحال میشه و فلان ...
یا مثلا یه بار دیگه بهم گفت: به نظرت بچه پدر و مادرش رو میشناسه چون پیش ۳ تا مادر و ۳ تا پدر داره بزرگ میشه ... با خنده ! خب من خیلی ناراحت میشم از این حرف یعنی چی این حرفا ؟ یعنی بچم مادر خودشو نمیشناسه یا بود و نبود من واسش فرقی نداره ؟ نوزاد بوی مادر خودشو تشخیص میده اونوقت بچه ده ماهه مادر و پدرش رو نمیشناسه؟ برا همسرم چیزی نمیگه تاکیدش رو منه فقط ...
مامان پسرا🙂 مامان پسرا🙂 ۱ سالگی
امروز خودمو تو آینه دیدم به پیری و چروک پیشونیم پی بردم فهمیدم که بچم با ازیتاش کار خودشو باهام کرد روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنم همش میگم ای کاش همین الان بمیرم از دست این بچه راحت بشم همش تو بغلمه یه لحظه روی زمین نمیمونه با هیچی بازی نمیکنه اینقدر غصه میخورم پیر و شکسته و لاغر شدم هرکی منو میبینه میگه چته چرا اینجوری شدی لاغر شدی اصلا نمیدونم این بچه چرا اینقدر ازیت میکنه همیشه با خودم میگم این عذابه الاهی بود فک کنم گناهی کردم که دارم اینجوری تاوان پس میدم صبح که میشه بچه تو بغلمه و وول میخوره و زور میزنه و ازیتم میکنه تا خود شب الانم که خابیده میتونم گوشی دستم بگیرم این پیامو پاک نمیکنم میخام تا همیشه بمونه و بهش نگاه کنم و یادم نره که چقدر دوران سختی دارم از روزی که متولد شده تا الان که نزدیک یک سالشه من دارم عذاب میکشم من یه بچه دیگه بزرگ کردم الان ۱۰ سالشه ولی اونقدر ازیتم نکرد شوهرم میگه انگار یه حیوان وحشی رو تو بغلم گرفتم هر لحظه میخاد در بره دستام درد میکنه کارم شده گریه گریه گریه این یک سال نشد من یه بار غذا بدون استرس بخورم همش سرپا و تند تند
مامان 🌸m.m🌸 مامان 🌸m.m🌸 ۱ سالگی
من موندم چرا خدا خودکشیو گناه خیلی بدی میدونه و کسی که اینکارو میکنه رو به شدت اون دنیا مجازات میکنه چرا یه غمی رو میده که ادم نتونه تحملش کنه که مجبور به خودکشی بشه چرااااااا گاهی وقتا تنها راه نجات رفتنه که اونم از ادم گرفته وقتی نه راه پس داری نه پیش چرا آدم باید مجبور به گذروندن راهی باشه که خستش کرده که توانشو بریده چراااااا چرا باید راهیو بریم که دوسش نداریم چرا با ادما حداقل معامله نمیکنه بابا من حاظرم داراییمو بدم بچم خوب بشه یه بار بدون غصه خوردن بغلش کنم باید بچه های همسنشک ببینم راه میرن چهار دست و پا میرن فهم دارن درک دارن مامانشونو میشناسن تا یه ذره از بچه هاشون دور میشن میزنن زیر گریه دستاشونت دراز میکنن تا مامانشون یا باباشون بغلشون کنه چرا من باید حسرت این چیزلی ساده به دلم بمونهههههه چرا اخهههههه چرا با رورویکش راه نره واسه اسباب بازیاش کنجکاوی نکنه با چیزی بازی نکنه در عوضش بچه دختر خالم اینکارو بکنه گریه کنه که بزارنش تو رورویک بچم گریه کنه اسباب بازی میخواد چرااااااااا چرا بچه من نباید خوب باشه که از اسباب بازیاش مراقبت کنه و تا دست کسی دیدشون جیغ بزنه که بدش به خودم اون ماله منه چراااااااااااااااااا اگه الان داعش بیاد تیکه تیکم کنه وایم اسون تر میگذره تا اینکه از هم پاشیدن سلولای بدنمو احساس کنمممم اوووف خدااااا اوووووووف💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
دادم خفهههه میشممممم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭